تصوير رزمنده نوجواني كه داخل يك سنگر كوچك و خاكي زيارت عاشورا ميخواند، بارها از رسانه ملي پخش شده است. اين تصوير خلاصه همه آن چيزي است كه در جبهههاي هشت سال جنگ تحميلي گذشت. حسينيها، همانها كه از كودكي پاي منبر روضهخواني و سخنراني ايام محرم گوشت و خونشان با نام حسين(ع) درهم آميخت و با فرهنگ عاشوايي آبديده شدند، وقتي پاي ميدان عمل رسيدند، عاشوراها خلق كردند و آموختههايشان را در مصاف مدرنترين سلاحهاي دشمن به نمايش گذاشتند.
همين حماسهآفرينيها بود كه باعث شد كربلا در پهنهاي به نام دفاع مقدس بازآفريني شود. نمادها، پرچمها و حتي رنگها نشاني از حماسه حسيني گرفتند و چه آن جواني كه رخت رزم برتن ميكرد و چه مادري كه عزيزش را رهسپار ميكرد، الگويي به نام زينب و علي اكبر و عباس و قاسم و حبيب داشت.
وقتي كه حركت هماهنگ تانكهاي تي72 دشمن زمين پهنه نبرد را به لرزه درميآورد، علي اكبرهاي نوجوان، با آن قد و قامت كوچك و تركهايشان چنان به مصاف لشكرهاي زرهي دشمن ميرفتند كه رنگ از رخسار فولادنشينان خوش خيال ميپريد و به طرفهالعيني گورستاني از تانكهاي سوخته دشمن برجاي ميماند. يا آن مادر شهيدي كه فرزندان ديگرش را رهسپار جهاد ميكرد، دلش به الگويي چون زينب كبري(س) قرص بود كه هنگام بازگشت پيكر دو فرزند شهيدش، از خيمه بيرون نيامد تا مبادا عرق شرم بر چهره برادرش حسين ببيند.
در واقع اينان اصحاب عاشورايي همان امامي بودند كه سال 61 هجري كارواني از نور را براي دريدن سياهي و ظلم از حريم امن الهي خارج ساخت. گرچه تاريخ ميپندارد كاروان حسين در سرزمين كربلا متوقف شد، در حقيقت قافله عشق هيچ گاه از حركت بازنايستاد و منزل به منزل پيش رفت تا نهايتاً خود را به معركهاي به نام دفاع مقدس رساند.
به اين ترتيب گوشه به گوشه هشت سال جنگ تحميلي نشاني از كربلا در خود دارد. از نام سلسه عمليات كربلا گرفته تا سربندهاي «ياحسين»، «يا ابوالفضل» و وصيتنامههايي كه لبيك يا حسين مطلع شروعشان بود. حتي رنگ سربندها نيز سرخ و سبز انتخاب ميشدند تا قرابت بيشتري با سرخي بيرق اباعبدالله الحسين(ع) و پرچم سبز علوي داشته باشند.
بيراه نيست اگر بگوييم زيارت حسين(ع) از مرز شلمچه آغاز ميشود. آنجا خون مرداني ريخته است كه تجديدكننده عاشورا از پس هزار سال رخوت و فراموشي بودند. رزمندگاني كه نام حسين بر لب، عشق حسين بر دل و داغ حسين بر سينه داشتند و با ياد او نيز اربا اربا شدند.