از اينرو در يك گفتوگوي اختصاصي با «محمدصادق الحسيني» كارشناس مسائل سياسي و قاره افريقا اين تحولات را مورد واكاوي قرار دادهايم.
ويژگيهاي متمايزكننده اعتراضات مردم ليبي از ديگر اعتراضات در ديگر كشورهاي عربي و اسلامي چيست؟
فرق كشور ليبي با ساير خيزشها و جنبشهاي مردم منطقه اين است كه امريكاييها كه تازه از غافلگيري به خاطر تحولات تونس و مصر بيدار شدهاند، در حال اقدام براي مديريت بحران هستند و تصميماتشان اين شده كه روي مديريت خيزشهاي عربي كار بكنند. غربيها وقتي كه تصميم گرفتند دست به مديريت بحران بزنند يك اقدام ديگر براي كنترل خيزشهاي كل منطقه جهان عرب از جمله انقلاب مصر كردند، اما به علت اهميت استراتژيك ليبي چه به لحاظ وجود منابع نفت و گاز و چه به لحاظ موقعيت ژئواستراتژيك اين كشور در شمال افريقا و با سواحل گسترده در جنوب مديترانه كه اين كشور را كريدور درياي مديترانه به قاره سياه كرده است، گام بعدي را در ليبي برداشتند. ورود به جنگ كه به نظر ميرسيد ناتو علاقهاي براي به كار گرفتن تمام توان خود به كمك انقلابيون نداشت، هم فرصتي بود جهت جذب انقلابيون و كادرسازي در ميان آنها براي تشكيل يك دولت غربگرا و در مرحله بعدي افزودن بر شدت تخريب ليبي كه ميتواند فرصت خوبي براي شركتهاي غربي در امر بازسازي ليبي باشد. در واقع با توجه به بحران مالي فعلي غرب، شركت در بازسازي فرصتي طلايي براي شركتهاي غربي به شمار ميرود. از شواهد برميآيد كه در اين مدت هم غربيها به شدت روي كادرسازي در ميان انقلابيون كار كردهاند. البته اهميت ليبي در بحث تبديل شدن آن به پايگاهي براي كنترل انقلابها در شمال افريقا از جمله در تونس و مصر است كه همسايههاي غربي و شرقي آن به شمار ميآيند.
به هر حال ليبي در روند انقلابهاي عربي يك مدل يا فرآيند متفاوت بود، به اين معنا كه با مداخله مستقيم خارجي همراه شد و اينكه انقلابيون از حاشيه كشور به مركز كشور آمدند، اين مدل ليبي چه تأثيري بر روند انقلابهاي عربي در منطقه دارد؟
خصوصيات كشور ليبي قبل از قذافي منطقهاي و قبايلي بوده است. ليبي متشكل از سه تا چهار قسمت بوده است و سه منطقه و به نوعي كشور بودند كه در زمان «سنوسي» براي اولينبار متحد شدند. در زمان حمله به طرابلس مركز ليبي هم به يكباره «جفري فلتمن» با شوراي انتقالي در بنغازي جلسه ميگذارد و آماده ميشوند براي انجام عملياتي با عنوان «عمليات عروس دريا» يا «بامداد عروس دريا» كه با خريدن سه قبيلهاي كه مردد بودند در حمله به طرابلس انجام شده و از اين رو با آنها وارد مذاكره شدند.
به نظرم آن چيزي كه خطرناك است، اين است كه ما احساس ميكنيم بعد از سقوط ديكتاتور يك ميداني ايجاد ميشود براي رقابت شديد كشورهاي استعمارگر براي سهمخواهي در نفت و گاز و انرژي و در عين حال نفوذ سياسي و استراتژيك در منطقه كه البته اين امر به آساني محقق نخواهد شد.
اين امر هم بايد درس عبرتي شود براي ساير خيزشهاي كشورهاي عربي كه نه به غرب اعتماد و نه دستي به سمت كشورهاي خارجي دراز بكنند. بايد يك آلترناتيو سومي انتخاب كنند بين ديكتاتور و بين استعمارگر جديد خارجي و بايد انتخابي را انجام بدهند كه خواست خودشان است.
به نظر ميرسد به طور مثال در انقلاب بحرين اين تلاش دارد انجام ميگيرد و انقلابيون اجازه نميدهند خارجيها وارد عمليات بشوند. در كشور يمن هم يمنيها خيلي در تلاش هستند كه در مقابل طرحهايي همانند ليبي كه از طريق كشورهايي همچون عربستان، قطر و ايالات متحده امريكا انجام ميشود، ايستادگي كنند.
آيا آنطور كه امريكاييها و غرب سعي دارند وانمود كنند، سقوط نهايي قذافي ميتواند روي تحولات سوريه تأثير بگذارد؟
غربيها ميخواهند همين موضوع را به جهان عرب بگويند. جنگ امروز يك جنگ نرم وسيعي است كه امپراتوريهاي اطلاعرساني همانند BBC و نيز دهها شبكه ماهوارهاي اين كار را دارند انجام ميدهند و در اين زمينه پول فراواني را دارند خرج ميكنند و با تزريق دهها ميليون دلار بين انقلابيون و بين «NGO»ها و سازمانهاي مردم نهاد دارند، آنها را آماده ميكنند كه يك فضاي عمومي را به وجود بياورند كه اين حالت يك حالت به اصطلاح دمينو است و اگر در ليبي موفق شود به جاهاي ديگر هم سرايت خواهد كرد.
در مورد سوريه بايد گفت كه كلاً براساس توطئه آغاز شده است، ولي منجر به بعضي تظاهرات مردمي كه مطالبات مشروع دارند، شد، ولي غرب آمد و سوار بر آن مطالبات شد.
بعد از غافلگير شدن غرب در تونس و مصر، در سوريه غربيها كه محرك اصلي بودند برعكس ساير كشورهاي عربي، غربيها سعي ميكنند مسائل را به شكل ميليتاريزه به پيش ببرند تا خونريزي بيشتري اتفاق بيفتد و هرچه زودتر سناريوي ليبي امكان تكرارش در سوريه فراهم شود.
اعتقاد من اين است كه هم مردم سوريه و هم نظام بشار اسد بيدار و آگاه هستند و دارند گامهايي اضافه بر گفتوگوهايي از سوي شوراي گفتوگوي ملي برميدارند. به نظر ميرسد با اين تصميمات اصلاحات جدي و واقعي و ريشهاي و بومي در مقابل طرحهاي غرب مطرح ميشود كه ميتواند طرحهاي غربي را خنثي كند.
آيا ممكن است در ليبي با توجه به اينكه انقلابيون خود را مديون كمكهاي امريكا و ناتو ميدانند، يك دولت غربگرا روي كار بيايد و در كل چشمانداز حضور غرب در آينده تحولات ليبي چگونه خواهد بود و آيا دولت آينده ليبي غربگرا يا اسلامگرا خواهد بود؟
احتمال غربگرا بودن دولت آينده ليبي بسيار قوي است. متأسفانه چند نفر هم آن را طرح كردهاند. چنانكه «سرهنگ خليفه هفسر» گفته است: من مرد اول امريكا خواهم بود. وي كه ۱۰ سال تمام در امريكا تعليم ديده با امريكاييها كاملاً هماهنگ است و به نظر ميرسد او را براي همين كار آورده باشند.
شخص ديگر «محمود شمعا» است كه به لحاظ فكري ليبرال منش و تابع غرب است و در حال حاضر هم به عنوان وزير اطلاعرساني در شوراي انتقالي ليبي در حال كار است. او هم يكي از مردان امريكاست و براي همين كار هم مهرهچيني شده است.
بنابراين به نظرم دعواي آينده بسيار شديد خواهد بود و مبارزه ادامه خواهد داشت. مبارزهاي كه بين جناح مردمي و اسلامگرا و بين جناح ليبرال و لائيك خواهد بود.
بنابراين در اوايل اين احتمال است كه يك چيزي شبيه ايران زمان انقلاب اتفاق بيفتد، البته با خصوصيات كشور ليبي كه در آنجا نيز جناحهاي ليبرال روي كار بيايند و سعي كنند قدرت را به دست بگيرند، بنابراين به نظرم هنوز جنگ در ليبي تمام نشده است و بازي هم يك بازي طولاني خواهد بود و به اين آساني ليبي آرامش نخواهد داشت.
به نظر شما جايگاه حركتهاي اسلامي در ليبي امروز چه مقدار خواهد بود؟
ريشه اصلي مردم ليبي مسلمان و معتقد به عقيده اسلامي است. از دوران عمرمختار كه مردم ليبي غربيها را شناختند، دهها سال در مقابل استعمارگران ايتاليايي، فرانسوي و مجموعه اروپاييها مبارزه كردند و بعيد است به اين آساني هم خودشان را تسليم غربيها كنند، ولي متأسفانه احساس عمده كه در يك جنگ رواني ايجاد شده و از طريق شبكههاي ماهوارهاي در اذهان عمومي مردم ليبي جا گرفته است، اين است كه انقلابيون مديون ناتو هستند و اگر ناتو نبود قذافي آنها را نابود ميكرد و اگر ناتو نبود انقلاب آنها به پيروزي نميرسيد و اگر ناتو نبود پيشروي به سوي پايتخت نداشتند كه متأسفانه خيلي از اين «اما و اگرها» هنوز اثراتش قوي است، ولي من معتقدم كه سرانجام عمق و طينت و اصالت مردم ليبي پيروز خواهد شد. من خودم يك اصطلاحي دارم كه مجازاً به كار ميبرم كه «مردم بوك عليه فيس بوك» پيروز خواهند شد، ولي سرانجام مردم خيابانها و مساجد و مراكز عبادي هستند كه پيروز خواهند شد و خدا با آنها خواهد بود، چون «يدالله مع الجماعه» و آنهايي كه چپ و راست هستند به مرور زمان فرار خواهند كرد چراكه تحملشان آنقدر كم است كه نه پايداري انقلابيون را خواهند داشت و نه از ريشه و عمق در بين مردم برخوردارند كه بتوانند موقعيتي در آنجا به دست بياورند.
به نظر شما سرنوشت نفت ليبي چه خواهد بود؟
يكي از عوامل اصلي با ابعاد اساسي جنگ ليبي اين بود كه ناتو غرب نه به دنبال از بين بردن ديكتاتور بودند و نه به دنبال اصلاحات بودند. آنها تنها به دنبال نفت ليبي هستند. نفت ليبي از مرغوبترين نوع نفت است و براي استفاده در جاهاي مختلف صنعتي اروپا و غرب مورد استفاده است بنابراين يك جنگ شديد و روابط بسيار پيچيدهاي بين فرانسه و ناتو و بين ناتو و امريكا و بين كشورهاي اروپايي بر سر به اصطلاح چاههاي نفت و گاز خواهد بود. قطر و بعضي از كشورهاي عربي كه وارد اين معامله شدهاند هم به دنبال سهمشان خواهند بود. هرچند اين كشورها ضعيفتر از آن هستند كه بتوانند نقش اساسي داشته باشند، اما به عنوان مزدور و دلال ميتوان از آنها نام برد كه در صحنه خواهند ماند تا كشورهاي بزرگ تقسيم سهميه نفت را انجام دهند چراكه هر كشوري كه قسمت اعظم نفت را به دست بياورد بازسازي ليبي را هم به دست خواهد آورد.