کد خبر: 476799
تاریخ انتشار: ۲۶ تير ۱۳۹۱ - ۱۱:۳۱
ايران: همه چيز براي گردش آماده بود. از ظهر كه مادر گفته بود بچه‌ها را به گردش مي‌برد، فاطمه آرام و قرار نداشت، خيلي زود لباس‌هايش را پوشيد و آماده شد. بعدازظهر جمعه 16 تيرماه سال جاري بود و خيابان‌ها مثل هميشه شلوغ بودند.

هوا گرگ وميش شده بود كه فاطمه و مادرش وارد مجتمع ستاره جنوب شدند. اما فاطمه مي‌دانست كه مادرش او را دست خالي به خانه نمي‌برد و حتماً برايش خوراكي مي‌خرد. مرتب خوراكي مي‌خواست. مادر كه مي‌دانست دخترش تا خوراكي نخورد غر خواهد زد براي خريد وارد فروشگاهي شد و فاطمه در محوطه پاساژ شروع به بازي كرد. آنها در طبقه دوم بودند، پله برقي و حركت آن برايش جذاب بود.

چندباري روي نقاله زير پله برقي كه در حركت بود بالا و پائين رفت. تازه بازي برايش جذاب شده بود اما ناگهان نيروي كششي نقاله وي را از زمين بلند كرد و با كشيدن به سمت بالا در حالي‌كه فاطمه كوچولو وحشت‌زده جيغ مي‌كشيد از ارتفاع سقوط كرد و بي‌جان روي زمين افتاد.
همه چيز در برابر چشمانش سياهي رفت. وقتي مادر صداي فرياد را شنيد سراسيمه از مغازه بيرون دويد و از ديدن صحنه‌اي كه مي‌ديد شوكه شد. دخترش را ديد كه با سر و صورتي خونين وسط سالن همكف افتاده بود.

بدون معطلي خودرويي اجاره كرد و وي را به بيمارستان شهيد محمدي رساند. نتيجه معاينات پزشكان زياد رضايتبخش نبود و حال وي وخيم گزارش شد.

مادر كه دستپاچه شده بود سريع با شوهرش تماس گرفت. وي تنها گفت فاطمه از پله‌ها افتاده و در بيمارستان است. پدر كه فكرش را هم نمي‌كرد دخترش در شرايط اضطراري باشد خود را به بيمارستان رساند. تازه در آنجا متوجه شد كه دست و پاها و گردن فاطمه شكسته و ريه‌اش پاره شده است.

از مسئولان اين بيمارستان كه مجهزترين مركز پزشكي بندرعباس است خواست وي را بستري كنند اما آنها دختربچه را نپذيرفتند و گفتند تخت خالي در بيمارستان ندارند.
پدر و مادر فاطمه دست از تلاش برنداشتند و با تماس با بيمارستان‌هاي ديگر به دنبال بستري كردن دختر كوچولويشان بودند. يكي از بيمارستان‌ها اعلام كرد كه بايد 5 ميليون واريز كنند تا دخترك بستري شود و پدر كه توان پرداخت اين پول را نداشت دوباره با بيمارستان‌هاي ديگر تماس گرفت و سرانجام با پذيرش از بيمارستان صاحب‌الزمان بلافاصله فاطمه كوچولو را به اين بيمارستان منتقل كردند.

پشت در اتاق عمل غوغايي بود همه دعا مي‌كردند و از خدا مي‌خواستند دختر را نجات دهد اما دكترها وضعيت ديگري را پيش‌بيني مي‌كردند نفس‌هاي دخترك به شماره افتاده بود و صداي بوق دستگاه‌هايي كه به فاطمه وصل شده بود، خبرهاي بدي را براي خانواده رستم‌پور داشت در يك لحظه دخترك چشم‌هايش را بست و براي هميشه خاموش شد.

گفت‌وگو با پدر فاطمه كوچولو
پدر فاطمه بغض دارد و نفس‌نفس مي‌زند. وي گفت: روز حادثه فاطمه و مادرش به مجتمع ستاره جنوب رفته بودند طبقه سوم اين مجتمع پارك بازي است وقتي در طبقه دوم مادر فاطمه قصد داشت براي بچه‌ها خوراكي بخرد اين حادثه اتفاق افتاد. فاصله محل كارم با محل حادثه زياد است وقتي مادرش تماس گرفت و گفت فاطمه از پله‌ها پائين افتاده سريع به راه افتادم. يك ساعت طول كشيد تا من به بيمارستان برسم اما اين يك ساعت مثل يك عمر برايم زمان برد. به بيمارستان كه رسيدم وقتي چشمم به فاطمه افتاد دلم فرو ريخت. وضعيت فاطمه اسفناك بود 4 ساعت فاطمه در بيمارستان شهيد محمدي ماند اما گفتند ICU جا ندارد و ما هم سريع وي را به بيمارستان صاحب‌الزمان منتقل كرديم در آنجا نيز پزشكان تلاش زيادي كردند تا بتوانند دخترم را نجات دهند اما تلاش‌هاي آنها نتيجه نداد.

اين پدر كه هنوز باور ندارد دختركش آنها را تنها گذاشته در ادامه افزود: در حال حاضر از مديريت مجتمع شكايت كرده‌ام. از خيلي‌ها شنيده‌ام اين چهارمين بچه‌اي است كه نقاله پله برقي جانش را گرفته است. آنها به جان مردمي كه منبع درآمد آنها هستند بي‌تفاوت هستند و تنها به فكر كسب درآمد هستند بدون آنكه توجهي به مردم داشته باشند. اگر آنها توجه بيشتري داشتند الآن دخترم را از دست نداده بودم. وي در پايان گفت: فاطمه دختر بزرگ من بود و يك دختر كوچكتر به نام نرجس دارم، فاطمه ورزشكار بود، وي ووشو را از يك سال پيش نزد دايي‌اش ياد گرفته بود و هوش و ذكاوت زيادي داشت. قرار بود امسال به پيش‌دبستاني برود اما اجل چنين اجازه‌اي نداد.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار