تشكيل احزاب «شه فرموده»يا«دولت ساخته» ازجمله رويكردهاي رژيم پهلوي پس از واقعه 28 مرداد 1332به شمار ميرود. از جمله احزابي كه محصول اين رويكرد بودند، حزب موسوم به «مردم» بود كه هيچگاه ازسوي جامعه و حتي بانيان آن جدي گرفته نشد. مقالي كه پيشروي داريد، بر آغاز پيدايش تا فرجام فعاليتهاي اين حزب نظري افكنده است.
***
درحزبسازيهاي پس از مرداد1332، ايجاد حزب موسوم به «مردم»به امير اسدالله علم واگذار شد. علم پس از دريافت دستور تشكيل حزب مردم به انگليس سفر كرد و در آنجا از دولتمردان و سياستمداران دستورهاي لازم را در خصوص چگونگي تشكيل حزب دريافت كرد(1) و در 26 ارديبهشت 1336 طي يك مصاحبه مطبوعاتي تأسيس حزب مردم را به اطلاع عموم رسانيد. علاوه بر علم ساير اعضاي مؤسس عبارت بودند از: يحيي عدل، محمد الهي، امير بيرجندي، حسن ستوده تهراني، مهدي شيباني، كيقباد ظفر، موسي عميد، احمد فرداد، حسن افشار، محسن مظاهري، علي معارفي، پرويز ناتلخانلري و علياكبر بينا. حزب به صورت رسمي در مورخه 22 مرداد 1336 آغاز به كار كرد. اعضاي هيئت مؤسس اسدالله علم را به عنوان دبيركل و يحيي عدل را به سمت قائممقام دبيركل انتخاب كردند.
حزب اقليتبه محض اينكه اسدالله علم تشكيل حزب مردم را اعلام كرد، در افكار عمومي و در بين خواص جامعه انگليسي بودن حزب مطرح شد. دريكي از گزارشات ساواك ميخوانيم:«همه ميدانند كه حزب مردم دستهاي است كه از طرف انگليسيها براي كوبيدن سياست امريكاييها به وجود آمده است و آقاي علم هم علاوه بر اينكه خود و خانوادهاش سالها با انگليسيها مأنوس بودهاند داماد قوام شيرازي و از سرسپردگان سياست انگليس است.»(1)يكي از نكات قابل توجه، اعلام اقليت بودن حزب مردم بود. البته هر چند در خفا تصميم بر ايفاي نقش حزب اقليت به حزب مردم واگذار شده بود، اما اعلام آن قبل از آغاز به كار حزب مليون و آن هم قبل از مبارزه حزبي جالب توجه است. حزب مليون كه بايد نقش حزب اكثريت را ايفا میکرد، در 28 بهمن 1336 اعلام موجوديت كرد. اين در حالي بود كه علم از 26 ارديبهشت 1336 موجوديت حزب مردم را اعلام كرده بود. نميتوان گفت كه شاه و دستاندركاران سياسي متوجه تعريف حزب اقليت و اكثريت نباشند، بلكه حقيقت ماجرا تعريف ميزان نقش امريكا و انگليس در ايران بود. پس از كودتاي 28 مرداد هر چند واسطه امريكا در ايران افزايش يافته بود، اما بدون ياري انگليسيها و مهرههاي آنها ادامه راه ميسور نبود، لذا اين دو قدرت براي ايفاي نقش آتي به تعريف جديدي دست يافتند.
يحيي عدل دومين دبيركلدر پي استعفاي علم، شوراي مركزي حزب مردم در هفتم مهر ماه 1339 براي انتخاب دبيركل جديد تشكيل جلسه داد. با آنكه اختلافنظرهايي در اين جلسه وجود داشت، اما سخنراني علم در آن جلسه كارگر افتاد و صريحاً يحيي عدل را به عنوان شايستهترين كانديدا مطرح ساخت. رأيگيري آغاز شد و از 50 نفر حاضران در جلسه، 48 نفر به عدل رأي دادند و او نيز سعيد هدايت را به قائممقامي خود انتخاب كرد.
يحيي عدل در آغازين ماههاي دبيركلي خود اعضاي كميته مركزي و هيئت بازرسي را به ملاقات شاه برد و پس از آن حزب را براي انتخابات دو باره مجلس بيستم آماده كرد. با نزديك شدن زمان انتخابات شريفامامي نخستوزير جديد براي جلوگيري از افتضاح انتخابات قبلي صريحاً اعلام كرد:«دولت در انتخابات بيطرف است.» اين بار حزب مردم بهرغم پرهيز از تبليغ گسترده موفق شد 79 كرسي مجلس بيستم را به دست آورد.
پس از بركناري زودهنگام شريفامامي، علي اميني به نخستوزيري منصوب شد. حزب مردم از دولت اميني حمايت كرد، اما اين حمايت به معناي دولت حزبي نبود، بلكه ميتوان آن را ناشي از تلاش دوستان اميني در حزب و تمايلات او به حزب مردم دانست.
هر چه حزب از دوران دبيركلي علم فاصله ميگرفت، اختلافات درون حزبي نيز به دليل ضعف و سستي عدل و ناهمگوني اعضاي حزب رو به فزوني بود، تا جايي كه اين اختلافات حزب را به ركود كشاند و منحني حزب سير نزولي را طي كرد.
علينقي كني سومين دبيركليحيي عدل كه به واقعيات حزب خود آگاه بود، آنگونه كه بايد براي حزب وقت نميگذاشت. از طرف ديگر از طرف هممسلكان خود تحت فشار بود. براي رهايي از اين فشارها در اجتماع ارديبهشت 1350 موفق شد تا اختيارات خاصي را از اجتماع بگيرد كه از جمله آن تبديل سمت خود به رياست كل حزب مردم بود. عدل در پي دريافت موافقت يادشده، علينقي را به سمت دبيركل حزب مردم معرفي و خود را رئيس كل حزب اعلام كرد.
از همان آغاز اين انتصاب، مخالفتها با اين تصميم آشكار شد. عمده مخالفتها از طرف رامبد و جفرودي بود كه هر كدام خود را شايسته دبيركلي ميدانستند. علينقي كني كه حزب را در آستانه انتخابات دوره بيست و سوم مجلس شوراي ملي و دوره ششم مجلس سنا ميديد در يك اقدام ليست كانديداهاي حزب را معين و با آغاز تبليغات مسافرتهاي تبليغي خود را شروع كرد. كني حزب اقليت را جدي گرفت و در سخنرانيهاي خود بهشدت به دولت حمله كرد و سخنرانيهاي افشاگرانهاي انجام داد. بهگونهاي كه حتي شاه عكسالعمل نشان داد و او را «مردكه» خطاب كرد و صحبتهايش را مزخرف و وقيحانه دانست. كني پس از اطلاع از نظر شاه مبني بر كنارهگيري او، سريعاً شوراي عالي حزب مردم را در مرداد سال 1351 تشكيل داد و استعفاي خود را اعلام كرد. كني توانسته بود اميد اندكي را در بين اعضا ايجاد كند كه با استعفايش همان نيز تبديل به يأس شد. در گزارش ساواك ميخوانيم:«پس از كنارهگيري سناتور پروفسور يحيي عدل از سمت دبيركلي و احراز عنوان رئيس كل حزب و تعيين علينقي كني به سمت دبيركلي جديد، به علت درج مقالات انتقادي و مطالب مستدل در روزنامه راه مردم ارگان حزب مصاحبه و انتقادات شديد كني از دولت و حزب اكثريت اعضاي حزب مردم تشويق به فعاليت بيشتر شدند كه متعاقب اين اقدامات و مسافرت دبيركل به شهرستانهاي مختلف و شركت در ميتينگهاي انتخاباتي و انتقادات شديد از دستگاههاي دولتي و بازگو كردن احتياجات عمومي و نارضايتي مردم باعث شد حزب مردم نسبت به گذشته تحرك بيشتري داشته باشد و بتواند افكار عمومي را به طرف خود جلب كند، ولي استعفاي ناگهاني كني از دبيركلي. . . چنين تلقي شد كه دولت ميدان انتقاد به حزب مخالف نداده و قصد بر آن است كه ظاهراً حزب مردم به عنوان يك واحد سياسي مخالف فعاليت كند، ولي عملاً در اختيار گردانندگان حزب ايران نوين باشد و با توجه به عدم تعيين دبيركل جديد افكار عمومي متوجه اين مفهوم شده است كه استراتژي جديد حزب مردم در مقابل حزب اكثريت و دولت به صورت اقليت وفادار به دولت باقي خواهد ماند.»
بزرگترين خبط سياسيبا بركناري علينقي از دبيركلي، حزب مردم تعادل سياسي خود را بهكلي از دست داد و جناحهاي درون حزبي هر كدام دنبال اهداف خود بودند. در انتخاباتهاي قبلي توافق ليست كانديداها و سهميهبندي بين حزب اكثريت و اقليت به صورت كاملاً سرّي انجام ميشد. ردههاي پايين حزب با تصور واقعي بودن انتخابات به فعاليت پرداختند و شكست حزب خود را اعمال نفوذ حزب اكثريت اعلام كردند، اما در انتخابات انجمنهاي شهر و شهرستان حزب مردم با ارسال صورت سهميههاي خود در هر استان بزرگترين خبط سياسي را دچار شد و اسرار عملكرد چندين ساله حزب اقليت و اكثريت را فاش ساخت.
ناصر عامري چهارمين دبيركلحزب مردم آغاز هفدهمين سال فعاليت خود را در ارديبهشت سال 1352 در حالي جشن گرفت كه نزديك به يك سال دبيركل نداشت. در سوم خرداد سال 1352 جلسه فراكسيون حزب مردم با حضور عدهاي از اعضاي شوراي عالي با شركت يحيي عدل و ناصر عامري تشكيل شد. در گزارش اين جلسه ميخوانيم:«هلاكو رامبد ضمن تجليل از پروفسور يحيي عدل گفت در اين مدت كه حزب دبيركل نداشت كوشش فراواني كرديم تا دبيركل شايستهاي را براي حزب انتخاب كنيم تا آنجايي كه مورد نظر شاهنشاه آريامهر است حزب مردم را در راه ترقي پيشبرد و اينك مهندس ناصر عامري براي اين سمت در نظر گرفته شده است....»(2)
ناصر عامري فرزند سليمان در سال 1307 در كرمان متولد شد. او تحصيلات خود را تا فوقليسانس اقتصاد كشاورزي در امريكا ادامه داد. پس از بازگشت به ايران وارد خدمات دولتي شد و به كرمان مأموريت يافت و در قسمت اداره عمران كرمان به سمت رياست انتخاب شد. عامري هنگام تحصيل در امريكا و هنگام سفر شاه به اين كشور پس از كودتاي 28 مرداد مراتب شاهدوستي خود را بر علم كه در آن سفر شاه را همراهي ميكرد ثابت كرده بود، لذا او را به سمت رئيس كميته حزب مردم استان كرمان انتخاب و معرفي ميكند. پس از استعفاي علم از دبيركلي عامري به تهران منتقل و بعدها به سمت معاونت بانك مركزي منصوب شد. در كنگره سوم حزب مردم كه در تهران برگزار شد، به عضويت شوراي عالي حزب در آمد و سپس به كميته مركزي حزب راه يافت. در سال 1350 كه انتخاب يك نفر قائممقام براي دبيركل حزب شايع شده بود از عامري زياد نام برده ميشد، ولي كاظم جفرودي، ابراهيم مدرسي و تني چند در خفا شديداً مخالفت كردند و عدل را از اين اقدام بازداشتند. با دبيركل شدن كني عامري رنجيده خاطر شد و حزب را رها كرد. با كنارهگيري كني از دبيركلي بازگشت عامري بر سر زبانها افتاد. در حزب مردم رامبد، فضايلي و فرهادپور از طرفداران عامري و جفرودي و جناح او از مخالفانش بودند و اعتقاد داشتند عامري مورد لطف و حمايت هويدا نخستوزير است. ابتدا قرار بود مهدي سميعي به دبيركلي انتخاب شود كه به علت روابط نزديك بين هويدا و عامري، عامري در تيرماه سال 1352 به دبيركلي حزب مردم انتخاب شد. ناصر عامري در فراماسونري لژ كرمان نيز عضويت داشت.
موضوع انتخاب عامري در جرايد انعكاس يافت بهگونهاي كه اعلام كردند حزب مردم با انتخاب او قادر به انجام وظيفه نخواهد بود، زيرا عامري قبلاً عضو حزب ايران نوين بود و تا سه ماه قبل در جلسات حزبي آن نيز شركت ميكرد. ساواك در گزارش سرّي خود دخالت حزب اكثريت در اقليت را اعلام ميكند: «مقامات برجسته اين حزب اكثراً با صوابديد آقاي نخستوزير و گردانندگان حزب اكثريت انتخاب و به علت دين اخلاقي كه دارند آنان را از هرگونه انتقاد سازنده و بيان حقايق بازميدارد.»
در درون حزب، عدهاي به دبيركلي عامري تمكين نكردند و اصليترين مخالف جفرودي و طرفداران او بودند. كار به آنجا كشيد كه جفرودي و طرفداران او را از حزب اخراج و آنها طي اعلاميهاي خود را «اصلاحطلبان حزب مردم» اعلام كردند و بر محق بودن خود پاي فشردند. مخالفتها ادامه داشت تا زماني كه ساواك جفرودي و تني چند از طرفداران او را با تهديد ساكت كرد. ناصر عامري به گسترش فعاليتهاي حزبي در اكثر شهرستانها دست زد و با آنكه بسيار تبليغ كرد، اما موقعيت قابل توجهي به دست نياورد. به مرور زمان دبيركل انتقاداتي محدود از حزب حاكم را مطرح ساخت كه خوشايند دولت نبود و از طرفي كوشيد تا از ميزان نفوذ هلاكو رامبد در حزب بكاهد كه اين دو عامل به ضرور خودش تمام شد:«عامري با كارهايي كه موجبات ناخرسندي اعضاي متنفذ حزب ميشد و همچنين عدم درك صحيح ظرفيتهاي حزب موجبات ضعف و بركناري خويش را فراهم آورد. وي نتوانست در حزب سياست معقولي را اجرا كند، زيرا عملكرد او باعث كاسته شدن از نفوذ اعضاي قدرتمند و قديمي حزب ميشد كه به هيچ عنوان خوشايند آنان نبود. در موضعگيريهاي خود در باره مسائل مملكتي هم دچار چنين اشتباهاتي شد بهطوري كه در مواردي رنجش شاه را فراهم آورد.»(3)
سرانجام كميته مركزي حزب مردم در دي ماه سال 1353 تشكيل جلسه داد و در يك تصميم غافلگيركننده به علت اعتراضاتي از طرف اعضاي كميته مركزي نسبت به سياست رهبري حزب ناصر عامري را بركنار كرد. عامري پس از گذشت يك ماه از بركناري بر اثر تصادف كشته شد كه برخي اين اتفاق را به ساواك نسبت دادند.
محمد فضايلي پنجمين و آخرين دبيركلمحمد فضايلي فرزند شيخ علي علامه در سال 1290ش در شهرستان بابل به دنيا آمد. تحصيلات خود را تنها تا اخذ ليسانس از دانشسراي عالي ادامه داد و كار خود را با تدريس در دبيرستانهاي تهران آغاز كرد. چندي بعد به استخدام وزارت كشور در آمد و در آنجا سمتهايي چون فرمانداري شهرستانهاي تنكابن، نوشهر، يزد، شيراز و سبزوار و رياست بازرسي كل وزارت كشور و استانداري كرمانشاه را آزمود. فضايلي در فراماسونري از اعضاي لژ تهران، باشگاه لاينز و سازمان كوك شمرده ميشد و با آنكه تمايلات چپ از خود بروز ميداد، اما بهواسطه دوستي با اسدالله علم و عضويت در حزب مردم توانست در دورههاي هجدهم، نوزدهم، بيست و دوم و بيست و سوم به مجلس شوراي ملي راه يابد. افزون بر كارهاي يادشده وي از سال 1336 عضو هيئت تحريريه روزنامه اطلاعات و مدتي نيز سرپرست آن روزنامه شد. پس از بركناري ناصر عامري اعضاي شوراي عالي حزب مردم در ديماه سال 1353 دور هم جمع شدند تا به محمد فضايلي كه از طرف مقامات بالاي مملكتي براي احراز كرسي دبيركلي انتخاب شده بود رأي بدهند.
محمد فضايلي در آغاز دبيركلي خود، با ايجاد رابطه و حسن تفاهم با نخستوزير و جلوگيري از مبارزات شديد قلمي با حزب اكثريت و پرهيز از ابراز معايب و نواقص كارهاي اجرايي راهنماييها و ارشادهاي لازم و مطالعه براي كانديداهاي انتخاباتي دوره بيست و چهارم را اعلام كرد. قبل از آنكه او فرصت فعاليت پيدا كند شاه نظر خود مبني بر تك حزبي شدن كشور را در يازدهم اسفند سال 1353 اعلام كرد و آن را «حزب رستاخيز ايران» نام نهاد. عصر روز يازدهم اسفند سال 1353 كميته مركزي حزب مردم تشكيل جلسه داد و در خصوص ضرورت انحلال حزب مردم و پيوستن به حزب رستاخيز تصميم گرفت و محمد فضايلي اين تصميم را به هويدا دبيركل حزب رستاخيز اعلام كرد و سرانجام حزب مردم پس از 18 سال به فرجام نهايي خود رسيد.
پينوشتها در سرويس تاريخ موجود است.