جوانآنلاين: روزنامه آرمان امروز تحليلي را از سيروس ناصري، ديپلمات دوره اصلاحات منتشر كرده كه مسائل منطقه اي و بين المللي و همچنين دردسرهاي باراك اوباما را به مذاكرات هسته اي ايران گره زده است. ناصري در اين تحليل كوتاه سعي كرده است همه تحولات منطقه را يك كاسه در تحليل خود وارد كند و بگويد كه بر اساس آنها آمريكا بايد با ايران به نتيجه برسد: «اما اگر مانند گذشتهها، آمریکا فرصتسوزی کند و مذاکرات را به بنبست بکشاند، تنها و تنها خود و دوستانش را در معرض سقوط از پرتگاه فعلی قرار خواهد داد.» ناصري در اين تحليل گفته است كه تحولات خاورميانه و مسئله قضيه غزه باعث شده تا «آمریکا دست به دامان مصری شده که آن را «دولت کودتا» خوانده بود.»!
گذشته از همه اينها «تيتر» روزنامه آرمان است كه معناي ديگري از تحليل حاضر را القاء مي كند: «به راحتي، پيش از آذرماه به توافق مي رسيم» در نگاه اول به تيتر، اين سوال پيش مي آيد كه ديپلمات دوره اصلاحات بر اساس كدام «خبر» و «آگاهي» به طور قاطع چنين مسئله اي را بيان كرده است. بخصوص كه اين تحليل يه روز پس از سخنان انتقادي رئيس جمهور محترم نسبت به منتقدان مذاكرات بيان شده است. اما پس از اينكه كل مطلب مطالعه مي شود گوياي اين است كه موضع ناصري تنها در حد تحليل هاي شخصي است و مهم اينكه «به هيچ عنوان چنين تيتري از آن استنتاج نمي شود.» وي تنها گفته است اگر چنين و چنان شود و همه چيز گل و بلبل باشد و «اگر آمریکا در این مقطع استثنایی و بلکه تاریخی نیت سوء نداشته باشد بهراحتی میتواند قبل از پایان دوره تمدید موضوع هستهای با ایران به تفاهم برسد.» مسئله در اينجا به توافق رسيدن يا نرسيدن نيست، بلكه موضوع اين است كه اين تيتر (به راحتي، پيش از آذرماه به توافق ميرسيم) در كجاي اين تحليل قرار گرفته است؟!
در ادامه تحليل منتشر شده سيروس ناصري مي آيد:
از این بدتر برای اوباما قابل تصور نبود. زمانی که با شعار «بله ما میتوانیم» زمام امور را در در دست گرفت، آرزو داشت مانند آبراهام لینکن یک رئیسجمهور بنام و به یادماندنی در تاریخ آمریکا بشود. خود را طرفدار اقشار آسیبپذیر آمریکا معرفی کرد و اعلام کرد با برنامههایش وضعیت آنها را تغییر اساسی خواهد داد.
درعرصه خارجی نیز گفت و به دفعات تکرار کرد که آمریکایی نوین را در صحنه جهانی مطرح خواهد کرد. اين ديپلمات سابق افزود: آنچه او به دنبالش بود تغییر چهره آمریکا از کشوری جنگطلب و زورگو به کشوری متعادل، منطقی و برابرنگر به اوضاع و احوال جهانی، بهویژه به خاورمیانه و کشورهای اسلامی بود. شاید در این نیت هم صداقت داشت و تلاشهایی هم در این باب کرد. اما آنچه او شش سال کاشت نتیجهای برای دروکردن نگذاشت. آمریکا اینک در آستانه تبلیغات انتخابات میاندورهای کنگره است. تبلیغات انتخاباتی کمکم پا میگیرد و طی هفتهها و ماههای آتی سنگینتر خواهد شد. جایگاه اوباما در این مقطع خاص که احتمال از دست دادن اکثریت سنا وجود دارد، در ضعیفترین حد ممکن است.
وضعیت بهگونهای است که همحزبیهای او نیز در اظهارات پنهان و علنی از مواضع او فاصله میگیرند. دمکراتها دستاورد عمده و چشمگیری از اوباما در صحنه سیاست و اقتصاد داخلی برای عرضه و دفاع نمیبینند. اين ديپلمات در ادامه افزود: مشکل بالاتر اما در صحنه خارجی است که عمده کنشگران سیاسی و نیز عموم مردم آمریکا سیاستهای او را ضعیف و شکستخورده تلقی میکنند. از بحران اوکراین و تقابل مستقیم با روسیه که بگذریم، بزرگترین خطای اوباما تأسی و دنبالهروی از سیاستهای منفعتطلبانه، قدرتمآبانه، سادهاندیشانه، یکسونگرانه و کینهتوزانه عربستان، ترکیه و قطر در خاورمیانه بزرگ بود. اوباما بهدرستی سیاست خروج نیروهای آمریکایی از عراق و افغانستان را دنبال و اجرا نمود.
اما او هیچ طرح و برنامهای برای پرکردن خلأ ایجادشده نداشت. نه اینکه نمیتوانست، نمیخواست چراکه پرکردن این خلأ تنها از طریق همفکری و همکاری با ایران امکانپذیر بود. ولی او و به تبعش دستگاه حاکمیت آمریکا آماده پذیرش این واقعیت نبود. جنبشهای اسلامی نیز ابتدا او را به شوق آورد. ولی زمانیکه یمن و بحرین در معرض این بیداری قرار گرفتند با وحشت از سرایت این بیداری به عربستان سیاستهای خود را بهتدریج علیه این حرکتها سوق داد و درنهایت انحراف این جنبش به سوی سوریه و هدف قراردادن حکومت آن کشور را برگزید. اين ديپلمات در ادامه افزود: این اشتباه مهلک که در ابتدا برای اوباما و آمریکا بهعنوان یک موفقیت زودرس تلقی میشد به باتلاقی منجر شد با عمق و وسعتی بیشتر از آنچه جورج بوش پسر با حمله به عراق و افغانستان برای آمریکاییها به ارمغان آورد. امروز آمریکا در منطقه دوست واقعی ندارد.
عربستان به او خرده میگیرد. ترکیه او را حامی قابل اتکا نمیداند. بقیه کشورها نیز به این نتیجه رسیدهاند که روی آمریکا نمیتوانند حساب کنند. از اینسو نیز القاعده ضعیف شده جای خود را به داعش وحشتگرا و خونریز داده است. در سوریه کشتی آمریکا به گل نشسته است. در افغانستان دودستگی حاکم است. غزه هم حسب معمول زیر آتش اسرائیلیها میسوزد و آمریکا دست به دامان مصری شده که آن را دولت کودتا خوانده بود. پرتگاهی که اوباما بر لبه آن نشسته هر روز عمیقتر و هولناکتر میشود.
برای اوباما و برای آمریکا دیگر راه گریزی باقی نمانده است. یا باید بساط شان را از این منطقه جمع کنند و بروند یا باید با قدرت واقعی و مسلط منطقه، یعنی ایران، کنار بیایند. اوباما و یارانش کری، هیگ و دیگران بهخوبی میدانند که کلید ثبات منطقه و امنیت در منطقه در دستان ایران است. اگر میخواهند از این کلید برای گشودن گرههای سنگین منطقه استفاده کنند چارهای جز تفاهم با ایران ندارند. مذاکرات وین از این منظر تنها تلاشی برای نیل به یک توافق جامع هستهای نیست. این مذاکرات بلکه آزمونی است برای آمریکا تا یک بار هم که شده حسننیتی از خود نشان دهد و در عمل اثبات کند که به سیاستهای خصمانه علیه ایران اسلامی پایان داده است. مسیر هم ساده و هموار است.
آنچه ایران میخواهد، به حق هم میخواهد، تولید سوخت هستهای برای رفع نیازهای آتی نیروگاهی است. همان چیزی که بر اساس برنامه عمل ژنو آمریکائیها متعهد به پذیرش آن شدند. پس راهحل آسان، منطقی و شدنی است. تردیدی نیست که وضعیت فعلی برای شخص اوباما و همراهان او در دستگاه حاکم نیز یک فرصت و همزمان یک تهدید است. بدخواهان، توطئهگرایان و افراط گرایان در آمریکا که اصولاً با هرگونه توافق بین آمریکا و ایران مخالفاند با ترسیم خطوط قرمز مصنوعی و بیمنطق میخواهند مذاکرات را به بنبست بکشانند. طراح و منشأ اصلی تغذیه فکری این مجموعه نیز گروهی است که اتفاقاً در واژگان با گرده داعش همنام شدهاند چراکه تلخیص هر دو نام در زبان انگلیسی «ISIS» خوانده میشود.
اگر اوباما بخواهد نقش یک رهبر واقعی را در آمریکا ایفا کند، چارهای ندارد جز اینکه این خطوط قرمز موهوم و مصنوعی را بشکند و به تیم مذاکرهکنندهاش دستور بدهد با مواضع متعادل و منعطف در دورهای بعدی مذاکرات شرکت کنند. در واقع آمریکا باید بین یک توافق ایدهآل ولی ناشدنی و یک توافق دشوار ولی منطقی و شدنی گزینه دوم را انتخاب کند. فراموش نشود که درصورت شکست مذاکرات آمریکاییها سلاح موثر دیگری برای تهدید ایران ندارند، چون پیشتر گلولههای خود را خالی کردهاند. این ایران است که هنوز کارتهای متعدد برای سخت کردن شرایط چه در بحث هستهای و چه موضوعات منطقهای دارد و آنها را برای روزهای بحرانی و تقابل ناخواسته ذخیره کرده است.
اما اگر تعامل جای خود را به تقابل بدهد، ولو نامحتمل، چنین تقابلی نیز تداوم نخواهد داشت. البته این وضعیت برای هر دو طرف خساراتی خواهد داشت. ولی این آمریکاست که پس از مدتی کوتاه ناگزیر خواهد شد در شرایط دشوارتری به مذاکره بازگردد و امتیازات بیشتری بدهد. این را یک محاسبه ساده از گزینههای دو طرف در وضعیت تقابل بهسادگی نشان میدهد. ایران با حسننیت وارد وادی مذاکره شده، تاکنون نیز به تعهدات خود کاملا پایبند بوده و مواضع و خواستههایش را نیز منطبق با برنامه عمل ژنو مطرح کرده است. اما پرونده آمریکا تا این زمان چندان شفاف نیست. اگر آمریکا در این مقطع استثنایی و بلکه تاریخی نیت سوء نداشته باشد بهراحتی میتواند قبل از پایان دوره تمدید موضوع هستهای با ایران به تفاهم برسد. سيروس ناصري، عضو پيشين تيم هستهاي كشورمان درمورد مذاكرات هستهاي و نقش آمريكا همچنين افزود: اما اگر مانند گذشتهها، آمریکا فرصتسوزی کند و مذاکرات را به بنبست بکشاند، تنها و تنها خود و دوستانش را در معرض سقوط از پرتگاه فعلی قرار خواهد داد.