ميخواهم از شهداي خانوادهمان برايتان بگويم. از برادر شهيدم بهنام درويشي و همسر خواهرم شهيد حسين مولودي. بهنام ستوان يكم از جمعي لشكر 58 ذوالفقار بود. برادرم يك هفته بعد از ازدواجش عزم سفر كرد و بار سفر بست و راهي عمليات كربلاي 6 شد. عمليات كربلاي 6 در روز 23 دي ماه سال1365، با رمز يا فاطمه الزهرا (س) در منطقه عمومي سومار (به وسعت تقريبي 100 كيلومتر مربع) آغاز شد.
اين اعزام آخرين مأموريت برادرم بود. عملياتي كه ديگر بازگشتي براي او نداشت. بهنام در اين عمليات جاويدالاثر شد و تا امروز ما چشمانتظار آمدنش ماندهايم. شهيد بهنام درويشي بعد از فارغالتحصيلي از دانشگاه افسري، راهي جبهههاي مختلف از جمله جزيره مجنون و زبيدات شد. بهنام در منطقه زبيدات بعد از حماسهآفرينيها و رشادتهايي كه از خود نشان داد از ناحيه دست چپ و پا مجروح شد. از اين رو براي درمان و بهبودي راهي بيمارستاني در انديمشك شد و بعد از دو هفته درمان و كسب بهبودي، مجدد راهي مناطق عملياتي شد.
مادرم همچنان به اميد آمدنش شب و روز ميگذراند. شهيد بسيار متدين، معتقد، مهربا ن، خوشرفتار و اهل صله رحم بود. عاشق امام خميني (ره )بود. در نهايت مزد مجاهدت هايش را در سومار گرفت و آسماني شد.
حسين فرزند شهيد حسين
شهيد ديگر خانواده ما شهيد حسين مولودي است. ايشان كارمند بندر و كشتيراني خرمشهر بود. در اوايل جنگ من به همراه ايشان بارها در محدوده اداره بندر كه وسعت زيادي دارد، زير هجمه توپ و گلوله دشمن به سركشي ميپرداختيم و خود را به كنار رزمندگان و مدافعان خرمشهر ميرسانديم. زماني كه حسين شهيد شد دو فرزند دختر 5 ساله و يك پسر 3 ساله داشت. خواهرم باردار بود و حسين اصرار داشت آنها از شهر خارج شوند.
آن روزها بچههاي بسيجي و سپاه و گارد بندر در مسجد بندر مستقر بودند. وقتي به آنجا رفتم ديدم شهيد مولودي با يك جيب لندرور به گوشه كنار بندر سركشي ميكند. در همين لحظه بود كه ايشان مقابل در سنتاب بندر در رويارويي با متجاوزان بعثي به شهادت رسيد. من در مسجد جامع بودم كه خبر درگيري گارد بندر با نيروهاي مسلح بعثي و شهادت حسين به گوشم رسيد.
يكي از همراهان و همكارانش به نام جانباز بستاني نحوه شهادت حسين را برايمان اينگونه روايت ميكند: «من پشت صندوقها مستقر بودم كه ديدم عراقيها با كلت به دهان آن شهيد شليك كردند در حالي كه پايش هم قطع شده بود.» حسين براي من مانند برادري بود كه هرگز شوخطبعيها و مهربانيهايش از يادم نميرود. بعد از شهادت حسين فرزند سومش به دنيا آمد و ما نام او را حسين گذاشتيم.
راوي: بهروز درويشي
a