رژيم پهلوي در راستاي تحقق سياستهاي خود درباره زنان كشور، به رفتارهاي متنوعي دست يازيد كه تشكيل «شوراي عالي زنان ايران» به رياست اشرف پهلوي از مصاديق آن به شمار ميرود. درمقال پيش روي، به كلان كاركردهاي اين شورا نظري افكنده شده است، اميد آنكه مقبول افتد.
شوراي عالي زنان ايران با رياست اشرف پهلوي در نيمه اول ارديبهشت ماه سال 1338 متشكل از 18 جمعيت از جمعيتهاي زنان آغاز به كار كرد. با تشكيل شوراي عالي زنان ايران تمامي جمعيتهاي زنان تعطيل شدند(1) دليل اصلي تشكيل شورا مبارزه با بيسوادي اعلام شد، (2) اما در حقيقت جمعيتهاي پراكنده با اهداف مختلف درباره برنامههاي وزارت فرهنگ و در راستاي سياستهاي حكومت سازمان يافتند. (3) رياست شورا به اشرف پهلوي و نيابت آن به فريده ديبا سپرده شد.(4) گرچه اهداف فرهنگي سرلوحه شورا اعلام شده بود، ولي نوع انتخاب افراد در رياست شورا و اعطاي سمتها به زناني كه سابقه فعاليتهاي سياسي ـ اجتماعي بسياري در جهت برنامههاي تجددگرايي رضاخان داشتند نشان ميداد شوراي عالي زنان همچنان در جهت سياستهاي تجددگرايي حكومت گام برخواهد داشت. همچنين نخستين حركتهاي شورا نيز حاكي از اهداف سياسي آن بود. (5) چنانكه بلافاصله پس از تأسيس اعضاي شورا در انتخابات محلي اصفهان به حمايت از يك كانديداي زن پرداختند. (6)
اركان اجرايي شوراي عالي زنان ايران
دستور كار و شيوه سازماندهي شورا طبق يك اساسنامه 11 مادهاي تعيين شد. اساسنامه شورا توسط دكتر متين دفتري در جلسهاي با حضور اسدالله علم، دكتر منوچهر اقبال و اشرف پهلوي تدوين شد. (7) بر اساس آن هر يك از جمعيتهاي زنان پس از عضويت در شورا يك نماينده اصلي و يك نماينده عليالبدل به شورا معرفي ميكرد. به اين ترتيب علاوه بر اينكه جمعيتها فعاليتهاي خود را ادامه ميدادند، در جريان اهداف و برنامههاي شوراي عالي نيز قرار ميگرفتند. هيئت رئيسه شورا هر سال در آبانماه با رأي مخفي هيئت عامله، هيئت مديره و نمايندگان جمعيتها انتخاب ميشدند. هيئت عامله شوراي عالي مركب از چهار نفر بوده كه نبض شوراي عالي را در دست داشتند و شامل دبير اول، دبير دوم، سخنگو و خزانهدار بودند.
هر چه از تأسيس شوراي عالي ميگذشت جمعيتهاي بيشتري به اين شورا ميپيوستند. اين جمعيتها عمدتاً به سه گروه تقسيم ميشدند: 1) اعضايي كه هدف صنفي و حرفهاي داشتند. 2) اعضايي كه بهمنظور ارائه خدمات خيريه، بهداشتي و آموزشي فعاليت ميكردند. 3) اعضايي كه اهداف سياسي خود را دنبال ميكردند و به دليل آنكه شوراي عالي پس از مدتي در خدمت سياستهاي حكومت پهلوي قرار گرفت، اين اعضا نيز فعالتر شدند.
شوراي عالي زنان ايران و سياستهاي حكومت پهلوي
سالهاي 1340 تا 1350 در تاريخ ايران و سلطنت محمدرضا پهلوي به دليل جلوههاي خاص خود با زمانهاي ديگر تمايز دارد، زيرا در اين زمان حكومت، دوران تثبيت خود را طي ميكرد و به همين دليل تمام نيروهاي مختلفي كه حامي و همسو با سياستهاي روز بودند، به خدمت گرفته شدند. علاوه بر اين، نفوذ امريكا در امور ايران در اين دوره افزايش يافته و رژيم در اين دوران تمايل محسوسي به سمت امريكا پيدا كرده بود و اغلب سياستهاي اين كشور در ايران تحقق مييافت. از برجستهترين طرحهاي امريكايي در اين دوران نظريههاي والت ويتمن روستو، نظريهپرداز دهه 1960 الي 1970 امريكا بود. الگوهاي وي براي كشورهاي زير سلطه امريكا در مناطق امريكاي جنوبي، آسياي جنوبشرقي و خاورميانه در نظر گرفته شد. او در زمان كندي مسئوليت رفرمهاي اقتصادي و در دولت جانسون رياست شوراي برنامهريزي سياسي وزارت خارجه امريكا و رياست سازمان اتحاد براي شرق را به عهده داشت. اساس انديشه وي چنين است:«ديدگاه روستو يك ديدگاه تاريخگرايانه است. او براي رشد جامعه بشري يك سير تكاملي قائل است و ملاك اين تكامل را سطح و رشد فناوري ميداند. به عبارت ديگر روستو مانند بسياري از نظريهپردازان غربي از يك منظر غرب مركزي به جهان مينگرد. او از اين زاويه، جامعه بشري را به دو جامعه سنتي و صنعتي تقسيم ميكند. به اعتقاد وي جامعه پس از طي مرحله سنتي وارد مرحله ماقبل طيران ميشود. اين مرحله در واقع يك دوران گذار از كهنه به نو است. اين مرحله براي ايجاد يك ساختار نوين صنعتي تدارك ديده ميشود و لذا بايد در رشتههاي غير صنعتي، بهويژه كشاورزي تحولات انقلابي صورت گيرد و مهمترين اين دگرگونيها اصلاحات ارضي است. در اين مرحله ماقبل طيران يك گروه اجتماعي جديد (نخبگان يا elite ) پديدار ميشود كه در برگيرنده بازرگانان، روشنفكران و نظاميان است. اين گروه اجتماعي جديد (نخبگان) نيروي محركه جامعه از مرحله سنتي به صنعتي است و ميان آن با نيروهاي محافظهكار و مدافعان جامعه سنتي تصادم رخ ميدهد. به اعتقاد روستو اگر اين تعارض كاناليزه نشود ممكن است به انقطاع وراثت اجتماعي بينجامد. روستو نقش استعمار نو و استعمار غرب را در كشورهاي تحت سلطه ميستايد و معتقد است مدرنيزاسيون دولتهاي غربي جوامع عقبمانده را به مسير گذار مرحله ماقبل طيران وارد ميكند»(8)
به اين ترتيب الگوي فرهنگ براي جوامع تحت نفوذ شيوه زندگي امريكايي مبتني بر مصرف انبوه بود. اين بينش جامعه سنتي را تحقير ميكرد و الگوهاي غربي را به عنوان الگوي غالب فراروي جوامع ديگر قرار ميداد. يكي از راههاي غربي كردن جوامع ايجاد تحولات اقتصادي و اجتماعي بود. علاوه بر اين كندي، رئيسجمهور امريكا اين سياستها را واكنش خلاق در مقابل نفوذ انگليس در كشورهاي منطقه ميدانست و از آنها حمايت ميكرد. بر اين اساس در 25 ماه سال 1961 به صراحت اعلام كرد:«پيمانهاي نظامي نميتوانند به كشورهايي كه بيعدالتي اجتماعي و هرج و مرج اقتصادي راه خرابكاري را در آنها باز كرده است كمك كنند. امريكا نميتواند به مشكلات كشورهاي كمرشد فقط از نظر نظامي توجه كند... اين امر خاصه در مورد كشورهاي كمتوسعه كه به ميدان بزرگ مبارزه تبديل شدهاند، صادق است و به همين دليل بايد پاسخ ما به خطراتي كه متوجه اين كشورهاست جنبه خلاق و سازنده داشته باشد. ما ميخواهيم در اين كشورها اميدواري پديد آيد.»(9) به اين ترتيب انديشه حاكم بر اصلاحات اقتصادي، اجتماعي و تربيت نوع جديدي از طبقات غربگرا بود كه بهتدريج به خدمت نهادها و سازمانهايي در ميآمدند كه در خدمت اجراي تغييرات در جامعه به فعاليت ميپرداختند.
شوراي عالي زنان، ازمبلغان و مجريان سياست غربگرايانه
از آنجا كه در اين طرحها زنان نقش جديدي را پذيرا شدند، شوراي عالي زنان ايران به عنوان يكي از مبلغان و مجريان سياست غربگرايانه نقش مهمي را به عهده گرفت. اين شورا در حقيقت يكي از نهادهايي بود كه از يكسو بهوسيله نيروهاي غربگرا تجهيز شده بود و از سوي ديگر وظيفه تربيت نيروهاي جديد را به عهده داشت. نهادهاي تبليغاتي در اولين اقدام به آمادهسازي شرايط اجتماعي بهمنظور اجراي طرحهاي جديد پرداختند(10) كه بخش اعظم اين تبليغات به تغيير موقعيت زنان اختصاص يافت. نشريات از مهمترين اركان تبليغات بودند كه بيشتر مقالات و مباحث خود را به موضوع زنان اختصاص دادند. مجله «اطلاعات بانوان» در شمارههاي متعدد به معرفي چهرههاي زنان غربگرا كه موفق به ادامه تحصيل و احراز پستهاي حساس شده بودند ميپرداخت. بيشتر اين زنان از طبقات سياسي و مرفه جامعه بودند(11) كه مصداق كلي در جامعه به شمار نميرفتند، ولي دستاويز مناسبي بودند تا پيشرفت آنان به كشف حجاب و تجددگرايي نسبت داده شود. علاوه بر اين ترتيب مصاحبههاي مطبوعاتي در سطح دبيرستانها و دانشگاهها و ارائه فعاليتهاي اين نهادها و معرفي دختران و زنان موفق در تحصيل نمونه ديگري از اين تبليغات بود. (12) همچنين شيوههاي جديد آداب معاشرت اجتماعي بحث و بررسي درباره چگونگي ورود زنان كشورهاي مختلف در فعاليتهاي سياسي و اجتماعي و مقايسه آنان با موقعيت زنان در كشورهاي اسلامي يا كشورهايي كه زنان از اينگونه مسائل به دور بودند، از مباحث غالب نشريات بود. در برخي شمارهها با بعضي مردان سياسي كه گرايشهاي غربگرايانه داشتند مانند علي دشتي، حسن تقيزاده، ابراهيم خواجهنوري، دكتر باستان و تعدادي ديگر مصاحبههايي ترتيب داده ميشد و نظرات آنان در زمينه شركت زنان در انتخابات و پستهاي مديريت بررسي ميشد. اغلب اين افراد موافقت خود را با اين امور اعلام ميكردند. (13) از سوي ديگر شوراي عالي زنان در جلسات و سمينارهاي مختلف يا با انتشار مقالات و كتابهاي متعدد دلايل لزوم شركت زنان در سياست را ذكر ميكردند. ارائه الگوهاي زنان غربي و شركت آنان در امور سياسي نيز از موارد تبليغاتي ديگر بود. (14)
ورود شوراي عالي زنان ايران به انتخابات
در شهريورماه سال 1339 همزمان با تشديد تحركات امريكاييها و عوامل داخلي آنها در ايران شوراي عالي زنان براي ايجاد زمينههاي مناسب شركت زنان در انتخابات تظاهرات گستردهاي ترتيب داد. تعدادي از وزيران مانند سپهبد امير احمدي، متيندفتري، دكتر جهانشاه صالح موافقت رسمي خود را با اين امر اعلام كردند. به اين ترتيب مطبوعات بازوي تبليغات و شوراي عالي هماهنگكننده جمعيتها و وسيلهاي براي مانورهاي حكومت بودند تا زمينههاي مناسب براي اجراي طرحهاي تجددخواهانه حاصل شود. اين در حالي بود كه انتخابات در ايران كاملاً فرمايشي بود و مردان نيز آزادي رأي و انتخاب نداشتند، اما رژيم سعي ميكرد توسط برخي زنان غربگرا چنين وانمود كند قصد آنان اعطاي آزادي به زنان است. در سال 1340 پس از زمينهچينيهاي متعدد از طرف حكومت براي انجام برنامهها مراحل اوليه اجراي طرحها آغاز شد. در آغاز اين تحولات اميني كه از طرفداران تغييرات به شيوه امريكايي بود، در 17 ارديبهشت ماه سال 1340 به قدرت رسيد. دوران نخستوزيري وي از پرهياهوترين دورانها در تاريخ سلطنت پهلوي بود. در طول نخستوزيري او اختلاف شاه با او هر روز شدت ميگرفت. بالاخره با اتحاد نيروهاي مخالف اميني و موافقت شاه در اجراي طرحهاي اقتصادي اميني بركنار شد و اميراسدالله علم در 28 تيرماه سال 1341 بهجاي وي نشست. در شهريور ماه سال 1341 ليندون جانسون، معاون رئيسجمهور امريكا به تهران آمد و بر اجراي اين طرحها تأكيد كرد. بخشي از اين برنامهها تشكيل انجمنهاي ايالتي و ولايتي بود كه دولت علم در مهرماه سال 1340 لايحه آن را به تصويب رساند. (15) به موجب اين لايحه:
1- قيد مذهب اسلام از شرايط انتخاب نمايندگان مجلس و انتخابكنندگان حذف شد.
2ـ قيد سوگند به قرآن براي اعضاي منتخب انجمنها و نمايندگان مجلس حذف شد.
3ـ زنان به حق رأي، انتخاب و عضويت در انجمنها دست يافتند.
اين لايحه ظاهراً براي انجام انتخابات انجمنهاي ايالتي و ولايتي و شبيه شوراهاي استان و شهر بود كه از آغاز مشروطه اجرا نشده بود و با قانون اساسي مشروطه مغايرت داشت، زيرا طبق قانون اساسي هيچيك از قوانين نبايد مغاير با اسلام باشد.(16) چنين اقدامي از طرف دولت در مجموع بهمنظور آماده كردن مقدمات تبديل جامعه ايراني مسلمان به يك جامعه لائيك و غيرمذهبي بود. امام خميني و بسياري از گروههاي اسلامي مخالفت خود را با اين لايحه صريحاً ابراز كردند. پيگيري امام خميني و علماي قم سبب شد دولت در آذرماه سال 1341 اين تصويبنامه را لغو كند.
اما نوع ديگر واكنش حمايت از اين لايحه از سوي جمعيتها و انجمنهاي مختلف زنان به رهبري شوراي عالي زنان بود كه در حقيقت ماهيت وجود خود را آشكارتر ساختند. شوراي عالي زنان علاوه بر تبليغات گسترده مطبوعاتي تظاهرات گستردهاي مركب از تمامي جمعيتهاي زنان ترتيب داد. همچنين ترتيب سخنرانيهايي در محافل عمومي مبني بر اجراي طرح مذكور و مصاحبههاي مطبوعاتي با موافقان و ذكر دلايل وجوب طرح مذكور براي جامعه متجدد از ديگر اقدامات شوراي عالي زنان در اين مقطع بود كه بيشترين تأكيد را به مسئله حضور زنان در انتخابات داشتند. (17) در حالي كه هدف اصلي در لايحه، حذف دين اسلام بود كه در كنار حق رأي زنان عنوان شد تا مسئله اول و اصلي آن تحت تأثير قرار گيرد.
واكنش شوراي عالي زنان ايران به شكست پروژه انجمنهاي ايالتي و ولايتي
به هر روي اين لايحه به دليل مخالفتهاي گسترده لغو شد، اما جمعيتهاي زنان همچنان اين مسئله را پيگيري ميكردند. بلافاصله پس از حذف لايحه قطعنامهاي از طرف جمعيت زنان صادر شد كه در آن آمده بود:
«به مناسبت محروم ماندن زنان از حقوق حقه خود، مخصوصاً خودداري دولت از انتخابات ايالتي و ولايتي كه به زنان حق رأي داده شده بود جمعيتهاي زنان ايران به عموم زنان و مردان اعلام ميدارند در سال جاري به رسم اعتراض جشن هفدهم دي برگزار نخواهد شد.»(18)
در چهارم بهمن همان سال اعتصابات يك روزه از طرف جمعيتهاي زنان اعلام شد و دبيران، آموزگاران و زناني كه در ادارات دولتي و ملي خدمت ميكردند دست از كار كشيدند. (19) در پي اين جريانات با وجود تمامي مخالفتها در سطح جامعه شاه در 19 ديماه سال 1341 در كنگرهاي با حضور 3 هزار نفر از نمايندگان كشاورزان و طبقات مختلف اصول ششگانه خود را اعلام كرد و آن را به رفراندوم گذاشت كه نتيجه آن از سوي مردم مثبت اعلام شد. اولين تبريكات از طرف دولت امريكا ارسال شد. بدين ترتيب مرحله تازهاي در تاريخ سياسي ايران آغاز شد. علاوه بر اين شاه يك ماه بعد از اعلام نتايج رفراندوم در حركتي كه بيشتر جنبه تبليغاتي داشت لزوم مشاركت زنان را در انتخابات آينده مجلس اعلام و هيئت دولت در روز 9 اسفند سال 1341 در اجراي دستور شاه حق مشاركت زنان را در انتخابات آينده رسماً تصويب و اعلام كرد.(20) با وجود تغييرات عمدهاي كه در جامعه رخ داده بود، اوضاع متشنجي در نتيجه اين تحولات به وجود آمد. در 31 فروردين ماه سال 1342 كنگره آزاد زنان و آزادمردان تشكيل شد. در اين كنگره كانديداهاي انتخابات دوره بيست و يكم مجلس اعلام شدند كه براي اولين بار نام زنان در ميان آنها ديده ميشد. (21) جمعيتهاي زنان در اين زمينه فعالانه مشاركت ميكردند. بدين ترتيب در انتخابات 36 شهريور ماه سال 1342 مجلس شوراي ملي شش زن به مجلس راه يافتند و تمام آنان هدف خود را كمك به اجراي لوايح ششگانه شاه و مردم اعلام كردند. (22)
توسعه اهداف شوراي عالي زنان
پس از اين برنامههاي تبليغاتي زنان به صورت جشنها، سمينارها، مجالس سخنراني، پخش اعلاميهها و... به رهبري شوراي عالي زنان در سطح وسيع در سراسر كشور به اجرا در آمد. (23) در حقيقت زن سياسي اين دوره پرورشيافته و معلول شرايط اجتماعي خاص خود و مجري سياستهاي دولت بود. شوراي عالي زنان كه تا اين زمان هدف اصلي خود را مبارزه با بيسوادي اعلام كرده بود اهداف و عملكرد خود را گسترش داد و آنان را بدين شرح اعلام كرد: ايجاد مدارس حرفهاي براي دختران و زنان، كمك به بهبود وضع مادران و كودكان با ياري مؤسسات دولتي و غير دولتي، ارتقاي سطح بهداشت عمومي، تشويق دختران دانشآموز به وسيله بورسهاي تحصيلي و برنامههاي فرهنگي، راهنمايي حقوقي خانواده، مطالعه در وضع جوانان و بهبود وضع زنان در روستاها. (24)بدين ترتيب شوراي عالي زنان به شناسايي و تجهيز نيروهاي مختلف پرداخت، اما مهمترين وظيفه آن بررسي و شناسايي نهادهايي بود كه در جهت حضور بيشتر زنان ميتوانستند اقدام كنند. همچنين جمعآوري اطلاعات در زمينههاي مختلف امور زنان نظير پژوهش درباره چگونگي مبارزه با بيسوادي زنان در كشورهاي مختلف و برنامهريزي در اين جهت از وظايف شورا بود. (25)
پينوشتها در سرويس تاريخ موجود است.