کد خبر: 836539
تاریخ انتشار: ۱۵ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۹:۲۶
«خاطره‌ها و ناگفته‌هايي از جريان انقلاب در شهر شيراز» در گفت‌و‌شنود با آيت‌الله محي‌الدين حائري‌شيرازي
در ساليان مبارزه، «مسجد شيشه‌گران شيراز» از پايگاه‌هاي شاخص تبليغ و نشر انديشه انقلاب در....
محمدرضا كائيني

در ساليان مبارزه، «مسجد شيشهگران شيراز» از پايگاههاي شاخص تبليغ و نشر انديشه انقلاب در شيراز به شمار ميرفت، چه آنكه مديريت فعاليتهاي آن، با روحاني نكتهدان و زمان آگاهي بود كه براي پرسشهاي جوانان، پاسخهايي در خور داشت. آنچه پيش رو داريد، گفتوگوي ما با آن روحاني انديشمند و انقلابي است. با سپاس از حضرت آيت الله محيالدين حائريشيرازي كه پذيراي اين گفت و شنود شدند.

   

جنابعالي از فعالان، بلكه پيشتازان انقلاب در شهر شيراز هستيد و شنيدن خاطراتتان در اينباره مغتنم است. نخستين بار از چه زماني وارد عرصه مبارزات سياسي شديد؟

بسم الله الرحمن الرحيم. قبل از سال 1331 كه هنوز براي تحصيل به قم نرفته بودم، يادم هست با ديدن فقر مردم بهشدت متأثر ميشدم. روزي ديدن فقيري كه سر كوچه ما نشسته بود و گدايي ميكرد، بهكلي زندگيام را تغيير داد! پس از گرفتن ديپلم طلبه شدم و مطلبي نوشتم با عنوان «انسانهاي بهعلاوه و انسانهاي منها!»

منظورتان از اين عنوان چه بود؟

انساني كه توليدش بيش از مصرفش باشد، انسان بهعلاوه است و كسي كه مصرفش بيشتر از توليد باشد، انسان منهاست! به همين دليل جامعهاي هم كه مصرفش از توليدش بيشتر باشد، جامعه منهاست! بر اساس روايت عرض ميكنم كه قدرت اقتصادي، حتي از قدرت نظامي هم بالاتر است و به عبارتي دوك نخريسي زنان، از نيزه مردان كارآمدتر است! يعني اگر كشوري از نظر اقتصادي ضعيف باشد، هر قدر هم كه خود را از نظر نظامي تجهيز كند، نهايتاً قادر نخواهد بود استقلالش را حفظ كند.

انگيزههاي مبارزه را چه كساني در شما تقويت كردند؟

مهمترين نقش را مرحوم مادرم داشت. ميديدم ايشان از خانه بيرون نميرود و وقتي علت را جويا ميشدم، ميگفت: اگر بيرون بروم، مأموران رضاخان چادر را از سرم برميدارند! آن روزها خانهها حمام نداشتند و مادرم حتي براي حمام رفتن هم، از خانه بيرون نميرفت. معمولاً مردم در آن دوره، ديگهاي بزرگ ميگذاشتند و آب گرم ميكردند و ما هم به اين صورت حمام ميكرديم.

بعد كه به دوره ابتدايي رسيدم، معلمي داشتيم به اسم آميرزااحمد اثنيعشري كه ضمن تدريس فارسي، بذر مبارزه با ظلم و حكومت ظالم را هم در ذهن ما ميكاشت و از اهل منبري كه عليه رژيم حرف ميزدند، برايمان صحبت ميكرد. آن روزها مأموران رژيم پاي منبرها مينشستند و حرفهاي منبريها را يادداشت ميكردند و بعد گزارش ميدادند. بعدها البته از ضبط صوت استفاده ميكردند. در خانه ما هم مجالس روضهخواني برگزار ميشد كه كم و بيش رنگ و بوي سياسي داشت، چون اساساً خود روضه و ذكر مصايب اهل بيت(ع)، امري سياسي است. بعدها امام به مردم تفهيم كرد امام حسين(ع) زمان و يزيد و شمر و ابنسعد زمان را بشناسند و مردم هم، خودِ امام را به عنوان امام حسين زمان خود شناختند. بالاتر و مهمتر از همه هم، خود امام در گرايشهاي سياسي و مبارزاتيام نقش داشت.

درچه سالي با حضرت امام آشنا شديد؟

حدود سال 1340 به درس امام در مسجد سلماسي قم ميرفتم. ايشان عصرها اصول فقه درس ميداد. يك روز عصر، بحثي اخلاقي را شروع كرد و با لحني بسيار عادي گفت: ما راههاي اسلام را نشناختيم! ناگهان همه طلبهها منقلب شدند و بلند بلند گريستند! امام خيلي ساده حرف زده بود، اما هميشه تأثير حرفهايش طوري بود كه انسان را منقلب ميكرد. اصولاً شيوه امام براي ايجاد تحول و تغيير اخلاق اينگونه بود.

در واقع امام فعاليت سياسي خود را از لابهلاي سخنان خود در همين كلاسهاي اخلاق شروع كردند.

تا زماني كه آيتالله بروجردي زنده بود، سخنان امام رنگ و بوي سياسي نداشت و ايشان در همين كلاسهاي اخلاق با اشاراتي شاگردان خود را آماده ميكرد. وقتي قضيه انجمنهاي ايالتي و ولايتي پيش آمد، كساني كه در اين كلاسها آمادگي براي همراه شدن با نهضت امام را پيدا كرده بودند، با ايشان همراه شدند. امام طوري حرف ميزد كه مطلقاً راه آشتي را براي رژيم باز نميگذاشت. شاه تصور كرده بود پس از رحلت آيتالله بروجردي، ديگر كسي در قم در برابر كارهاي خلاف شرع او نخواهد ايستاد و همه سكوت خواهند كرد. امام با هوشمندي زيادي حركت كرد و در برابر اين لايحه ايستاد و ساير علما و مراجع را هم به مخالفت با آن تشويق كرد.

از روزهاي اول آشنايي با امام خاطره جالبي را كه يادآوري آن برايتان شيرين است، نقل بفرماييد.

هنوز معمم نشده بودم و سر كلاس درس ايشان ميرفتم و وقتي صحبت ايشان تمام ميشد، اشكالاتم را ميپرسيدم. منتها وقتي ايشان جواب ميداد، چنان محو لبخند زيباي ايشان ميشدم كه اصلاً متوجه نميشدم چه ميگويد! براي امام هم عجيب بود چطور يك جوان غيرمعمم، اينطور با علاقه سر درس ايشان حاضر ميشود و لذا با دقت زيادي به سؤالاتم پاسخ ميداد.

بعد از تبعيد امام چه كرديد؟

نتوانستم در قم تاب بياورم و به شيراز رفتم و در آنجا به شكل جدي وارد عرصه مبارزه شدم.

شيوه مبارزاتي امام با ديگر مراجع چه تفاوتهايي داشت؟

يادم هست بازاريهاي تهران به قم آمده بودند تا با مراجع صحبت كنند. آقاي شريعتمداري و آقاي گلپايگاني، كسي را به عنوان نماينده خود معين كردند كه با آنها گفتوگو كنند، اما امام گفت: خودم صحبت ميكنم و نماينده ندارم!

بازاريها در مورد چه موضوعي ميخواستند صحبت كنند؟

آنها ميخواستند تكليف خودشان را از نظر سياسي بفهمند و با اين كار امام، كاملاً فهميدند بايد پشت سر كدام يك از مراجع حركت كنند و كسي كه قرار است در وسط ميدان مبارزه باشد، چه كسي است؟ امام برخلاف ديگران، خود وارد ميدان شد و تكليف همه مبارزان را با اين حركتش مشخص كرد. يك بار هم شنيدم امام نظر خود را در اعلاميهاي نوشته و نزد همه مراجع برده و گفته بود: من اين اعلاميه را بدون ذرهاي مسامحه صادر خواهم كرد! امام از همان ابتدا هدف و خط خود را كاملاً مشخص كرد و براي مبارزه با رژيم شاه، هيچ شرطي نگذاشت. هنگامي كه امام عليه رفراندوم شاه علناً موضعگيري كرد و رژيم در سالروز شهادت امام صادق(ع) فاجعه فيضيه را به راه انداخت، كاملاً خطوط مشخص شدند. اين مجلس را آيتالله گلپايگاني برگزار كرده بودند و مأموران رژيم حتي به ايشان هم اسائه ادب كردند.

شما در قم بوديد؟

خير، در قم نبودم، ولي دامادمان مرحوم آيتالله ملك حسيني در آن مراسم حضور داشت و ايشان را با پنجه بوكس مجروح كرده بودند! ايشان بلافاصله به عكاسي ميرود و از خود عكس ميگيرد و براي عشايرمنطقه فارس - كه خيلي به ايشان اعتقاد داشتند-  ميفرستد كه بسيار در برانگيختن آنها عليه رژيم تأثير داشت.

به نظر شما زمينههاي براندازي رژيم شاه از چه زماني فراهم شد؟

از زماني كه امام در نجف بحث ولايت فقيه را مطرح كرد. آن روزها كسي جرئت نميكرد از اين حرفها بزند و امام با طرح موضوع براندازي رژيم، در واقع بدنه روحانيت را به ميدان مبارزه كشاند و از انزوا خارج كرد.

در آن ايام جريان چپ ميدان مبارزه را در قبضه خود گرفته بود. اينطور نيست؟

همينطور است. اكثر دانشجويان متدين دانشگاهها به گروههاي چپ - كه براي براندازي رژيم برنامه و طرح داشتند-  تمايل پيدا كرده بودند و تعداد دانشجويان پيرو مراجع و نمازخوان، خيلي كم بود. وقتي امام طرح براندازي را مطرح كرد، در واقع ميدان را از دست آنها گرفت و دانشجويان متدين متوجه شدند از آن پس، بايد كدام مسير را طي كنند.

«مسجد شيشهگران» شيراز در جريان انقلاب جايگاه خاصي را به دست آورد و جنابعالي در ايجاد اين جايگاه، نقشي محوري ايفا كرديد. از آن دوره از مبارزات خود، خاطراتي را نقل كنيد.

يك روز بيآنكه آمادگي قبلي داشته باشم، كسي دنبالم آمد كه بياييد و در جايي صحبت كنيد! بين راه كه ميرفتم، گفتم:«پروردگارا! من چيزي تهيه نكردهام، خودت كمك كن!» منبر رفتم و از حالات روحي و تحولاتي كه براي خودم پيش آمده بود و شبهاتي كه درگذشته برايم ايجاد شده بود، فيالبداهه و دلي حرف زدم و همين حالت طبيعي بودن حرفها، باعث شد مردم از آن منبر بسيار استقبال كنند. بخش مهمي از وقت هم صرف پاسخ دادن به سؤالات شد. آقايي به اسم مهندس بهادران بود كه بعداً فهميدم به شيراز فرار كرده است و به اسم ميرزايي در آنجا زندگي ميكند. او در آن جلسه چندين سؤال از من پرسيد. بعد از مسجد هم به خانهام آمد و گفت: اين جوابها را خدا بر زبان شما گذاشته است و اينها را به خودتان نسبت ندهيد!

در هر حال در مسجد شيشهگران جلساتي تشكيل ميشدند كه وابسته به هيچ گروه و جمعيت خاصي نبودند و حتي با دستگيريام هم تعطيل نشدند. قبل از انقلاب معمولاً جلساتي كه در مساجد تشكيل ميشدند، بعد از يكي، دو ماه برچيده ميشدند، ولي جلسات مسجد شيشهگران حدود 10سال ادامه يافته! و به همين دليل، جوانان زيادي بهواسطه اين جلسات تربيت شدند.

اين به توانايي بالاي شما در ايجاد ارتباط با جوانان برميگردد كه يكي از ويژگيهاي بارز شخصيتي شماست، در حالي كه بسياري از نخبگان سياسي و ديني ما فاقد اين توانايي هستند. رمز موفقيت شما دراينباره چيست؟

رمز خاصي ندارد. بايد متوجه اين نكته مهم باشيم كه جوان همواره در پي موضوعات جديد است. جوان حرف زنده و تازه ميخواهد و از تكرار گريزان است. نكته مهم ديگري كه جوانان خيلي زود تشخيص ميدهند، يكي بودن دل و زبان است. جوانان اگر بدانند شما همان حرفي را ميزنيد كه به آن اعتقاد داريد، به شما گرايش پيدا ميكنند. اساس حرفهايي كه همه انسانها در همه جاي دنياي درك و با آن ارتباط برقرار ميكنند، سخناني است كه با فطرت و طبيعت آدمي انطباق دارد. فطرت دستگاهي است كه شما هر چيزي را در آن قرار بدهيد، جواب ميدهد. كافي است سؤالات و مشكلاتمان را در اين دستگاه قرار بدهيم، مطمئناً جواب ميگيريم.

منظورتان از دستگاه فطرت و طبيعت چيست؟

منظورم همان شيوه سنجش عقل و جهلي است كه قرآن گفته و به وسيله آن قادر است به همه سؤالات پاسخ بدهد. جوانان دلشان ميخواهد كسي كه براي آنها حرف ميزند، دقيقاً در جريان مسائل روز كشور و جهان باشد و حرفهايي را نزند كه ربطي به زندگي آنها ندارد. آنها دلشان ميخواهد براي مشكلات و سؤالات خود، پاسخهاي عملي و كارآمد دريافت كنند. جوانان حرفهاي علمي ميخواهند و از كليبافي و تكرار بدشان ميآيد. اگر با الفاظ و اصطلاحات گيجشان كنيم، ابداً به حرفهايمان گوش نميدهند. بايد با آنها بيتكلف، ساده و منطقي حرف زد. امام دقيقاً به اين دليل ميتوانست با همه طبقات اجتماعي ارتباط برقرار كند كه صريح، ساده و روشن حرف ميزد و به حاشيه نميرفت. بايد به جوانان خوشبين باشيم و با يكي، دو اشتباه تصور نكنيم در خط اسلام نيستند. قبل از انقلاب خيلي از جوانها موهايشان را بلند ميكردند و لباسهاي عجيب و غريب ميپوشيدند، ولي همانها وقتي كلام صميمانه و دلسوزانه امام را شنيدند، از جان و دل مايه گذاشتند و تا پاي شهادت رفتند. جوانان دغدغه و سوز دارند كه بسيار ارزشمند و گرامي است. بايد اين سوزها و دغدغهها را تشخيص داد و با آنها همراهي كرد.

قبل از انقلاب قطعاً با جواناني كه تحت تأثير جريانات التقاطي قرار گرفته بودند، سر و كار داشتيد. تحليل شما از اين جريانات چيست؟

التقاط از وقتي شروع شد كه جوانان ما احساس كردند براي مبارزه با رژيم تا بن دندان مسلح شاه، چارهاي جز مبارزه مسلحانه ندارند و بعضاً براي اينكه اين آموزشها را ببينند، به فلسطين ميرفتند. در آنجا اول به جوانان آموزشهاي ايدئولوژيك-  كه تماماً مبتني بر انديشههاي چهگوارا و امثال او بود-  داده ميشد. اينها وقتي برميگشتند نماز ميخواندند، اما شناخت ديالكتيك را هم پذيرفته بودند! و از اينجا بود كه التقاط در جوانان شروع شد و بين انديشه انقلابي و اعتقادي آنها فاصله افتاد و هر يك به تناسب اينكه كدام جنبه در او قويتر بود، به همان سمت كشيده شد. سازمان مجاهدين هم با آنهايي كه بر سر اعتقادات مذهبي خود باقي ميماندند، تسويهحسابهاي خونين میكرد و آنها را از بين ميبرد!

عدهاي هم بودند كه واقعاً متدين و حتي متشرع بودند، منتها وابستگي به روحانيت براي تفسير دين را قبول نداشتند. نقش آنها در تقويت خط التقاطي چه بود؟

نمونهاش مرحوم آقاي بازرگان بود كه خانواده متديني داشت، در مراسم مذهبي هم حضور پيدا ميكرد، به امام زمان هم اعتقاد داشت و مناسك ديني را هم دقيق انجام ميداد، ولي در تفسير دين، خود را بينياز از روحانيت ميدانست. حساب ايشان با بسياري از روشنفكران فرق ميكرد و به صورت حاد روشنفكر نبود، اما خيلي دلش ميخواست براي مسائل تعبدي، وجهه تعقلي درست كند. در دانشگاه هم به شيوه مجتهدپروري تدريس ميكرد كه براي ما طلبهها خيلي جالب بود، در حالي كه اكثر اساتيد دوست دارند جزوه بگويند و دانشجوها هم بنويسند و همان را هم جواب بدهند، اما ايشان هميشه مسئلهاي را مطرح ميكرد و از دانشجويان ميخواست بروند و براي آن مسئله جواب پيدا كنند. با همين روش هم مثلاً سعي كرد در مسئله طهارت در اسلام، علمي برخورد كند كه اين كارش، باعث كدورت بين او و روحانيت شد. در قضيه مجاهدين معتقد بود اينها يك مشت جوان خام هستند و اگر در برابرشان صبوري كنيم، كمكم اشكالاتشان برطرف ميشود، اما امام معتقد بود اينها به لحاظ مبنايي مشكل دارند و مبناي شناخت آنها ديالكتيك و با مبناي شناخت اسلام در تضاد است. به اعتقاد بنده بخشي از التقاطي كه مجاهدين را گرفتار كرد، به خاطر نفهميدن و بخشي هم به خاطر اصطكاكي بود كه با فقه پيدا كردند. وقتي مجاهدين فهميدند براي انجام كارهايشان از جمله دستبرد به بانكها يا ترور افراد، بايد فتواي يك مرجع را داشته باشند، كلاً مسئله تقليد را كنار گذاشتند و ارتباط خود را هم با روحانيت قطع كردند! هر كسي را هم كه با روحانيت ارتباط داشت حذف كردند! بعد هم كمكم وقتي كسي نماز نميخواند، آن را گامي در سير تكاملي تفسير كردند، تا روزي كه صراحتاً اعلام كردند ماركسيست شدهاند.

رژيم هم از اين تغيير ايدئولوژيك بهرهبرداريهاي فراواني كرد. اينطور نيست؟

همينطور است، چون سازمان مجاهدين-  كه گستردگي زيادي پيدا كرده بود-  اعتبارش را بين مردم از دست داد و مبارزان هم دچار يأس شديدي شدند. برخي ميگفتند: كساني كه اين كار را كردند، دستنشانده خود رژيم بودند! به هر حال هرچه كه بود، نهايتاً به نفع رژيم تمام شد.

در دوران مبارزه، نظر شما درباره آراي دكتر شريعتي چه بود و در اينباره، جوانان را چگونه راهنمايي ميكرديد؟

از همان زمان كه در مدرسه حقاني بودم، وقتي عدهاي مخالفت و برخي موافقت ميكردند، ميگفتم: «مسئله ما اسلام است و با فرد تقابل شخصي نداريم و ضرورتي ندارد از كسي بدگويي كنيم». هميشه هم ميگفتم: « ما مباني را ميگوييم، اگر حرفهاي اشخاص با اين مباني منطبق بود، مخاطب تشخيص ميدهد كه درست هست يا نيست». خيليها سعي كردند مرا وادار به نقد ايشان كنند، ولي دليلي نميديدم درباره شخص حرف بزنم و درباره نظرات ايشان حرف ميزدم. بر اساس معارف اسلامي ميگفتم كدام حرف درست است و كدام نيست. اگر انسان در وادي نقد اشخاص بيفتد، بدجور گرفتار ميشود.

در بين علماي شيراز، عملكرد كدام يك را در تربيت جوانان و تقويت نيروهاي انقلابي برجستهتر ميبينيد؟

مرحوم آيتالله آميرزا نورالدين شيرازي انسان مقتدري بود و براي امر به معروف و نهي از منكر، گروهي قوي را دور خود جمع كرده بود. عالم جليلالقدري بود و رساله هم داشت و در مسائل اجتماعي حرف اول را ميزد. بسيار فعال بود و به مردم بينوا بسيار رسيدگي ميكرد. قضيه كسروي هم كه مطرح شد و كسروي گفت: علما نميتوانند جواب مرا بدهند، به كيهان رفت و در آنجا پاسخ او را داد! اين پاسخها در كتاب «كسر كسروي» گردآوري شدهاند. ايشان قبل از انقلاب از دنيا رفت، اما آثار سازندهاش همواره وجود داشت.

ديگري آيتالله حاج شيخ بهاءالدين محلاتي از علماي برجسته شيراز بود كه شجاعانه ايستاد و در همه موارد، موضعگيريهاي بسيار بصيرانهاي كرد. يادم هست يك بار با ايشان درباره مجاهدين خلق صحبت كردم و ايشان در سخنراني عيد فطر گفت: « فعلاً با اينها مدارا كنيد، چون بچه مسلمان هستند». تا مدتها همه به اينها حسن ظن داشتند و نميخواستند در برابرشان موضعگيري كنند.

مرحوم آيتالله شهيد دستغيب هم كه روحانياي متقي و جداً معتقد به ولايت فقيه بود و ولايت امام را بر خود، به شكل جدي قبول داشت. شبهاي جمعه دعاي كميل پرشوري داشت و جوانان بسياري در محضر او تربيت شدند. بين ايشان و آقاي محلاتي تفاهم و وحدت كامل وجود داشت و همين مسئله موجب استحكام جامعه روحانيت در شيراز شد. به همين دليل هم بود كه رژيم سعي كرد فاجعه فيضيه را در شيراز تكرار كند! در جريان 15 خرداد، اين دو بزرگوار دستگير شدند كه كمك زيادي به تقويت نهضت كرد و افراد بسياري در اين جريان ساخته شدند.

مرحوم آيتالله ربانيشيرازي هم با اينكه شيرازي بود، اما نقش ايشان، كشوري بود. در آن زمان ايشان در قم فعاليت ميكرد و بعد از پيروزي انقلاب بود كه به نمايندگي از سوي امام به شيراز آمد و در تأسيس بسياري از نهادهاي انقلابي تأثيری بهسزا داشت. خلوص ايشان كمنظير بود.

به تدريس خود در مدرسه حقاني اشارهاي داشتيد. چگونه به اين مدرسه دعوت شديد و به نظر شما نقش اين مدرسه در كادرسازي براي انقلاب چقدر اهميت داشت؟

من در زندگي خود، هيچگاه علاقه نداشتم از وجوه شرعيه استفاده كنم، به همين دليل در فاصله سالهاي 1352 و 1354، به مدرسه حقاني رفتم. به پيشنهاد آقاي شرعي آثار دكتر شريعتي را مطالعه كردم و رديهاي به آراي او نوشتم. آقاي شرعي اين مطالب را به شهيد قدوسي داده بود. يك روز در منزل قبلي خودم در قم بودم كه ايشان آمد. تدريس در مدرسه حقاني براي بسياري جالب بود و هر كسي كه در آنجا تدريس ميكرد، صاحب عنوان و جايگاهي ميشد. من تلاشي براي رفتن به آنجا نكرده بودم، بلكه خود آقاي قدوسي به سراغم آمد و مرا برد و به خاطر همين خيلي چيزها را تحمل كرد، از جمله اينكه ايشان شديداً مقيد به حضور و غياب طلاب و امتحان گرفتن از آنها بود، ولي من هيچكدام از اينها را رعايت نميكردم، چون معتقد بودم محصل علوم ديني نبايد به خاطر امتحان و نمره درس بخواند يا به ضرب و زور حضور و غياب سر كلاس حاضر شود. خود من از تمام كلاسهايي كه در ساعات غير موظف و به ميل خود ميرفتم، بيشتر بهره بردهام.

در مدرسه حقاني چه كساني عليه دكتر شريعتي موضع داشتند؟

كلاً جو مدرسه موافق دكتر شريعتي بود و فقط جناب آقاي مصباح قاطعانه مخالفت ميكرد. من هم موضع مبهم داشتم. يك بار شهيد قدوسي و شهيد بهشتي تصميم گرفتند جلسهاي را تشكيل بدهند و طلبهها بيايند و موافقها و مخالف‌‌ها حرفهايشان را درباره آثار دكتر شريعتي بزنند و به نتيجه برسند و دست از بحثهاي دائمي بردارند. در آنجا بود كه به شاگردانم گفتم: برويد و از دينتان دفاع كنيد! آن روز بود كه فهميدند نسبت به آراي دكتر شريعتي نقد دارم و خلاصه دستم رو شد! از آن به بعد كساني كه شيفته دكتر شريعتي بودند، سلام تلخي به من ميكردند! به نظر من مدرسه حقاني چه قبل و چه بعد از انقلاب، بسيار تأثيرگذار بوده است. فارغالتحصيلان اين مدرسه مخصوصاً در قوه قضائيه، پستهاي حساسي داشتند و دارند و بسيار تأثيرگذار بودهاند. فكر ميكنم كساني كه سعي ميكنند عليه اين مدرسه حرف بزنند، روي آقاي مصباح حساس هستند. البته آقاي مصباح هم به آنها حسن ظن ندارد و معتقد است علوم انساني در دانشگاههاي ما از ريشه و مبنا با اسلام مشكل دارند. من هم اين حرف را قبول دارم. بارها عوارض سياسي ناشي از اين علوم انساني را ديدهايم و اگر آقاي مصباح مخالفت ميكند، نشانه تيزهوشي و بصيرت اوست.

دلايل شما براي مخالفت با علوم انساني رايج در دانشگاهها چيست؟

بنيان اينها با هم فرق دارند. اينكه توليد زيربناست و انسان رو بنا با هيچ ديني سازگار نيست، چه رسد به اسلام. ما بايد مباني تشخيص خودمان را از نو بنا كنيم. نتيجه شناخت تجربي، بد و خوبِ نسبي است كه ابداً با اسلام سازگاري ندارد. با شناخت ديالكتيك نميتوان ثبات پيدا كرد، در حالي كه شناخت ديني و قرآني انسان را به ثبات ميرساند. تعريف علوم انساني از انسان هم با اسلام مغايرت دارد، چون انسان را نشناختهاند. ما به هدايت الهي نيازمنديم و اين چيزي است كه در علوم انساني ما از آن غفلت شده است. آقاي مصباح در اتخاذ مواضع دقيق و صحيح، پس از شهيد مطهري يگانه و همه حرفهايش برهاني است نه احساساتي. ما به امثال آقاي مصباح نياز فراوان داريم.

در پايان اشارهاي هم به دستگيريها و زندانهاي شما كنيم. چند بار و به چه دلايلي دستگير و زنداني شديد؟

اولين بار در سال 1345، بعد در سال 1348، سپس به فومن تبعيد شدم. در سال 1351 هفت ماه زنداني بودم. آخرين بار هم اواخر سال 1353 و در 3 آبان سال 1354 آزاد شدم. بار اول، همسايه ما را به خاطر ارتباط با من دستگير كردند و بعد به سراغم آمدند. جالب است شب قبل از اين ماجرا، يك مرتبه تصميم گرفتم وصيتنامه بنويسم. فردا شب مأموران ريختند و خانه را زير و رو كردند. خوشبختانه به تصور اينكه نوارهاي ريلياي كه سخنراني كاپيتولاسيون امام را روي آن ضبط كرده بودم، نوار چسب هستند به آنها كاري نداشتند، وگرنه جرمم سنگين ميشد. وقتي وصيتنامه را در جيبم پيدا كردند، اين احساس در آنها پيدا شد كه طرفداران امام هميشه آماده شهادت هستند و حتي وصيتنامههايشان را هم در جيب دارند! جالب اينجاست كه از آن به بعد هيچوقت وصيت نكردهام!

جنابعالي مدت 28 سال امام جمعه شيراز بوديد. به عنوان حسن ختام اين گفتوگو خاطره شيريني از آن ايام را برايمان نقل كنيد.

يك بار به من گفتند: عدهاي ميخواهند بيايند و زميني را بگيرند. افرادي را براي تحقيق فرستادم و وقتي مطمئن شدم، به رئيس سازمان برنامه و بودجه براي زهكشي آن زمين باتلاقي طرحي دادم. ايشان هم 70 ميليون تومان را براي احياي زمين اختصاص داد. بعد كه زمين آماده شد، به وزير كشاورزي زنگ زدم و از او خواستم اين زمين را به فقراي تحت پوشش كميته امداد استان فارس اختصاص بدهد. آن زمين تبديل به شهرك صنعتي شيراز در قرهباغ شد و عوايد ميلياردي به كميته امداد فارس ميرساند. شيرينترين خاطرهام احياي اين زمين و واگذاري آن به فقراي تحت پوشش كميته امداد بود.

 

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار