کد خبر: 776398
تاریخ انتشار: ۲۶ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۶:۴۳
آشنايي با تاريخ فراموش شده شهر تهران
سمانه صادقي

تهران آنگونه نيست كه مي‌گويند دهي بوده است و ناگهان ظرف سه قرن به چنين كلانشهري تبديل شده، بلكه يكي از كهن‌ترين سابقه‌هاي تمدن بشري را دارد. در تپه‌هاي ازبكي در هفتاد كيلومتري تهران آثاري از زندگي مردمي كه نه هزار سال قبل در اين سامان زيسته‌اند، كشف شده است. شهرري، كه خود از شهرهاي كهن دنياست، شهري بوده با هفت هزار سال قدمت، چشمه علي در شمال ري پيشينه‌اي از هشت هزار سال دارد. حتي اسكندر مقدومي در تعقيب داريوش سوم از ري مي‌گذرد و پنج روز با سپاهيانش در اين منطقه اقامت مي‌كند. در ديگر نقاط اين شهر نظير دروس، قيطريه‌ يا پاسداران، خجير، تهرانپارس و... نيز سفال‌هايي كشف شده كه به 3200 سال پيش تعلق دارند. همگي اين نكات اشاره به قدمت شهري دارد كه بخش اعظم ساكنينش از قدمت ديرينه آن غافل هستند و اغلب بدرستي با تاريخچه تهران آشنايي ندارند. تور تهرانگردي كه شهرداري تهران چند سالي است به مناسبت ايام نوروز تدارك مي بيند، مارا بر آن داشت تا مخاطبانمان را طبق اسناد و روايات تاريخي با بخشي از تاريخ فراموش شده اين شهر آشنا كنيم.
***

*سر پل تجريش
يكي از محلات خوش آب و هوا و زيارتي ايي كه تهرانيان اوغاتشان را در تابستان در آنجا مي گذرانيدند تجريش بود. اما عزيمت به اين نقطه كمي دشوار بود و ساكنين تهران براي رفتن به تجريش از دو دروازه شميران و دولت استفاده مي‌كردند. از هر دو راه به پيچ شميران مي‌رفتند و از آنجا به سمت شمال جاده،‌ اين جاده كه تا پيش از ناصرالدين شاه باريك و ناسب عبور چهارپايان بود در اواسط دوره ناصري پهنايش تا حوالي دو راهي ضرابخانه يبشتر شد چون ناصرالدين شاه از تهران تا كاخ‌هاي سلطنت‌آباد و نياوران بيشتر استفاده مي‌شود. به همين روي جاده را نيز شوسه و عريض‌تر كردند. تجريش از آبادي‌هاي كهنسال شميران و مركز آن است. در گذشته از تهران تا تجريش با درشكه سه تا چهار ساعت زمان صرف مي‌شد. بخشي از ميدان امروزي تجريش در گذشته محلي بوده كه اهالي منطقه گاوهاي خود را به آن نقطه مي‌آوردند و به چوپان مي‌سپردند تا به چرا ببرد از اين روي به اين محدوده «سرگوگل» مي‌گفته‌اند. سه گوگل از سه بخش تشكيل شده، جزو اول «سر» به معني ابتدا و بخش دوم «گو» در لهجه شميراني و تهراني قديم«گاو» و بخش آخر «گل» كوچك شده گله مي‌باشد. بنابراين «سرگوگل» به معناي محل استقرار گله گاو است. هرچند سيل سال 1366ه.ش بخشي از مغازه هاي جنوبي ميدان تجريش را تخريب كرد و با مرور زمان به كلي ظاهر اين محله نيز دست خوش تغيير شد.

*امامزاده صالح و بنايي با قدمت ديرين
 كهن‌ترين بناي ميدان تجريش بقعه امامزاده صالح است كه در شرق رودخانه و جنوب بازار قرار دارد. در واقع بيشتر بناها در غرب جاده شميران و شرق رودخانه واقع شده‌اند. به دليل وجود سنگ قبرهاي متعلق به عهد مغول و نشانه‌هاي ديگر انتساب بنا به قرون هفتم و هشتم محرز است. حتي شايد بتوان گفت بناي اوليه مكان‌ امامزاده به پيش از اسلام برسد و دليلش وجود چنار قطور اين امامزاده است كه به قول مادام ديولافرا در دنيا نظير ندراد!

*امامزاده چنار و قبرستان قديمي تجريش
«امامزاده چنار» در محوطه وسيع قبرستان قديمي تجريش و در شمال شرقي امامزاده صالح و غرب راه دربند و پس قلعه قرار داشته و محوطه مرتفع آن در روزهاي تعطيل و اعياد تفرجگاه اهالي تجريش و آبادي‌هاي نزديك بوده است. هر چند امروزه ديگر آثاري از«امامزاده چنار» و «گورستان قديمي تجريش» باقي نمانده و جايش بيمارستان شهداي تجريش در اراضي قبرستان بنا شده است، اما دوست علي خان معيرالممالك نوه دختري ناصرالدين شاه در كتاب «وقايع الزمان» از اين امامزاده ياد كرده است.

*رودخانه از ياد رفته پس قلعه
رودخانه‌اي كه از دره پس قلعه سرچشمه گرفته و با كمي اغماض تقريبا به موازات جاده قديم شميران به تهران مي‌رسيده و از ميدان توپخانه فعلي و امامزاده غيبي(در جريان توسعه ميدان توپخانه از ميان رفت) مي‌گذشته و با عبور از حدود مركز محله ارگ در مسير خيابان بوذر جمهري به سمت سرپولك ادامه مي يافته است.
***

* داروالشفا نخستين بيمارستان پايتخت
 جالب است بدانيد هسته مركزي تهران قديم (احتمالاً سابقه باستاني هم دارد)، را امروزه قسمت شرقي بازار فعلي تهران و شمال غربي محله چال ميدان يعني اطراف سرپولك و چهارراه كنوني سيروس تشكيل مي داده است.
حال در گوشه جنوبي شرقي ارگ و خارج آن روبه‌روي جلو خان مسجد امام امروز، در زميني به مساحت هزار و اندي متر مربع و به شكل مربعي كه ضلع جنوبي‌اش كمي از اضلاع ديگر كوچك‌تر بوده ، ساختمان دارالشفا نخستين بيمارستان تهران قرار داشته است. در مجاورت ضلع جنوبي آن كوچه‌اي باريك و شرقي – غربي رهگذران را به سقاخانه نوروز خان مي‌رساند و در غرب آن گذري شمالي- جنوبي از كنار خندق شرقي ارگ عابران را به بازار از ميان رفته شترگلو هدايت مي‌كرد. بازاري كه تا حوالي شمس‌العماره امتداد داشت و اضلاع شمالي و شرقي‌اش هم به املاك مجاور محدود بود. ملك دارالشفا خيابان جبه خانه(بوذرجمهري) را بن بست كرده بود كه در جريان تعريض و احداث خيابان ناصرخسرو( ناصريه) و بوذرجمهري (جبه خانه) درست در محل تقاطع اين دو خيابان قرار گرفت و تنها بخش كوچكي از ضلع شمالي آن ملك در ضلع شمال خيابان بوذرجمهري (محل بانك رفاه فعلي) به صورت تجاري وقفي باقي ماند و بدين ترتيب دارالشفا از ميان رفت.
اين بيمارستان كه در دوران فتحعلي شاه بنا شده بود پس از درگذشت وي در دوران محمد شاه و چند سال اوليه سلطنت ناصرالدين شاه هم داير بود، تا اينكه در سال 1268 قمري با افتتاح مريضخانه دولتي(جايي كه بعد ها بيمارستان سينا واقع شد) با حفظ نام به مدرسه علوم ديني اختصاص يافت و بعدها نيز تخريب گرديد.

 *نخستين خانه تهران در اسناد
 نخستين خانه تهران كه نامش در اوراق و اسناد تاريخي وارد شده به بابا شيخ يكي از خان‌هاي تهران تعلق داشته است. خانه يا قصر بابا شيخ از ديگر خانه‌هاي تهران بزرگ‌تر، عظيم‌تر، مستحكم‌تر و مهم‌تر از همه خارج از مركز تجمع سكونتي تهرانيان آن دوره بوده است. گوشه شمال شرقي محله بازار و جنوب غربي محله عودلاجان و شمال غربي محله چال ميدان را بايد هسته مركزي سكونتي تهرانيان آن دوره دانست و جالب آنكه پيشينيه اين محله به دوران باستان و پيش از اسلام بازمي‌گردد. اين بنا از آجر ساخته و با كاشي تزئين شده و بسيار مستحكم بوده است. نخستين خانه يا قصر تهران در مركز محله ارگ واقع و ضلع غربي حصار مستحكم آن خيابان صوراسرافيل، ضلع جنوبي ميدان ارگ و ضلع شرقي آن امتداد خيابان باب همايون بوده است. اين عمارت مستطيل شكل پر از درختان چنار در دوره هاي بعدي براي احداث بناي قصر هاي خلوت كريم خاني و ديگر عمارت هاي كاخ گلستان تخريب شد. اين قصر باشكوه كنار رودخانه پس قلعه واقع بوده است. گفته مي‌شود بابا شيخ نخستين حاكم تهراني است كه از سوي تيمور لنگ مأمور پذيرايي از گنزالس كلاويخو، سال1404 م سفير پادشاه اسپانيا مي‌گردد.
پيتر دلاواله كه در سال 1617 م همراه شاه عباس از تهران ديدن مي‌كند از وجود چنارهايي با عمر بيش از دويست سيصد سال در اين شهر سخن مي گويد كه همان چنار هايي هست كه در عصر بابا شيخ كاشته شده بودند.

 *شكارگاه‌ها و حيوانات منقرض شده پايتخت
 سابقه زندگي ايرانيان اعم از آرياييان و نيز پيش از ايشان در پهنه جنوبي كوه البرز تا نه هزار سال قبل مي‌رسد. از آنجا كه دامنه‌هاي جنوبي كوه‌هاي شميران و البرز بسيار پر آب و علف بوده زيستگاه خوبي براي حيوانات مختلف به شمار مي‌رفته و محل مناسبي براي سكنا گزيدن.
به همين روي اطراف تهران تا پيش از پايتختي ممانعتي براي شكار عموم مردم وجود نداشت. علاوه بر اينكه اين منطقه به دليل چنين شرايطي مورد توجه پادشاهان قبل از قاجاريه نيز بوده و همين سبب احداث شهر تهران توسط شاه طهماسب مي گردد. با احداث شهر تمامي اطراف تهران (حصار صفويي و بعد حصار ناصري) به شكارگاه‌هاي سلطنتي تبديل و به قرق مأموران دربار درمي آيد و شكار در اين مناطق از اختيار مردم عام خارج مي شود.
جالب آنكه خارج از حصار در بيابان‌هاي اطراف شهر تهرانيان به محض خروج از دروازه‌هاي شهر با حيواناتي چون خرگوش، آهو، پلنگ، گرگ، شغال، كفتار، گورخر و كبك و... روبه‌رو مي‌شده اند. در تهران قديم دوشان تپه، فرح‌آباد، مسگرآباد، سلطنت‌آباد، دولاب، سرخه حصار، ولنجك، آبادي‌هاي شميران، جاجرود، شهرستانك، ورامين، فيروز بهرام، كن، سولقان و.. همگي شكارگاه‌هاي سلطنتي به شمار مي‌رفتند و در اسناد قاجاريه ثبت شده‌اند. ليكن شكار در مناطق ديگر براي عموم آزاده بوده است. ليدي شيل، همسر وزير مختار انگليس در تهران در دوره ناصري مي‌نويسد: «در بيابان‌هاي اطراف ورامين تعداد زيادي گور خر(گورخر ايراني كرم رنگ و بدون خط بوده) وجود دارد كه ايراني‌ها كباب خوشمزه‌اي از گوشت آن تهيه مي‌كنند...»

*دروازه‌هاي تخريب شده
 اهميت معماري در زندگي امروزه بيشتر با گذشته چندان تفاوت نكرده است. چنانچه در آن دوران فاتحان به محض تصرف سرزميني به نابودي ابنيه حكومت قبلي مبادرت مي‌كردند و در صورت توقف و امكان حضور طولاني در سرزمين تصرف شده و اقدام به احداث كاخ‌هاي با شكوه با شيوه معماري سرزمين خود مي‌كردند تا بدين وسيله سلطه خود را به رخ رقيب بكشند. احداث حصار پيرامون شهر براي محصور كردن آن صورت مي‌گرفت و دروازه‌هايش ارتباطي ميان فضاي دروني با بيروني شهر را داشتند، علاوه بر آنكه كاركرد دفاعي نيز داشتند چرا كه آن دو و جنگ‌ها تن به تن بود. دروازه‌هاي تهران به لحاظ زمان احداث به پنج دوره تقسيم مي‌شوند
1- دوران صفوي تا سال 961 قمري هنگام احداث حصار تهران اين شهر صاحب چهار دروازه مي‌شود كه براي تمايز از دروازه‌هاي همنام به نام عتيق آنها را مي‌خوانيم.
الف: دروازه عتيق شميران، اول پامنار
ب: دروازه عتيق حضرت عبدالعظيم، اول بازار حضرتي
ج: دروازه عتيق دولاب، اول بازارچه نايب السلطنه
د: دروازه عتيق قزوين، اول بازارچه قوام السطنه
در اين دوران دروازه جنوبي ارگ هم وجود داشت
2- دوره تسلط افغان‌‌ها به تهران كه در انتهاي دوران صفوي اتفاق افتاد دروازه شمال ارگ به نام دروازه اسدالدوله در مدخل خيابان باب همايون احداث شد. اين دروازه براي فرار در مقابل شورش و حمله مردم تهران در شمال ارگ بنا شد.
3- در آخرين سال پادشاهي محمدشاه قاجار به سال 1263 قمري «دروازه نو» يا «محمديه» در جنوب محله بازار احداث شد.
4- دوره سلطنت ناصرالدين شاه دروازه‌هاي دوازده گانه حصار ناصري و دروازه‌هاي داخل شهر و نيز دروازه راه‌آهن ساخته شد.
دروازه‌هاي حصار ناصري عبارتند بودند:‌ دروازه دوشان تپه، دروازه دولاب، دروازه خراسان، دروازه حضرت عبدالعظيم، دروازه غار، دروازه خاني‌آباد، دروازه گمرك، دروازه قزوين، دروازه باغ شاه، دروازه يوسف‌آباد، دروازه دولت، دروازه شميران
5- دروازه سر در باغ ملي كه مربوط است به انتهاي دوره قاجاريه و دوران رياست الوزرايي سردار سپه.
دكتر پولاك، پزشك ناصرالدين شاه از فرسودگي درهاي چوبي دروازه‌هاي عقيق به سال  1276 ه.ق مي‌نويسد: «باز شدن اين دروازه‌ها و گرديدن درها به روي پاشنه چنان به سختي و نامطمئن صورت مي‌گيرد كه در هم شكستن و فرو ريختن آن كار نادر و مشكلي نيست.» واقعه‌اي كه براي شاهزاده دالگوركي سفير روس و هنگام عبور از آن دروازه رخ داد و پيش‌بيني دكتر پولاك را اثبات كرد. در اين حادثه نوكر و دو اسب سفير در دم جان مي سپارند.
دروازه‌هاي عتيق و حصار نيمه مخروبه صفويه تهران در دوران ناصرالدين شاه تخريب و دروازه‌ها و حصار جديد بنا مي‌شود و حصار دوره ناصري هم در دوران رضاخان هنگام احداث خيابان‌ها و تعريض گذرها از ميان مي‌رود. تنها دروازه باغ ملي و بخش كوچكي از دروازه نو (محمدي) در مدخل بازار عباس آباد باقي مي ماند.

*باغ هاي گمشده در دل تهران
اگر بخواهيم از باغ‌هاي گمشده تهران سخن بگوييم، باغ‌هايي كه بي‌اغراق عددشان از صدها خواهد گذشت، اوراق بسيار مي‌طلبد. باغ‌هايي كه اكنون تنها نامي از آنها باقي مانده است. اگرچه ذهن فراموشكار‌مان چنان گاهي پيش مي‌رود كه حتي نام برخي را هم بياد نمي آوريم، اگرچه در بازخواني اسناد و نوشته‌هاي تاريخ تهران هم هرگز اثري از آنها نخواهيم يافت.
سابقه باغداري نه در تهران بلكه در ايران به قرن‌ها پيش از اسلام بازمي‌گردد. مي‌توان گفت آغاز طراحي و ساخت باغ‌هاي ايراني به دوره مادها بازمي‌گردد. يكي از باغ‌هاي معروف تاريخ جهان باغي است كه بخت النصر براي همسرش دختر پادشاه ماد مي‌سازد و طراحي آن را هم همين بانو انجام مي‌دهد. مورخان معتقدند در دوره‌اي كه سكنه تهران در زير زمين زندگي مخفي داشته‌اند باز در همان دوران اراضي تهران پوشيده از باغ بوده است و مدخل خانه‌هاي مرموزشان در انبوه درختان قرار داشته است. حتي ابن بلخي در كتاب فارسنامه مي‌نويسد: «انار تهران يكي از بهترين انارهاست.»
باغ اميري:‌اولين باغ نامدار تهران در پانصد سال اخير است. اميري يكي از شعراي نامي تهران و هم عصر شاه اسماعيل صفوي بوده، پدر اميري كدخداي تهران و ملقب به مولانا بوده است.
چهار باغ: بعدها ارگ سلطنتي يا «كاخ گلستان» را در آن احداث كردند و باني باغ هم شاه عباس صفوي بوده است. چهار باغ در اراضي باغ و قصر خان تهران بنا مي‌شود و همان باغي است كه از كلاويخو سفير پادشاه اسپانيا در دوران تيمورلنگ در آن پذيرايي مي‌شود.
باغ گلستان:‌كاخ گلستان در آن واقع است. اين باغ در محل چهار باغ و اراضي باغ خان تهران بنا شده است. داريوش اسد زاده نويسنده و بازيگر باسابقه تئاتر و تلوزيون و سينما در خصوص اين كاخ مي گويد:« كاخ گلستان كه امروزه تنها بخشي از آن باقي مانده از انتهاي خيابان باب همايون (سردر الماسيه) آغاز مي شد و تا نزديكي بازار ادامه داشت. سال 1323 در دوران نخست وزيري قوام كه به خدمت وزارت دارايي در آمده و رئيس تعهدات دارايي شدم هنوز خوابگاه و حرمسراي ناصرالدين شاه تخريب نشده بود و وزارت دارايي در همين ساختمان قرار داشت. پلكان دو سويه حرمسرا و راهروهايش همگي كاشيكاري و در هر طبقه 20 الي 30 اتاق كه مشرف به خيابان باب همايون بود، قرار داشت. اما اين بناي تاريخي زيبا با پنجره هاي بلندش بدستور تيمسار ضرغام كه بسيار مورد توجه محمدرضا پهلوي بود، سه چهار سال بعد تخريب گشت. به نظر من تخريب خوابگاه و حرمسراي ناصري بزرگترين خيانت پهلوي به فرهنگ و هنر اين آب و خاك بود.
باغ نگارستان: ‌كه در شمال ميدان بهارستان امروزه قرار داشته نيز در زمان فتحعلي شاه احداث مي‌شود و از باغ‌هاي معروف و تاريخ است و سرسره معروف فتحعلي شاه در حمام اين باغ قرار داشته و قائم مقام فراهاني را هم در حوضخانه همين باغ خفه مي‌كنند. بعد از درگذشت فتحعلي شاه محمد ميرزا در همين باغ به تخت سلطنت مي‌نشيند. امروزه ساختمان وزارت ارشاد در محوطه همين باغ قرار دارد.
باغ قصر قجر: اين باغ در راه تجريش بوده و قصري در آن واقع كه فتحعلي شاه آن را بروي تپه‌اي بنا كرده بود كه بعدها به محبس تبديل شد. در زمان سلطنت رضاخان به صورت زندان مدرن قصر در آمد و امروزه هم به مركز فرهنگي باغ موزه قصر مبدل گشته است.
باغ فرمانفرما (كاخ مرمر): رضا شاه پس از تملك اراضي فرمانفرما در مجاورت خيابان پهلوي، كاخ مرمر را براي سكونت خود و كاخ‌هاي ديگري براي ديگر اعضاي خاندان خود در آن اراضي ساخت و بدين ترتيب آن محله به يكي از مناطق اعيان نشين و گرانقيمت آن روز تهران تبديل گرديد.
باغ محمديه: اين باغ و قصر آن را ميرزاآقاسي براي محمدشاه مي‌سازد كه در دوره وي تكميل نمي‌شود ولي چون محمدشاه در اين قصر درمي گذرد ناصرالدين شاه و مهد عليا آن را خوش يمن ندانستند و اين باغ و بنا متروك ماند تا اينكه به نام مالك جديدش محموديه خوانده شد. اكنون ايستگاه محموديه در شميران منسوب به اوست.
باغ ملك: باغي واقع در خيابان شريعتي كه متعلق به ملك التجار بوده و امروزه اثري از آن نمي توان يافت. جالب آنكه در گذشته خيابان‌هاي مطهري (تخت طاووس) و ملك حد شمالي و جنوبي باغ بوده‌اند.
باغ فيشر آباد: متعلق به كامران ميرزا پسر ناصرالدين شاه بوده ولي چون باغبانش فيشر اترشي بود به باغ فيشرآباد شهرت يافت و در دوره پهلوي به پادگاه مبدل گشت. امروز خانه هنرمندان در محل همين باغ واقع شده است.
باغ عشرت‌آباد: اين باغ نيز به پادگان تبديل مي‌شود. پادگاه عشرت آباد واقع در ميدان سپاه امروز همين باغ است.
باغ عيش‌آباد: در شمال باغ عشرت آباد در حد فاصل عشرت آباد و باغ قصر قجر واقع بوده كه از بين رفته است.
باغ حكيميه: در منطقه حكيميه امروزي قرار داشته و متعلق به حكيم الممالك بوده كه امام جمعه وقت تهران آن را مي‌خرد و به منطقه اماميه مشهور مي‌شود. فرنگسراي اشراق امروز باقيمانده همين باغ است.
باغ حسن آباد: در شمال غربي ميدان حسن آباد واقع و به مستوفي المالك تعلق داشته است. مستوفي الممالك مالك مناطق مختلف تهران مثل بهجت‌آباد و يوسف‌آباد بوده است.
باغ عباس آباد: باغ و بازار عباس‌آباد از جمله بناهايي است كه ميرزا آقاسي در دوران خود احداث مي‌كند. تپه‌هاي عباس ‌آباد هم از جمله آثار اوست كه از نام كوچك خود در نامگذاريشان بهره برده است.
باغ سلطنت‌آباد: باغ سلطنتي بوده كه امروزه در اختيار ارتش است.
باغ سپهسالار: ‌امروزه تنها نامي از آن در شرق و شمال شرقي چهارراه مخبر الدوله (مترو سعدي) باقي مانده است. مرحوم دهخدا در لغتنامه‌اش اين باغ را متعلق به محمد ولي خان سپهسالار دانسته است.
باغ اميريه: امروزه دانشكده افسري آنجا داير است.
باغ اقبال الدوله: بخشي از آن به بيمارستان نجات تبديل شده است.
باغ حاج كاظم: در بخشي از آن بيمارستان رازي احداث شده است.
باغ اتابك: امروزه در اختيار سفارت روسيه و در خيابان نوفل لوشاتو واقع است متعلق به ميرزاعلي اصغر خان پسر ابراهيم امين السلطان بوده كه به اتابك اعظم نيز شهرت داشته است.
باغ افسريه: بخشي از اين باغ امروزه در اختيار سفير ايتالياست و در ضلع جنوبي خيابان فرمانيه واقع است، منسوب به افسرالدوله دخترناصرالدين شاه است و زماني جزو باغ كامرانيه (كامران ميرزا) بوده است.
باغ غيبي: اين باغ كه به امين‌السلطان تعلق داشته در ميان دوستان وي به اين نام شهرت مي‌يابد. چرا كه گاهي امين السلطان به صورت مخفي و پنهاني از تهران خارج مي‌شده و به اين باغ مي‌رفته است. اين باغ همين پارك قيطريه امروزيه است كه دست نخورده باقي مانده است.
باغ فردوس: اين باغ متعلق به معيرالممالك بوده و در شميران نزديك تجريش قرار دارد و حالا بخشي از آن به موزه سينما تبديل شده است. زماني كه معيرالممالك به اروپا مي‌رود از آنجا بذر گوجه فرنگي را اولين بار به ايران مي‌فرستد و باغبانان وي بذرها را در اين باغ مي‌كارند و زماني كه گياه به بار مي‌نشيند همه فكر مي‌كردند كه گوجه فرنگي گل اين گياه است و آن را نمي‌خوردند. تا اينكه عمومي ناصرالدين شاه در بازديدش از اين باغ ميوه را مي‌بيند و چون در سفرش به اروپا مي‌دانسته گياه خوردني است دستور چيدن آنها را مي‌دهد و در كمال حيرت ديگران آنها را تناول مي كند.
باغ جنت (خيابان وليعصر كنوني):در سال 1284 قمري كه ناصرالدين شاه به سبب گسترش كالبدي شهر و افزايش جمعيت دستور تخريب حصار صفوي و احداث حصار جديد را صادر كرد باغ بزرگ جنت گلشن كه به احتشام الملك تعلق داشت و در غرب تهران واقع شده بود داخل حصار ناصري قرار گرفت. اين باغ ضلع جنوبي‌اش خط مستقيمي با انحناي ملايمي بود از خيابان عبدالصمد كنوني اما ضلع شمالي‌اش يك شكستگي داشت. همان شكستگي كه امروز در محل تقاطع خيابان‌هاي وليعصر و قزوين مشاهده مي‌كنيم. يعني ضلع شمالي باغ جنت، خيابان دروازه قزوين بود كه از دروازه قزوين جديد شروع مي‌شد و به داخل شهر ادامه مي‌يافت. اين خيابان در محل انتهاي خيابان شمالي- جنوبي باغ جنت ادامه دادند و خيابان سراسري وليعصر كنوني را بنا كردند و باغ به دو نيمه غربي شرقي تفكيك شد. بعدها قسمت غربي شكستگي خيابان دروازه قزوين به نام قزوين و بخش شرقي به شهيد شبيري شهرت يافت.
باغ هفت حوض: اين باغ را حاجي محمد حسين خان صدر اصفهاني، وزير اعظم فتحعلي شاه احداث كرد. اين باغ كه در اواسط دوران سلطنت فتحعلي شاه بنا شد به سبب هفت حوضي كه در ميان آن تعبيه شده بود بدين نام شهرت گرفت. در زمان حيات ميرزاحسين خان هفت حوض خانه باغ از بين رفت و با مرگ صدراعظم به سال 1239 ق.ه عمر اين باغ نيز به سر آمد و بعدها اراضي اين باغ به فضاي تجاري تبديل گشت.
اين باغ مثلثي شكل ضلع شمالي‌اش در امتداد حصار جنوبي ارگ، ضلع شرقي‌اش كوچه منوچهرخاني و ضلع ديگرش غرب چهارراه كنوني گلوبندك را به كوچه منوچهر خاني متصل مي‌كرده است.
جالب است بدانيد حاجي محمد حسين خان صدر اصفهاني فردي است كه از آقا محمد خان پس از فرارش از شيراز پذيرايي مي‌كند و بعدها سبب آشنايي طاووس خانم ارمني (ياگرجي) ساكن اصفهان با فتحعلي شاه مي‌شود و تخت طاووس (از جواهرات سلطنتي) معروف را صدر اصفهاني براي شب عروسي فتحعلي شاه و همين طاووس خانم تقديم شاه مي‌كند.

*بلندترين خيابان پايتخت
در غرب تهران آن روز و در ميان باغ‌ها و مزارع شاهزادگان و درباريان قاجاري بعد از تخريب حصار صفوي چند تكه خيابان در امتداد هم پديد آمد كه بعدها تولد مهم‌ترين خيابان تهران بلكه ايران را باعث شد. اين تكه خيابان‌ها عبارت بودند از خيابان باغ جنت از پل امير بهادر تا ميان منيريه فعلي و خيابان اميريه از ميدان منيريه تا ميدان سردرسنگي يعني كاخ مرمر و خيابان باغ انگوري از كاخ مرمر تا جنوب چهارراه شاه (خيابان جمهوري) و خيابان جبيد جناب وزير كه در ميان اراضي باير و بياباني وزير از جنوب چهارراه شاه تا مجاورت ضلع شمالي حصار ناصري، يعني جايي كه بعدها كافه بلديه (تئاترشهر واقع در چهارراه وليعصر امروز) ساخته شد، كشيده شده بود.
اواخر عصر قاجار امتداد اين خيابان به ويژه در حوزه مركزي و جنوبي كه با برخورد به باغ جنت گلشن كه به احتشام الملك تعلق داشت بن‌بست مي‌شد، اهميت زيادي پيدا كرد و با وجود درختان نارون و زبان گنجشك و چنار كنار نهرهاي دو طرفش از زيبايي خاصي برخوردار بود. به طوريكه تكه مياني‌اش يعني خيابان اميريه در اواخر قاجاريه به گردشگاه شاهزاده‌هاي قجر تبديل شد. سطح خيابان جولانگاه كالسكه‌ها ودرشكه‌هاي زيباي آنان و عصرها پياده‌رو ان محل نمايش و رخ‌كشي لباس‌هاي فرنگي شاهزاده‌ها شد. در آن سال‌‌ها اطراف اين خيابان را باغ‌هاي نامداران قجري احاطه كرده بود. باغ فرمانفرما (كاخ مرمر) باغ اقبال الدوله (بيمارستان نجات) باغ منيرالسلطنه مادر كامران ميرزا، باغ مستوفي، سبزيكاري فرمانفرما و... با خاتمه كار قاجاريان در صحنه سياست ايران و به قدرت رسيدن رضاخان، وضع اين خيابان به سرعت دگرگون شد. در همان اوان به دستور شاه بلديه تهران باغ جنت گلشن را در سرپل امير بهادر خراب كرد و خيابان باغ جنت را به سمت جنوب امتداد داد و بعدها با احداث ايستگاه راه‌آهن در اراضي مشهور به سبزيكاري وزير، ميدان راه‌آهن منتهي اليه جنوبي اين خيابان شد.
در اين ايام سرتيپ بوذرجمهري كه بسيار مورد وثوق رضا شاه بود، رياست شهرداري تهران يعني بلديه آن روزها را به عهده داشت. وي با قدرت كامل به تخريب باقيمانده‌هاي حصار ناصري و خانه‌ها و باغ‌ها و ايجاد خيابان‌هاي جديد پرداخت كه از آن جمله است. امتداد مستقيم خيابان كه از ضلع شمالي تا ضلع جنوبي حصار كشيده شده بود و به جاي چند تكه خيابان با نام هاي متفاوت فقط با نام «پهلوي» خوانده مي‌شد. بدين ترتيب خيابان پهلوي از چهارراه انقلاب(كافه بلديه يا تئاتر شهر) تا ميدان راه‌آهن متولد شد. در سال 1307 ه.ش سرتيپ بوذرجمهري براي نخستين بار ضوابطي براي احداث بنا در دو سوي اين خيابان مهم اعلان و اجرا نمود. اين آيين‌نامه تا حدودي نماي ساختمان و نوع مصالح و تعداد طبقات و شيوه كار را به لحاظ معماري و ساخت تعيين مي‌كرد و بايد اين آيين‌نامه را گام‌هاي نخستين پروانه ساختماني در تهران بدانيم.
سليمان بهبودي، رئيس دفتر رضاشاه، درباره خيابان پهلوي در كتاب خاطراتش مي‌نويسد:«آن روز شاه دستور باز كردن آن قسمت از خندق را كه در امتداد خيابان پهلوي بود به خارج شهر صادر كردند و فرمودند اينجا را آباد و گردشگاه خواهيم كرد...»
خيابان پهلوي بالا به وسيله بلديه تهرن سنگفرش شد و سپس با ورود آسفالت به صحنه خيابان‌سازي شهرها در سال 1309 خورشيدي نخستين‌بار اين خيابان قيرريزي شد و در سال 1310 خورشيدي پيش از ورود ملك فيصل پادشا عربستان به تهران خيابان الماسيه (باب همايون) و ميدان توپخانه و اوايل خيابان لاله‌زار براي اولين بار آسفالت شد و يك سال بعد يعني در سال 1311 خورشيدي خيابان پهلوي را نيز آسفالت كردند.
در سال 1311 خورشيدي هتل بلديه (كافه بلديه) در جنوب شرقي چهارراه پهلوي جايي كه امروز پارك دانشجو و تئاتر شهر قرار دارد، ساخته شد.
پس از ساخته شدن كاخ سعدآباد و انتقال سكونت شاه از كاخ مرمر به اين كاخ در سال 1228 خورشيدي به فرمان او جاده قديم شميران از باغ سفارت انگليس در قلهك تا ميدان تجريش تعريض و اصلاح شد و جاده جديد شميران (پهلوي) از چهارراه پهلوي تا سرپل تجريش كشيده شد. دو طرف جاده جديد را چنار كاشتند و براي آبياري آنها در شاهراه زعفرانيه دو حلقه چاه حفر كردند و بعدها با احداث پارك ملت، آب درياچه آن را هم از همين چاه‌ها تأمين كردند.
نخستين‌بار براساس اعلام روزنامه وقايع اتفاقيه شماره 36 به سال 1367 قمري در دوران صدرات ميرزاتقي خان امير كبير برخي كوچه‌هاي ارگ سنگفرش مي‌شود تا براي عبور كالسكه مناسب باشند. سال 1310 خورشيدي پيش از ورود ملك فيصل پادشاه عربستان، به تهران براي نخستين بار آسفالت وارد عرصه خيابان‌ها و راهسازي تهران شد.
خيابان كوتاه الماسيه(باب همايون) ميدان توپخانه و اوايل خيابان لاله‌زار آسفالت شد. بعدها خيابان باغ شاه(امام خميني) و خيابان پهلوي(وليعصر) البته تا محدوده كافه شهرداري و برخي خيابان‌ها آسفالت شد بهبودي مي‌نويسد: روزي در جلسه وزيران در كاخ مرمر رضاشاه مي‌گويد: من مي‌دانم در خيابان يا شهري كه مي‌خواهند آسفالت كنند اول بايد كابل برق و كابل تلفن حتي مجراي فاضلاب بسازند، بعد آسفالت كنند. ولي چه بايد كرد كه ما پول نداريم و از عهده اين قبيل كارها فعلاً برنمي‌آييم. ولي به دليل اينكه از عهده برنمي‌آييم، نبايد خيابان‌ها را در زمستان با گل ولاي و تابستان با خاك باقي بگذاريم. آخر دنيا به ما چه مي‌گويد: ما نبايد منتظر شويم تا پول كابل‌كشي پيدا كنيم، خير خيابان‌ها را امروز كه مي‌توانيم آسفالت كنيم، آسفالت مي‌كنيم. وقتي پول پيدا كرديم، آسفالت را مي‌كنيم كابل تلفن مي‌كشيم! باز آسفالت مي‌كنيم بعد وقتي پول پيدا كرديم، آسفالت را مي‌كنيم و كابل برق مي‌كشيم و ...!» هرچند اين نوع مديريت شهري بعد از قريب هشتاد سال هنوز هم از سوي سازمانهاي مربوطه ادامه دارد.

 *بازار هاي فراموش شده تهران
 بازارهاي تهران در گذشته از مشهورترين محلات پايتخت بوده‌اند. بازار كنوني تهران از سبزه ميدان واقع در خيابان‌ 15 خرداد شروع مي‌شود و تا انتهاي بازارمال فروش‌هاي سابق واقع در خيابان مولوي امتداد مي‌يابد.
در حال حاضر بسياري از بازارهاي قديم تهران نظير بازار مسگرها، بازار لب خندق، بازار مرغي‌ها و توتون‌فروش‌ها و... از بين رفته است و بعضي‌ها مانند بازار حلبي سازها و زرگرها نيز كوچك‌تر و محدودتر شده‌اند.
لرد كلدوزون مستشرق معروف انگليس كه در زمان ناصرالدين شاه به ايران آمده بود در سياحت نامه خود مي‌نويسد: «ناصرالدين شاه سالي دو سه بار به بازار مي‌آيد و كالاهاي مختلف و متنوعي انتخاب مي‌كند و دستور مي‌دهد كه آنها را به عمارت سلطنتي ببرند بدون آنكه خودش پول بپردازد!»
‌از بازارهاي مشهور تهران كه در حال حاضر نام و كسبه آن تغيير يافته است بازار صراف‌ها بود كه از چهارسوق كوچك شروع مي‌شد و به بازار امير منتهي مي‌گشت. بازار امير در گذشته به بازار خياط‌ها نيز معروف بوده و چون معروف‌ترين خياط‌هاي تهران در آنجا مستقر بوده است.

*تنها بازمانده جواهرات ملي
 مشهورترين الماس‌هاي دنيا سيزده عددند كه سه قطعه از آنها به ايران تعلق دارد:
الماس درياي نور
الماس اورلف
الماس كوه نور
در سال 1151 ه. ق نادرشاه هندوستان را تسخير كرد چون سلطنت آنجا را دوبار به پادشاه هند محمد شاه گوركاني بخشيد، محمدشاه جواهرات سلاطين سلف خود را به نادرشاه تقديم كرد كه اين سه گوهر جزو همان گوهرهاست.
درياي نور: كه امروزه در خزانه بانك مركزي ايران است و از لحاظ شكل به نيمه يك سيب شبيه است 280 قيراط وزن دارد، پس از نادر ظاهراً به تصرف نوه او شاهرخ در مي‌آيد و بعدها گويا آقا محمد خان قاجار به دست خود آن را از بازوبند لطفعلي خان زند مي‌گشايد و به دست سلاطين قجر مي‌‌افتد. ناصرالدين شاه علاقه مخصوصي به اين گوهر داشته و گاهي آن را به جيفه خود يا بند ساعت و سينه‌اش مي‌آويخته، حتي توليت درياي نور را منصب مخصوصي قرار داده بود. بعدها در سال 1327 قمري كه محمد علي ميرزا به سفارت روس پناهنده شد اين جواهر را همراه ديگر جواهرات سلطنتي با خود به آنجا برد و ادعا داشت اين گوهر ملك شخصي اوست. اما مشروطه‌خواهان مانع از خروج اين يادگار فتوحات نادري از ايران شدند. گفته مي شود درياي نور از جواهرات تاج كوروش كبير بوده است.
اورلف: اين الماس كه شكل آن به درياي نور شبيه است پس از قتل نادر شاه به يك ارمني فروخته مي‌شود و او هم در سال 1186 در مقابل 450 هزار منات نقره و يك فرمان اعياني به امپراتريس روس (كاترين دوم) مي‌فروشد.
كوه نور: مي گويند درياي نور خوش‌ آب است ولي خوش تراش نيست و اورلف خوش تراش است ولي خوش آب نيست. ليكن اين كوه نور است كه از حيث آب و تراش بي‌مانند است. كوه نور پس از قتل نادر به دست احمد خان ابدالي افغاني از سرداران او افتاد و سپس به شاه شجاع رسيد و رونجيب سينگ، معروف به شير پنجاب از او گرفت و از طريق فتح هند و كمپاني هند شرقي نصيب خانواده سلطنتي انگليس شد. (تاريخ بداغي)

***
در پايان به يادآوري اين نكته بسنده مي كنيم كه حفظ آثار طبيعي شهر ها نظير دره ها،رود ها، كوه ها، درختان كهنسال،بناهاي گذشتگان و آئين و رسوم و هرآنچه بديشان تعلق دارد از وظايف نسل حاظر است. حفظ نام خيابان ها و كوچه ها هم يكي از وظايف شهروندي است. بايد بدانيم اين تنها از وظايف شهرداري، ميراث فرهنگي و ديگر سازمانها نيست بلكه مردم هم در اين وظيفه سهيمند.


 

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار