باراك اوباما رئيس جمهور امريكا سرانجام اعلام كرد كه جنگ در عراق به پايان راه خود رسيده و نيروهاي امريكايي تا پايان سال جاري ميلادي يعني تنها حدود دوماه ديگر خاك عراق را ترك خواهند كرد، اين مسئله را با توجه به اوضاع جهاني و بينالمللي از يكسو و مسائل داخلي امريكا از سوي ديگر چگونه ميتوان ارزيابي كرد؟
اولاً طبق موافقتنامه امنيتي بين عراق و امريكا، امريكاييها تا پايان سال ۲۰۱۱ بايد از عراق خارج شوند، يعني تا ۱۱ ديماه سال جاري كه اين قرار قبلي است اما همان زمان كه اين امر به تصويب رسيد، يك بندي هم به آن اضافه شد. دليل الحاق اين بند هم به دليل حجم مخالفتها در درون عراق و از طرف مردم و تشكل هاي عراقي بوده و اين امر زماني ارزش قانوني پيدا ميكرد كه به رفراندوم گذاشته شود و مردم به آن رأي بدهند اما اتفاقي كه افتاد اين بود كه امريكاييها مطمئن نبودند اين موضوع رأي بياورد. به همين دليل دولت عراق را تحت فشار قرار دادند و اين موافقتنامه اساساً به رأي و رفراندوم گذاشته نشد. از اينرو اين موافقتنامه اصولاً وجهه قانوني پيدا نكرده است بنابراين حجم مخالفتها با حضور امريكا در عراق زياد شد، به همين دليل امريكا يقين پيدا كرد كه نميتواند موافقت دولت و مردم عراق را در اين زمينه به دست آورد و پذيرفت از عراق خارج شود.
اما در عرصه بينالمللي اولاً آقاي اوباما قبلاً و در دوران رقابتهاي انتخاباتي قولي داده بود كه از عراق خارج شود.
به همين دليل تمايل به عقبنشيني از عراق براي تحقق وعدههاي انتخاباتي او بود. دوم اينكه امروزه بحران مالي در امريكا ايجاب ميكند امريكا حضور نظامياش را به حداقل ممكن برساند. به هر حال اين حضور نظامي در نقاط مختلف براي امريكا هزينهبر بوده و هزينه بسيار سنگيني را بر بودجه امريكا تحميل كرده است. از اينرو امريكا سعي دارد در اين دوره تا حدودي صرفهجويي كند. امريكا در عراق چيزي بالغ بر يكهزار ميليارد دلار هزينه كرده و اين نشان ميدهد كه حضور نظامي امريكا در عراق چه مقدار هزينه براي اين كشور داشته است بنابراين، اين تصميم امريكا هم به دلايل داخلي يعني عدم پذيرش از طرف مردم امريكا و هم به دليل عدم پذيرش طرف مقابل يعني دولت و مردم عراق صورت پذيرفته است.
با توجه به اينكه در اواخر دوره رياست جمهوري جورج بوش دو كشور عراق و امريكا در زمينه خروج نيروهاي امريكايي به توافق رسيده بودند اما دولت اوباما طي ماههاي اخير همواره سعي داشت در رايزنيهاي خود با مقامات عراقي بخشي از نيروهاي نظامي و آموزشي خود را در عراق حفظ كند كه اين امر با مخالفت عراق مواجه شد. اگر اين توافق انجام ميشد حدود ۵ تا ۱۷ هزار نيروي امريكايي در عراق باقي ميماندند اما اين امر به يكباره عوض شد و همه چيز به نفع ملت عراق تغيير كرد، اين امر چگونه قابل ارزيابي است؟
همان زمان كه اين موافقتنامه به امضا رسيد، رئيس ستاد مشترك وقت امريكا اعلام كرد امريكا حتي بعد از ۲۰۱۱ هم در عراق باقي ميماند. اين امر نشان ميدهد كه امريكاييها اين مسئله را گامي در جهت حضور نهادينه شده در عراق ميدانستند. تصور امريكا اين بود كه به هر حال حضور امريكا در كنار چاههاي نفت يك ضرورت استراتژيك براي استمرار نفت ارزان و جريان نفت ارزان به غرب است. اين استراتژي براي حضور امريكا در كويت، قطر و امارات و در شرق عربستان از همين قاعده پيروي ميكند. اما اكنون اين سؤال مطرح است كه چه اتفاقي افتاده است كه اين مسئله به اينجا رسيده؟ در جواب بايد گفت امريكاييها در گام بعدي به دليل مخالفت و ايستادگي عراقيها تصميم گرفتند كه عنوان را عوض كنند و بگويند اين نيروها، نيروهاي آموزشي هستند. در حال حاضر تسليحات عراق، تسليحات شوروي سابق يا روسيه فعلي است.
در جريان حمله عراق، امريكا تقريباً تمام تسليحات عراق را منهدم كرد. به اين اميد كه سيستم امريكايي را جايگزين آن كند. در نهايت اكنون همين كار را دارد انجام ميدهد. امريكا ادوات و زرهپوشهاي امريكايي را به علاوه چيزي بالغ بر ۶۰ هواپيماي نظامي به عراق فروخته است بنابراين همه اينها نياز به نيروي آموزشي دارد. به همين دليل امريكا اعلام كرد كه به طور مثال ۱۰ هزار تا ۱۲ هزار يا ۱۶ هزار نيرو با عنوان آموزشي در عراق خواهد ماند بنابراين تغيير نيروي امريكايي به نيروي آموزشي بدين لحاظ است كه نيروي آموزشي حقوق خود را از دولت عراق ميگيرد. به دليل بحران مالي در امريكا، اين كشور به دنبال ترفندي بود كه هم حضور نظامي در عراق داشته باشد و هم هزينه اين حضور را به گردن دولت عراق منتقل كند كه در اين زمينه موفق نشد.
عراقيها اين امر را قبول نكردند. چنانكه حتي اين تعداد از ۱۶ يا ۱۸ هزار نفر به ۱۰، ۸ و حتي ۵ هزار نفر تقليل يافت اما دولت عراق هيچ كدام را نپذيرفت و چنين چيزي مورد قبول دولت عراق واقع نشد.
دولت عراق هر توافقنامهاي را ناگزير است به پارلمان ببرد، چراكه در عراق يك نظام پارلماني برقرار است و پارلمان در رأس امور است. اين پارلمان است كه رئيس قوه مجريه كه همان نخستوزير است را انتخاب ميكند و در نهايت هرگونه توافق بايد به پارلمان برود اما در پارلمان در اين زمينه توافق حداكثري وجود ندارد و در نهايت امريكا ناگزير شد اين شكست را كه به نوعي يك نوع شكست سياسي است، بپذيرد و تصميم به خروج نيروهايش بگيرد.
در خبرها آمده بود مككين كه در انتخابات رياست جمهوري سال ۲۰۰۸ رقيب باراك اوباما بود، تصميم اوباما را غمانگيز و يك پيروزي بزرگ براي دشمنان امريكا به خصوص جمهوري اسلامي ايران دانسته است. از سوي ديگر هم هيلاري كلينتون وزير خارجه امريكا نيز از اين تصميم ابراز نارضايتي كرده است، اين يعني اينكه هر دو جناح جمهوريخواه و دموكرات با اين امر موافق نيستند. آيا ميتوان گفت كه اين امر به اين معناست كه اوباما تنها براي موفقيت در انتخابات رياست جمهوري پيشرو به اين تصميم دست زده است؟
من اينگونه فكر نميكنم. البته ممكن است از آن استفاده انتخاباتي شود اما اولاً علت مخالفت جمهوريخواهان در سخنان آقاي مككين روشن است كه ناشي از نگراني افزايش نفوذ ايران در عراق است و آنها اين مسئله را يك فاجعه تلقي ميكنند اما حزب دموكرات اساساً نگاهش همانند حزب جمهوريخواه نيست. البته ممكن است در بسياري از اصول دموكراتها و جمهوريخواهها اشتراك داشته باشند اما در بسياري از مصاديق و مسائل فرعي اختلافات جدي دارند. به هر حال پايگاه حزب جمهوريخواه كارخانههاي اسلحهسازي و شركتهاي نفتي و كارتلهاي نفتي است. در حالي كه حزب دموكرات پايگاه متفاوتي دارد. جمهوريخواهها به اين علت جنگطلبند كه بازار برايشان ايجاد ميكند، در حالي كه حزب دموكرات در اين دفاع از جايگاه سلطهگري امريكا در جهان از شعارها و رويكردهاي ديگري بهره ميجويد. به هر جهت در انتخابات قبلي امريكا اوباما دو مسئله را مطرح كرد. ۱- عقبنشيني نظامي از عراق ۲- يكسره كردن جنگ با پيروزي در افغانستان. بنابراين اگر امريكا از عراق خارج نميشد، اوباما در شعارهاي انتخاباتي خود دچار مشكل ميشد چراكه در افغانستان موفق نشد جنگ را يكسره سازد و همچنان در گرداب افغانستان گير كرده است اما در عراق شرايط اينگونه نيست. اگر امريكاييها تلفات نظامي كمتري داشتهاند، پس شرايط به نفعشان تغيير پيدا كرده است. امريكاييها از خيابانها و جادهها جمع شده و در يكسري پادگانها متمركز شدهاند كه اين يكي از علل كاهش كشتههاي امريكايي است اما اين به معناي پايان تضاد نيست. به هر جهت اوباما شخصاً در اين تصميمگيري به نظر من دخيل بوده است كه يكي از حداقل دو وعدهاش بود. حزب دموكرات هم قطعاً به دنبال حضور و ادامه حضور نظامي در عراق بوده است. ميدانيد كه راهبرد امريكا در خاورميانه دو پايه دارد: ۱- حفظ امنيت اسرائيل و ۲- حفظ امنيت جريان نفت ارزان به غرب، به عنوان خوني كه در رگهاي جهان صنعتي جريان دارد. به همين دليل براي حفظ جريان نفت آن هم با قيمتهايي كه غرب خواهان آن است حضور نظامي امريكا تعيينكننده است.
حضور نظامي امريكا در ساحل خليجفارس تعيينكننده است. در ارتباط با بحث نفت هم امريكا به دنبال اين است كه اين زنجيره را به عراق گسترش دهد. اين امر به هر حال يك راهبرد امريكاست و در اين راهبرد از همه امكانات در جهت گسترش هژموني و سلطه امريكا بر چاههاي نفت تلاش ميشود اما در عراق هزينهاش به شدت بالا بوده است. امروزه امريكا در شرايطي نيست كه هزينه كند. به دليل مخالفتهاي جدي در درون عراق، امريكا نميخواست دچار يك چالش جديد شود، از اينرو تصميم گرفت تا از عراق خارج شود.
اعتراضات مردمي تحت عنوان «والاستريت را اشغال كنيد» تا چه اندازه روي اين تصميم جديد دولتمردان امريكايي به خصوص شخص اوباما تأثير داشته است؟
به هر اندازهاي كه درون امريكا تضادها تشديد پيدا كند، اين امر بر عملكرد امريكا در خارج تأثير ميگذارد. اساساً تعريف سياست خارجي و تعريف آكادميك سياست خارجي اين است كه سياست خارجي، امتداد سياست يك نظام در داخل و در خارج از مرزهاست. به همين دليل زماني كه امريكا در درون با يك بحران اقتصادي روبهرو است قطعاً به آن راحتي در خارج تصميم نميگيرد و اين يك واقعيت است.
آيا ميتوان اين اقدام اوباما مبني بر خروج امريكا از عراق را تنها حربهاي براي فريب افكار عمومي مردم خاورميانه كه در حال انقلابات مردمي هستند، دانست؟ چنانكه امروزه بسياري از انقلابيون كشورهاي تونس، مصر و ليبي نگران اين مسئله هستند كه مبادا خروج ديكتاتورها از قدرت كشور قدرت خارجي همانند امريكا را جايگزين آنها كند؟
اولاً امريكا از عراق به طور كامل خارج نشده و خارج هم نخواهد شد. در عراق سفارتخانهاي وجود دارد كه چيزي بالغ بر ۳ هزار نفر در آن كار ميكنند. ما چنين سفارتخانهاي در هيچ جاي دنيا نداريم. اين ۳ هزار نفر چه كساني هستند و چه كارهايي انجام ميدهند؟
اساساً كار ديپلماتيك با وجود ۱۰ يا ۲۰ نفر انجام ميشود و در دنيا معمولاً اين مرسوم است. امريكا دارد حضور نظامي را تبديل به يك حضور ديپلماتيك ميكند. امريكا به دنبال اين است كه يك تصور ديگري از خود در منطقه تعريف كند.
به نظر من شركت امريكا و ناتو در ليبي براي تغيير صحنه است، چون قيام در تونس عليه نظامي بود كه حامي آن امريكا بوده است. در ليبي، امريكا از سال ۲۰۰۳ حامي قذافي بود. در مصر، يمن و بحرين هم همينطور است. بنابراين امريكا با تغيير جايگاه خود و حركت از كنار نظامهاي ديكتاتور به سمت مردم سعي كرد اين صحنه را عوض كند و ذهنيتها را تغيير دهد. در عراق همين كار را دارد با تغيير جايگاهش از حضور نظامي به حضور ديپلماتيك انجام ميدهد تا هژموني و تسلط امريكا بر عراق استمرار يابد.