اتفاقاتی که این روزها در سرزمین باستانی مصر رخ داده است، میتواند از جهات مختلفی مورد بررسی قرار گیرد و برای اهل خرد، محل مداقه و تحلیل واقع شود. به راستی چه شد که دموکراسی نوپای مصر، به این راحتی پس از یکسال با یک کودتای نظامی مردمپسند از پا درآمد و اخوانالمسلمین که تصور میشد قویترین موجودیت سیاسی غیرکشوری در خاورمیانه باشد، اینچنین از قدرت کنار رفت؟
چه میشود که دموکراسی یکساله به دست ارتش میافتد و اتفاقا این دخالت جشن هم گرفته میشود؟ مگر دموکراسی مستلزم عدم دخالت ارتش در سیاست داخلی نیست؟
سوالات زیادی حول و حوش آنچه در مصر رخ داد وجود دارد. برخی تحلیلگران داخلی که یا خود سادهلوحاند و یا دیگران را سادهلوح فرض کردهاند، سعی میکنند آنچه در خیابانهای مصر گذشت را نوید دموکراسی لیبرال در سرزمین فراعنه بدانند اما به این نکته توجه نمیکنند که اولا تمام آنچه رخ داد خلاف قاعده بازی دموکراسی یعنی انتقال قدرت از طریق انتخابات بود و ثانیا، از ابزاری کاملا غیردموکراتیک یعنی کودتای نظامی برای برکنار کردن مرسی استفاده شد.
این جماعت ظاهرا از تحولات دموکراسی در طول تاریخ بیاطلاعاند و هنوز از دموکراسی مستقیم یونانی حمایت میکنند که این کشاکشهای خیابانی، اگر دموکراتیک تلقی شوند، باید به آن تشبیه گردند.
واقعیتی که در این منطقه وجود دارد این است که روشهای دموکراتیک به شکل غربی، چون در تاریخ و فرهنگ مردمان خاورمیانه ریشه ندارد، نمیتواند به همان شکلی که در غرب جریان دارد، در کشورهای خاورمیانه هم جریان یابد. این نوع دموکراسی به کدام کشور در خاورمیانه سرک کشیده که مصیبت نیافریده باشد؟
نگاهی به عراق با آن بمبگذاریهای دهشتانگیز اندازید تا ببینید روشی که غربیها با زور برای مردم عراق به ارمغان آوردند، چه فوایدی داشته است؟ به پاکستان نگاه کنید که هر از چند گاهی شاهد یک کودتا است و ناامنی در آن بیداد میکند. به ترکیه نگاه کنید که تا پیش از این ارتش هر وقت میخواست کودتا میکرد و پس از تضعیف ارتش نیز، اردوغان رو به استبداد آورده و با اعتراضات خیابانی مواجه شده است. اینها همه بیانگر یک مطلب است و آن اینکه «ساختارهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جوامع خاورمیانهای، با دموکراسی به شیوه غربی همخوانی ندارد.»
در واقع امر، در ایران نیز اگر یکی از اصول قانون اساسی یعنی «ولایت فقیه» حذف شود، وضعیت ایران بهتر از دیگر کشورهای خاورمیانه نخواهد بود.
تجربهای که امروز مصر دارد، سال 88 در ایران بهنوعی دیگر رخ داد و عدهای تلاش کردند با لشکرکشی خیابانی انتقال قدرت را از صندوق رای به کف خیابان منتقل کنند. اگر نتوانستند، تنها علتش نقش ولی فقیه بود که توانست نیروهای حامی نظامی اسلامی را زیر چتر خود گرد آورد و خائنین به رای مردم را از میدان به در کند.
اگر ولایت فقیه نبود، عدهای سالها پیش ایران را در جنگی به نفع صدام حسین معدوم داخل کرده بودند و سرنوشت امروز ما، شبیه به عراقیها بود. اگر ولایت فقیه نبود، ایران هم به روزگاری همچون مصر دچار میشد، چیزی در حدفاصل دیکتاتوری و اغتشاش دائمی! و شاید حتی وضعیت ایران بدتر از مصر میشد چرا که ایران تنوع قومی بیشتری دارد.
ایران توانسته است پس از بیش از صد سال کشاکش سنت و مدرنیته، به یک مدل بومی و با ثبات مردمسالاری دست یابد که در عین حفظ ثبات جامعه، میتواند مردم را در تعیین سرنوشتشان مشارکت دهد. کسانی که اصل ولایت فقیه را مورد هجمه قرار میدهند، در واقعبهدنبال زدن ریشه این مدل هستند.
ولایت فقیه نعمتی است که باید قدر آن دانسته شود. اگر روزی این نعمت از ایران گرفته شود و افکار ملیگرایانه در این سرزمین تسری یابند، قطعا برخی از اقوام ایرانی با کشورهای همسایه تناسب قومیتی بیشتری دارند تا با ایران.
منبع: آيپرس