او و همرزمانش در زمستان سال 64 و طي عمليات والفجر8 به جزيره امالرصاص رفته بودند تا عملياتي فريبدهنده انجام دهند. امالرصاص همان جزيرهاي است كه 175 غواص دست بسته كربلاي4، سال بعد يعني در زمستان 65 به آنجا رفتند و هرگز بازنگشتند. اديبي در گفتوگوي كوتاهي با «جوان»، از سختيهاي عمليات غواصها سخن گفته كه خواندش خالي از لطف نيست.
چند ماه قبل از اينكه بخواهيم وارد عمليات والفجر8 بشويم، از ما خواسته شد تمرينهاي آبي را براي آمادگيهاي لازم از سر بگيريم. كمي بعد نيز شروع به عبور از اروند كرديم و با رسيدن به ساحل امالرصاص، به شناسايي خطوط دشمن ميپرداختيم. هرچه به زمان عمليات در بهمن 64 نزديك ميشديم، شرايط جوي سختتر ميشد. هوا رو به سردي رفته بود و ورود به رودخانه وحشي اروند با امواج زير آبي متلاطم و همچنين سرماي استخوانشكني كه داشت، سختتر ميشد.
اين شرايط در حالي بود كه ميانگين سني بچههاي غواص، شايد به زحمت به 20 سال ميرسيد. به دليل رعايت اصول امنيتي هم شبها در كلبههاي اطراف اروند ميخوابيدم كه نه امكانات گرمايشي خوبي داشت و نه از نظر تغذيه، تأمين كافي ميشديم. طوري كه ميشود گفت دائماً از سرما به ما گزند ميرسيد و سوءتغذيه هم داشتيم. با همه اين سختيها شايد هر كدام از بچهها چندين بار عرض رودخانه را طي كردند و خود را به ساحل دشمن رساندند و دوباره برگشتند.
رنگ پريده بچهها آن روزها، آدم را ياد سيماي متقياني ميانداخت كه امام علي(ع) آن را به تصوير ميكشد. جوانان كم سن و سالي كه ايمانشان جبرانكننده هر كاستياي بود و با چنين ايماني نيز چه در والفجر8 و چه در كربلاي4 علاوه بر جنگيدن با مانع بزرگ طبيعياي چون اروندرود، به دل موانع عظيم دشمن مثل سيمخاردارها، بشكههاي فوگاز تعبيه شده در بستر رودخانه، موانع خورشيدي و... رفتند و برخيشان در كمال مظلوميت به شهادت رسيدند. يادشان گرامي باد.