اين نيروها كه براي مصاف با رژيم صهيونيستي لحظهشماري ميكردند، از كشوري اعزام ميشدند كه خود از حدود 20 ماه قبل مورد هجوم كشور همسايه غربياش عراق قرار گرفته بود. بر همين اساس اعزام نيروهايي به استعداد حدود يك لشكر (تيپ 27 محمد رسولالله و تيپ ذوالفقار ارتش) براي مبارزه با تهاجم اسرائيل به جنوب لبنان، مسئلهاي بود كه همگان را به شگفتي واداشت.
اما چرا بايد كشوري كه خود درگير جنگ است، براي كمك به كشوري ديگر زبدهترين نيروهاي نظامياش را اعزام كند؟ پاسخ اين سؤال را بايد در ماهيت همان جنگي دانست كه به ايران اسلامي تحميل شده بود. نبردي كه در انديشههاي حضرت امامخميني(ره) از آن با عنوان رويارويي جبهه كفر و استكبار در برابر جبهه اسلام و استضعاف نام برده ميشود. ايشان در سخناني تنها سه روز پس از آغاز جنگ تحميلي فرمودند: «شما ميدانيد كه اين جنگ بين ايران و بعثيان عراق جنگ بين اسلام و كفر و قرآن كريم و الحاد است، از اين جهت بر همه شما و ما مسلمانان جهان لازم است كه از اسلام عزيز و قرآنكريم دفاع كنيم و اين خيانتكاران را به جهنم بفرستيم. شما برادران ارتشي و غيرارتشي و همه قواي مسلح... از شيطانهاي بزرگ و كوچك نهراسيد و براي دفاع از اسلام و كشورهاي اسلامي بهپا خيزيد. خداوند با شماست.»
به اين ترتيب ماهيت جنگ تحميلي از سوي حضرت امامخميني(ره) به روشني بيان شد. نبردي مابين جبهه كفر و الحاد با اسلام و قرآن كريم. جنگي كه قاعدتاً براي برچيده شدن ريشههاي مقاومت از سرزمينهاي اسلامي آغاز شده بود و وقتي كه رژيم صهيونيستي در 15 خردادماه 1361، يعني تنها 12 روز پس از آزادسازي خرمشهر توسط رزمندگان، به جنوب لبنان لشكر كشيد، مشخص شد كه دامنههاي اين جنگ فراتر از مرزهاي ظاهري دو كشور ايران و عراق است. حالا اين لبنان و مردم مقاوم اين كشور بودند كه بايد تاوان شكست جبهه استكبار در جنگ با ايران اسلامي را پس ميدادند و اسرائيل به نيابت از لشكريان الحاد سعي داشت با حمله به لبنان از بار رواني اين شكست بكاهد. لذا قاعدتاً ايران اسلامي به عنوان سردمدار مبارزه با استكبار جهاني بايد واكنش مناسبي از خود نشان ميداد. اما صرفنظر از وقايعي كه در سوريه پيش آمد و همه ميدانيم قواي محمد رسولالله(ص) به پادگان زبداني سوريه رفتند و كارشكنيهاي دولت و ارتش سوريه و همچنين برخي ناهماهنگيهاي داخلي باعث شد كه اين نيروها بدون هيچ عمليات نظامي مشخصي به كشورمان بازگردند، ليكن نفس اعزام چند صد نيروي نظامي از يك كشور مسلمان به مرزهاي رژيم اشغالگر قدس، حركت جسورانهاي براي پايان دادن به هيمنهاي بود كه اسرائيل به كمك كشورهاي غربي و بهخصوص امريكا براي خود ايجاد كرده بود.
حالا اگر كمي به عقبتر برگرديم، ميبينيم عملياتي كه منجر به آزادسازي خرمشهر و در نهايت وحشت قدرتهاي استكباري شد نيز در ماهيت خود مسائلي دارد كه بهراستي بر اين نگراني دامن ميزد. «اليبيتالمقدس» كه جهت نهايي خيز استكبارستيزي فرزندان روحالله را آزادسازي قدس شريف معرفي ميكرد، در نامگذارياش نكتههايي داشت كه در سراسر دفاع مقدس و اصلاً در ريشههاي انقلاب اسلامي ميتوان نظيرش را يافت. اين عمليات كه اكنون بنا به دلايلي نامعلوم (و البته تعمد برخي از جريانها) بدون پيشوند «الي» در تقاويم و رسانهها مطرح ميشود، به خوبي نشان ميداد كه «الي» يا همان نشانه روي عمليات «بيتالمقدس» به سوي آزادسازي سرزمينهاي اشغالي مسلمين است.
به هر روي روز 21 خردادماه 1361 اتفاقي در تاريخ معاصر جهان افتاد كه نبايد به راحتي از كنارش بگذريم. گويي مسلمين كه روزگاري فرياد تكبيرشان ستون فقرات غرب و شرق عالم را به لرزه درميآورد، از پس چندين قرن بيخبري و خمودگي، از خوابي گران برخاسته و دوباره تيزي ايمان راسخشان را پشت دروازههاي خودساخته شيطان بزرگ (اسرائيل) به رخ مستكبرين ميكشيدند. در همين خصوص است كه حاج احمد متوسليان فرمانده دلاور لشكريان محمد رسولالله(ص) در پادگان زبداني دمشق گفت: «روزى را نزديك خواهيم نمود كه اسرائيل چنان بترسد و در فكر اين باشد كه مبادا از لوله سلاحمان، به جاى گلوله، پاسدار بيرون بيايد. باشد كه ما شبانگاهان بر سرشان بريزيم؛ همچون عقابان تيزپروازى كه شب و روز برايشان معنا ندارد و باشد آنجايى به هم برسيم كه با گرفتن هزاران اسير از صهيونيستها به جهانيان ثابت كنيم كه ما به اتكا به سلاح ايمانمان مىجنگيم؛ نه به اتكاى هواپيما، نه با موشكهاى سام، نه با تانك، نه با توپ، نه با آتش جنگافزارهاى مادىمان، انشاءالله.»