نمايش سنگ نوشته عليرضا توانا با بازي مهسا ايرجپور و علي عبداللهي از روز ۱۲ شهريورماه هر شب ساعت ۱۸:۳۰در خانه نمايش اجرا شد و زمان اجراي آن كه در ابتدا قرار بود تا ۳۱ شهريور ماه باشد، ۱۵ روز ديگر هم تمديد شده است. نمايش از پنج اپيزود متفاوت تشكيل شده است كه مؤلفه مشترك همه اين داستانها انسانهايي است كه از موقعيت كنوني خود خسته شدهاند و در ايستگاه قطار منتظر قطاري هستند كه هيچ گاه نخواهد رسيد. به بهانه اجراي اين نمايش پاي صحبتهاي سعيد زينالعابديني كارگردان «سنگ» نشستهايم.
يك سال پيش، «سنگ» را در بابلسر با بازي «مينو طوسي» و «مهدي سقا» كار كردهايد كه اجرايي متفاوتي هم داشت و فضاي تمام اپيزودهاي كار طنز بود، اما اجراي حاضر، از اپيزود سوم كار از فضاي طنز خارج ميشود. چه شد كه به اين اجرا رسيديد؟
اين به دليل تغيير نگاه من در اين يك سال است. مهمترين عامل براي تغيير مكان اجراي ما بود و از عرض صحنه ۱۲ متري به اجرا در ۵/۳ متر عرض صحنه رسيديم. ما سعي كرديم با كم كردن حجم دكور و محدود كردن بازيها اجرا را تكرار كنيم، البته عوامل هم تغيير كرده است و من نظر مخاطبان و انتقادات را در اجراي مجدد به كار گرفتم. شايد تفاوت فضاي طنز به دليل تغيير ريتم و شكل كار بوده است.
يكي از نقاط برجسته كار جلوههاي بصري آن است كه اين كار را از ساير معادلها، متفاوت ميكند مانند طراحي نور و صحنه. چه شد كه به اين جلوههاي بصري خاص رسيديد.
مجتبي گيويان طراح نور ما زحمت نورپردازي را كشيدهاند، من حين كار تمام نظرات عوامل را به دقت ميشنيدم و در روند نمايش اجرا ميكردم. اگر موفقيتي در كار است به واسطه حضور خلاقانه و هوشمندانه گروه است، البته اين طراحي نور و صحنه شايد به علاقه من به سينما بازميگردد و اينكه از عناصر بصري سينما در نمايش بهره ميبرم. كارهاي قبلي من هم به همين شكل بود و نورپردازي و طراحي صحنه شخصيت داشت.
يكي از مؤلفههاي نمايش سنگ موسيقي متن كار بود كه در القاي مفاهيم مؤثر ظاهر شده بود.
آهنگساز كار ما آقاي سهيل مطيعا بود و ما دركنار قطعات ساخته شده از تلفيق موسيقي كلاسيك ايراني و غربي استفاده كردهايم. موسيقي ما بايد پنج اپيزود بودن كار را دربرميگرفت و به همين دليل از موسيقي تلفيقي استفاده كرديم تا اجزاي متفاوت در تركيبي مناسب مجموعهاي زيبا را پديد آورد، البته اين مسئله نه در موسيقي بلكه در كل كار وجود داشت.
اكتهاي بازيگران به خصوص بازيگر زن خاص بود، اين توصيه خود شما بود يا سبك بازي بازيگر خانم ايرجپور به اين صورت بود؟
مهسا ايرجپور و علي يداللهي در ۴۵ دقيقه زمان اين نمايش پنج نقش متفاوت را بازي كردند كه واقعاً جاي تشكر دارد و اكتهاي متفاوت خانم ايرجپور از مشخصههاي بازيگر ايشان است.
نمايش «سنگ» هم پنج اپيزود مختلف دارد با پنج داستان متفاوت. درباره داستان اين اپيزودها بگوييد.
اين نمايش ايپزوديك چند ويژگي دارد، يكي اينكه هر كدام از اين اپيزودها مستقل هستند اما يك نخ باعث ارتباط اين داستانها ميشود و اين حلقه ارتباطي است كه تمام اين داستانها در ايستگاه راهآهن اتفاق ميافتد و همه آدمها منتظر قطاري هستند كه هيچ وقت از راه نميرسد. همه اين آدمها ميخواهند به جايي ديگر بروند اما نميدانند كجا فقط ميدانند كه از شرايط فعليشان راضي نيستند.
در پايان نمايش ما با يك صداي انفجار روبهرو ميشويم. پيامي كه اين پايانبندي به دنبال القاي آن است چيست؟
ما تأكيد زيادي به زمان داشتيم و در واقع به نظر من هر اثر بايد در بازه زمانياش سنجيده شود. در پايان نمايش مرد سوار بر اسب با صدا تاخت ميرود و بعد صداي ريل قطار و پس از آن صداي انفجار ميشنويم كه پس از آن باز صداي تيك تاك ساعت ميآيد. يكي از معاني نمايش ادامه داشتن داستان آن است و معناي ديگر كه تماشاگران به پس از ديدن كار به آن اشاره كردهاند اين است كه اين كار آغاز مجدد يك هستي تازه بوده است.
استقبال از نمايش به چه صورت بود؟
استقبال از نمايش من را خوشحال كرد. در ابتدا ميترسيدم كه به دليل سالن نمايش كه زياد شناخته شده نيست، استقبال خوبي از كار نشود اما استقبال رضايتبخش بود و كار به مدت ۱۵ روز ديگر هم تمديد شده است.
كار جديدتان در عرصه نمايش چه خواهد بود؟
پس از پنج سال وقفه فرصتي برايم ايجاد شده تافيلم بلندم را بسازم. در حوزه تئاتر هم دو نمايش «خفته ها» و نمايش «سه روايت از پايان قطعي يك داستان ناتمام» را در دست كار دارم.