61 سال پيش درچنين روزهايي، محمدرضا پهلوي كه «خودمحوري»را از پدر به ارث برده بود، به فضل الله زاهدي –كه در28 مرداد در بازگشت وي به قدرت نقشي مهم ايفا كرده بود- تكليف كرد كه منصب نخست وزيري را ترك گويد. زاهدي اما، از آن روي كه شاه را به خويش مديون ميانگاشت، نخست از پذيرش اين درخواست امتناع كرد، اما نهايتاً و در شرايطي بدان تسليم گشت. مقالي كه پيش روي داريد زمينهها و پيامدهاي اين رويداد را روايت كرده است.
***
سپهبد فضلالله زاهدي- نخست وزير كودتاي28 مرداد1332- قدرتمند بود و بر تمام اركان حكومت سلطه داشت. با اسكورت حركت ميكرد، به ستاد ارتش دستور ميداد و افسران ارشد و اميران ارتش را بدون جلب نظر شاه به هر شغلي مناسب ميدانست، منصوب ميكرد. وزيران و مقامات بلندپايه دولتي زير نفوذ او بودند و در مشاغل ارتشيان و سازمان ارتش تغييراتي داد كه گاهي مورد رضايت شاه نبود. در آيينهايي كه با حضور او و شاه برپا ميشد، مردم پس از گفتن شعار «جاويد شاه» شعار «زنده باد زاهدي» را سر ميدادند و اينها براي شاه خوشايند نبود، چون او نميتوانست يك نخستوزير قدرتمند را تحمل كند، بهخصوص كه قدرت اين نخستوزير در تمام دستگاههاي حساس دولتي مشهود بود.
زمينهسازي شاه براي عزل زاهديزاهدي سلطنت شاه را مديون كودتاي 28 مرداد خود ميدانست، از اينرو در كارهاي مهم دولت خواستها و نظريههاي شاه را چندان رعايت نميكرد و ميخواست شاه به حدود اختيارات تشريفاتي و مشورتي خود اكتفا كند، ولي شاه ميخواست خود محور قدرت باشد. او در مسافرت به امريكا و در ديدار با آيزنهاور رئيسجمهور و ديگر مقامات آن كشور، موضوع بركناري زاهدي را محرمانه مطرح و براي حفظ مصالح سياسي و اقتصادي امريكا در ايران تعهداتي كرده بود، از اينرو پس از بازگشت او، مخالفت با زاهدي از سوي يك اقليت پارلماني در مجلس شورا آغاز شد. انتقاد نمايندگان اقليت در مجلس شورا و شماري از سناتورها در مجلس سنا و سؤالهاي پياپي آنان از دولت و وزيران، با نقشه طرحشده براي بركناري زاهدي ارتباط داشت. نمايندگان اقليت چند بار مانع تشكيل جلسه مجلس شدند و براي هماهنگي در مخالفت با دولت، هفتهاي يك بار با اقليت مجلس سنا جلسه مشترك داشتند. جعفر بهبهاني و مهندس شاهرخشاهي دو مخالف جدي زاهدي در مجلس شورا از دربار دستور ميگرفتند و در برابر اينان اكثريت دو مجلس- كه طرفدار زاهدي بودند- براي بياثر كردن نقشه اقليت ميكوشيدند. شايعه خوشگذرانيهاي زاهدي، تفريحات شبانه او و اخبارسوءاستفادههاي برخي از همكاران زاهدي از شغل و مقامشان نيز، براي مخالفان وسيله تبليغات بر ضد او شده بود.
همه اين تحركات و تبليغات نشانگر آن بود كه شاه از ادامه زمامداري زاهدي خوشنود نيست. كمكم گفتوگوي بركناري زاهدي نهتنها در محافل سياسي تهران، بلكه در محافل مطبوعاتي و سياسي چند كشور ديگر نيز شايع شد. تا آنجا كه روزنامه ناسيون چاپ پاريس بر پايه گزارش دريافتي از تهران نوشت: «زاهدي پس از تعطيلات نوروز ايرانيان به عنوان درمان ايران را ترك خواهد گفت.» (1)
اما زاهدي كه در دو مجلس اكثريت قاطع را داشت و در دولت و ارتش دوستان وفادار او بسيار بودند، بياعتنا به مخالفت اقليت معدود دو مجلس همچنان با قدرت به كار خود ادامه ميداد و به برخي از نمايندگان طرفدار خود سخاوتمندانه كمكهاي مالي ميرسانيد يا قطعات زمين در نقاط مرغوب پيرامون تهران از زمينهاي دولتي را به آنان ميبخشيد و هر چند گاه نيز عدهاي از نمايندگان دو مجلس را به ضيافت شام دعوت ميكرد. (2)
دستورشاه به زاهدي براي كناره گيريدر آيين نوروز سال 1334 زاهدي همچنان به عنوان يك نخستوزير قدرتمند ـ حتي قدرتمندتر از شاه ـ شركت داشت. در چهارم فروردين براي استراحت چند روزه به رامسر رفت و روز يازدهم فروردين هنگامي كه شاه و ملكه ثريا از خوزستان برميگشتند، زاهدي در ايستگاه راهآهن از آن دو استقبال كرد. همان روز اين شايعه در محافل دولتي، پارلماني و سياسي به گوش ميرسيد كه زاهدي به دعوت دولت آلمانغربي بهزودي رهسپار آن كشور خواهد شد. روز 16 فروردين اميراسدالله علم سرپرست املاك پهلوي پيامي از سوي شاه براي زاهدي برد و پاسخ زاهدي را به شاه رساند. علم در آن روز چهار بار در ميان دربار و مقر نخستوزير، كاخ وزارت امور خارجه واسطه مبادله پيامهاي شاه و پاسخهاي زاهدي بود. در اين پيامها شاه به زاهدي تكليف كنارهگيري كرد، زاهدي گفته بود شاه تاج و تخت خود را مديون فداكاري من است. حالا چه شده كه فراموش كرده است؟(3) ولي شاه ضعيف كه ميخواست خود محور قدرت باشد، ديگر نميتوانست زاهدي را تحمل كند و چون با اكثريت قاطعي كه زاهدي در دو مجلس داشت بركناري او از طريق فراهم آوردن زمينه عدم اعتماد در پارلمان ممكن نميشد و شاه خود نيز با وجود پارلمان نميتوانست فرمان عزل بدهد، تصميم گرفت عدم رضايت خود را از زمامداري او اظهار كند و مصراً استعفايش را بخواهد.
شكل توافق شده يك كنارهگيري!سرانجام با رفت و آمدهاي چند روز علم و مبادله پيامها و پاسخها ميان شاه و زاهدي، چنين توافق شد كه زاهدي با عنوان نخستوزير به آلمانغربي برود و از آنجا استعفاي خود را بفرستد و پس از استعفا مقامي سياسي و برتر از سفارت در اروپا داشته باشد. (4)شايد بتوان گفت همانگونه كه مظفرالدين شاه صدارت اتابك را نسبت به سلطنت خود «فرع زايد بر اصل» ميدانست و او را ناچار به كنارهگيري كرد، محمدرضاپهلوي هم با زاهدي همان رفتار را كرد و همانسان كه اتابك براي به سلطنت رساندن مظفرالدين شاه حق بزرگي بر او داشت، زاهدي هم همين حق را بر محمدرضا پهلوي داشت و همانگونه كه مظفرالدين شاه نسبت به اتابك ناسپاسي كرد، محمدرضا شاه هم حق خوشخدمتي زاهدي را در كودتاي 28 مرداد سال 1332 به فراموشي سپرد. روزنامه اطلاعات در شماره چهارشنبه 16 فروردين در صفحه اول با حروف درشت نوشت: «سپهبد زاهدي از كار كنارهگيري ميكند و علاء زمام امور را به دست ميگيرد.» نخستوزير كنوني، زاهدي فردا عصر و نخستوزير آينده، علاء يكشنبه عازم اروپا ميشوند. سپهبد زاهدي با حفظ سمت نخستوزيري عازم مسافرت خواهند بود، ولي در هر حال هيئت دولت جديد پس از مسافرت سپهبد زاهدي تشكيل و معرفي ميشود.
روزهاي پاياني زاهدي در ايرانفضلالله زاهدي كه مقدمات سفر خود را آماده كرده بود، صبح هفدهم فروردين در آخرين جلسه هيئت دولت حضور يافت. وزيران و عدهاي از نمايندگان دو مجلس و چند صد نفر از نمايندگان طبقات مختلف در اين جلسه با زاهدي ديدار و ابراز تأسف و با او توديع كردند. نمايندگان كارگران همراه دكتر ملكي وزير كار براي توديع با زاهدي آمدند و يك تابلوي بزرگ تصوير نقاشي زاهدي را به او هديه كردند. زاهدي پس از آن جلسه به ديدار ملكه مادر رفت و با او توديع كرد و در ساعت چهار و نيم بعد از ظهر نزد شاه رفت و پس از توديع با شاه، از همانجا عازم فرودگاه مهرآباد شد. وزيران كابينه او و عدهاي از سناتورها و نمايندگان مجلس و اميران ارتش براي توديع در فرودگاه حاضر بودند. يك گروهان پياده در فرودگاه مستقر بود. پس از احترامات نظامي و نواختن سلام مخصوص نظامي با موزيك، زاهدي ساعت شش و نيم از تهران به بيروت پرواز كرد، در حالي كه فقط يك نفر از منسوبان او همراهش بود. زاهدي پس از سه روز از بيروت به رم رفت و سپس عازم آلمان شد. در واقع محترمانه از ايران تبعيد و همانروز حسين علاء به نخستوزيري منصوب شد. علاء پس از معرفي وزيرانش كه بيشترشان همان وزيران كابينه زاهدي بودند، عبدالله انتظام وزير امور خارجه را به كفالت نخستوزيري منصوب كرد و خود بيدرنگ براي عمل جراحي پروستات رهسپار پاريس شد و اين در حالي بود كه زاهدي هم دو روز پيش با عنوان نخستوزير ايران به آلمان رفته و هنوز استعفايش نرسيده بود. رضا افشار نماينده مجلس شورا در پشت تريبون مجلس به اينگونه بركناري زاهدي از پست نخستوزيري اعتراض و تصريح كرد: برخلاف قانون اساسي زاهدي را مجبور به استعفا كردهاند! در همانروزها زاهدي از آلمان استعفاي خود را تلگرافي به شاه اطلاع داد و برحسب توافق قبلي، به دستور شاه فرمان سفارت ايران در دفتر اروپايي سازمان ملل براي او ارسال شد.
زاهدي و انجام خواستگاري از سوئيس براي تهران!زاهدي با همين مقام و بهرهمندي از مزاياي آن، بيش از هشت سال در سوئيس اقامت داشت. او در حوالي شهر مونترو يك ويلاي مجهز و زيبا خريد كه به «ويلاي گل سرخ» معروف بود و در آن ويلا چند شوفر، آشپز، مستخدم و چند منشي و پرستار جوان سوئيسي در خدمتش بودند.
در سال 1335 زاهدي به خواست اردشير، پسرش ـ كه آجودان كشوري شاه بود ـ نامهاي بهوسيله سيد حسن امامي، امام جمعه تهران براي ملكه مادر، تاجالملوك پهلوي نوشت و از شهناز پهلوي، دختر محمدرضاپهلوي و فوزيه فواد براي پسرش خواستگاري كرد. چند جمله از نامه او چنين بود:
«خواستم از پيشگاه مبارك استدعا كنم چنانچه لايق بدانيد و اجازه بفرماييد از حضور مبارك اعليحضرت همايوني استدعا كنم اردشير را به غلامي خود مفتخر فرمايند.»(5)
مادر ِ محمدرضا پهلوي به سيدحسن امامي گفت: «بايد از شاه خواست!» و سپس اين خواسته زاهدي را با شاه در ميان نهاد. از آن پس زاهدي نامهاي بهوسيله امام جمعه براي شاه فرستاد. برحسب آنچه در جرايد منعكس شد شاه به امام جمعه گفت: «من موافقم، ولي ميل ندارم نظر خود را بر شهناز تحميل كنم. موكول به نظر و موافقت خود اوست.» شاه و امام جمعه با شهناز گفتوگو كردند و پس از موافقت او، اردشير براي ديدار زاهدي و خريداري لباس عروس و جواهرات گرانقيمت به سوئيس رفت و پس از خريداري لباسهاي بسيار فاخر و جواهرات گرانبها، همراه سپهبد زاهدي به تهران بازگشت و آيين عقد در مهر ماه سال 1335 در كاخ سلطنتي برگزار شد و خطبه عقد را امام جمعه، سيد حسن امامي خواند. (6) اين ازدواج پس از هفت سال با رضايت شهناز و اجازه شاه به جدايي انجاميد.
پايان زاهدي در تبعيدگاه سوئيسفضلالله زاهدي پس از مسافرت كوتاه خود به سوئيس بازگشت و در شهر مونترو در ويلاي خود ميزيست. او از سال 1338 بيمار شد و براي درمان گاهي در سوئيس و گاهي در پاريس ميكوشيد، ولي پيوسته ناتوانتر ميشد و سرانجام در 12 شهريور سال 1342 در مونترو درگذشت و به وصيت او جنازهاش به وسيله اردشير زاهدي به تهران آورده شد و با تشريفات رسمي و نظامي در ميان تاج گلهايي كه از سوي شاه، وزير دربار، دولت، ارتش و بسياري از بلندپايگان كشور نثار شده بود، با حضور غلامرضا پهلوي نماينده شاه و جمعي از بزرگان لشكري و كشوري از مسجد سپهسالار تشييع و به گورستان امامزاده عبدالله منتقل و در آرامگاه اختصاصي مدفون شد. مجلس يادبود مردانه روز 19 شهريور در مسجد سپهسالار با حضور غلامرضا پهلوي نماينده شاه و علم نخستوزير و بسياري از شخصيتهاي لشكري و كشوري و مجلس ختم زنانه نيز عصر همانروز در ويلاي حصارك شميران در خانه اردشير زاهدي با حضور شهبانو فرح و شاهدخت شهناز برگزار شد.
خصال زاهدي دريك نگاهفضلالله زاهدي شخصيتي مستبد و قاطع و خوي و خصلت يك ارتشي متعارف را داشت. وانمودميكرد كه از مشكلات نميهراسد و به استقبال حوادث ميرود، چيزي كه در برخي موارد بر خلاف آن ثابت ميشد! او تحصيلات عالي نداشت، ولي در كارهاي نظامي، فرماندهي و ديگر مشاغل خود تجربياتي نسبتاً متنوع آموخته بود. با زبان روسي و فرانسه درحد تكلم، اندكي آشنايي داشت. او عامل اجراي كودتاي 28 مرداد سال 1332 بود كه مقامات امنيتي و سياسي امريكا طراح اصلي آن بودند. او كه خود از دو سال پيش براي به دست آوردن قدرت با مصدق به مبارزه برخاسته بود، با استفاده از فرصت و همكاري و ياري بسياري از اميران ارتش، افسران، سياستپيشگان، ناراضيان و گروههاي مختلف و با كمك امريكا، طرح كودتا را به اجرا درآورد. اگرچه كودتا رنگ امريكايي داشت، ولي در آن هنگام ايران را از خطر تسلط حتمي كمونيستها يا سقوط در يك آشوب گسترده و سراسري كه زمينه آن در دوران حكومت دكتر مصدق فراهم شده بود، رهانيد.
اين كودتا بهخصوص گسترش نفوذ روزافزون ابرقدرت امريكا را- كه از زمان دكتر مصدق آغاز شده بود- در پي داشت. چندانكه در سالهاي بعد با گسترش آشكار وابستگي نظامي و اقتصادي ايران، ارتش كشور ما زير نفوذ كامل مستشاران نظامي امريكا درآمد. تاجايي كه بيشتر مشاغل و پستهاي حساس، به ايرانيانِ وابسته به سياست امريكا سپرده ميشد. شاه ايران با اعتماد كامل، خود را در دامن امريكا انداخت! و پس از عربستان سعودي، بزرگترين خريدار جنگافزارهاي بيمصرف امريكا بود و نيز مجري طرحهايي ميشد كه دولتمردان امريكا طبق پيشنهاد نظريهپردازان سياسي و امنيتي و به مصلحت سياست كلي و منطقهاي خود به او تحميل ميكردند. اين در حالي بود كه اجراي بعضي از آن طرحها براي ايران مشكلات بسيار و پيامدهاي بس زيانبار به دنبال داشت. نقطه ضعف زاهدي كه از خلقيات شخصي او و زبانزد دوستان و دشمنان بود، افراط در عياشي و برپايي شبنشينيها و بزمهاي آنچناني بود. در دوران نخستوزيري او گاهي هزينه اين بزمها از بودجه محرمانه نخستوزيري داده ميشد و «موسي سرابندي» معاون اداري نخستوزير به عنوان كمك به امور خيريه! براي پرداخت آن هزينهها سند خرج تهيه و امضا ميكرد! زاهدي در حالي كه ذاتاً مغرور و ديكتاتورمنش بود، در دوستيهاي خود ثبات داشت و در هر مقام و موقعيتي كه بود، در رفع مشكلات دوستان و آشنايان و بهخصوص همشهريان همداني خود ميكوشيد. او در همدان يك خانه بزرگ موروثي داشت و روستاي دمق نيز در منطقه همدان، ملك موروثي او بود. در تهران هم يك خانه در كوي تنكابن و يك ويلا در حصارك شميران داشت. ويلاي سوئيس را هم پس از استعفاي اجباري از نخستوزيري و اقامت دائمي در اروپا خريداري كرد و به گفته يكي از نزديكانش در حدود چندين ميليون دلار در بانكهاي خارج پسانداز داشت.
در سال 1333 از سوي شهرداري تهران خيابان فيشرآباد (فردوسي بالا) خيابان سپهبد زاهدي ناميده شد و اين نام بر ديوار مدخل آن نقش بست، ولي در سال 1358 آن خيابان به نام سپهبد قرني نامگذاري شد.(7)
پينوشتها در دفتر نشريه موجود است.