سيروس مقدم مرد شماره يك سريالهاي مناسبتي است. تلويزيون با كارنامه درخشاني كه مقدم در طول اين سالها از خود به جاي گذاشته است حتي حاضر است كاري را چشم بسته به او بدهد. اگر ترديد داريد كارنامه او را با هم مروري كنيم:«ريحانه، پليس جوان، نرگس، روز حسرت، پيامك از ديارباقي، رستگاران، چارديواري و...» اينها البته تعداد كمي از كارنامه شلوغ مقدم است كه دست بر قضا اكثر كارهاي او هم با اقبال عمومي مواجه شده است. او در جذب مخاطب و همراه كردن آنها تبحر زيادي دارد به همين خاطر است كه تلويزيون با خاطري آسوده ساخت سريالهايش را به او ميسپارد، او بعد از اتمام «چارديواري» بلافاصله مشغول ساخت سريال 90 قسمتي تابستانهاش با نام «زير هشت» شده است... مقدم تحصيلكرده رشته نقاشي است و شايد به همين خاطر است كه كارهايش هميشه خوشرنگ و لعاب ميشود... آقاي مقدم، هنوز چند روزي از «چارديواري» تمام نشده استارت سريال 90 قسمتي ويژه تابستان را زدهايد؟بله، چند هفتهاي است كه درگير ساخت سريال «زير هشت» هستم همانطور كه خودتان هم اشاره كرديد اين سريال را براي ايام تابستان ضبط ميكنيم منتها چون ميخواستيم اين كار به دور از هرگونه شتابزدگي باشد، كار ضبط آن را زودتر شروع كرديم.
در سريال آخرتان يعني «چارديواري» هم ظاهراً دچار مشكل روزپخشي و فشردگي و شتابزدگي كارهايي از اين دست نشديد و كار را سر فرصت و با حوصله ساختيد؟همين طور است، از حدود يك سال و نيم قبل از طرف نويسندگان فيلمنامه اين كار، يعني تنابنده و آقاخاني در جريان كار قرار گرفتم و وقتي فهميدم قرار است يك سريال نوروزي بسازم با مسؤولان اين مسأله را مطرح كردم كه كار زودتر كليد بخورد تا از شتابزدگيهاي معمول به دور باشد، در كل مسائل و مشكلاتي كه در فيلمنامه وجود داشت با همراه اتفاقات كمدي كه در كار ميافتاد براي من جذاب بود. در اين سريال به مشكلات جوانان اعم از شغل و ازدواج و دغدغههاي آنها در جامعه پرداخته شده بود البته به گونهاي طنزآميز... اين فضا براي بسياري از افراد جامعه ما آشنا بود و چون چاشني آن طنز موقعيت بود براي بسياري جذاب بود و آنها با آن همذات پنداري ميكردند...
البته برخي از شخصيتهاي اين سريال براي مردم چهرههاي ملموستري بودند آقا تقي راننده تاكسي جزء كاراكتري بود كه به بسياري از مردهاي سنتي ايراني شباهت داشت. لهجهاي هم كه براي او در نظر گرفته بوديد بيشتر از آنكه مانند برخي از كاراكترها در سريالها توي ذوق بزند در برقراري ارتباط مخاطب با او كمك زيادي كرد؟همينطور است، آقا تقي راننده تاكسي در واقع شخصيت عامي داشت اما اگر در انتخاب بازيگر آن دقت نميكرديم و بازيگر در بيان لهجه حالت كودكي و تمسخر برانگيزي ميگرفت تمام نقشههاي ما نقش بر آب ميشد. ما ميخواستيم اين فرد برگرفته از دل جامعه باشد و مردم نظير آن را در اطراف خودشان زياد ديده باشند به همين خاطر روي انتخاب بازيگر اين نقش بسيار وسواس داشتم.
اما ظاهراً وسواستان بينتيجه باقي نماند و با انتخاب آتيلا پسياني برگ برندهاي را در اين سريال با اين شخصيتپردازي رو كرديد؟خوشحالم كه اين كاراكتر بدون اغراق و جذاب از كار درآمد، راستش را بخواهيد اوايل در انتخاب ايشان ترديد داشتم البته ترديد من به خاطر عكسالعمل آقاي پسياني بود، نميدانستم بعد از كار آخرمان يعني «رستگاران» و بازي ايشان در نقش «شايسته» ايشان ميپذيرند كاراكتري را مانند آقا تقي، شوفر تاكسي را بازي كنند يا...، به همين خاطر فيلمنامه را به ايشان دادم كه بخواند و خودش انتخاب كند چه شخصيتي را ميپسندد وقتي ايشان كار را خواندند، آمدند و به من گفتند اگر اجازه بدهيد نقش آقا تقي را من بازي كنم آنجا بود كه متوجه شدم در مورد ايشان كاملاً درست فكر ميكنم ايشان فرد باهوشي هستند و بهخوبي ميدانند كه بعد از بازي در نقش فردي مانند شايسته بهترين انتخاب كاراكتر صددرصد متفاوت با نقش قبلي يعني آقا تقي است.
فيلمنامه كار از ابتدا آماده بود يا قسمت به قسمت و با ساخت كار نوشته ميشد؟نه، ما از همان ابتدا با يك فيلمنامه شسته و رفته طرف بوديم من تجربه بسيار خوبي را با محسن تنابنده در سريال «پيامك از ديار باقي» داشتم او نگاه بسيار ظريف و توأم با تم طنزي را به مسائل اجتماعي دارد و شناخت و نگاه خوبي هم به جامعه دارد. از طرفي سعيد آقاخاني هم نگاه خاص خودش را در مسائل طنزهاي تلويزيوني دارد كنار هم قرار گرفتن آنها جواب خوبي داد...
آقاخاني نقش پررنگي را در سريالتان داشت، فيلمنامهنويسي، دستياري و بازيگري. اصلاً چه شد كه ايشان را جايگزين افشين سنگچاپ كرديد؟اصلاً بحث جايگزيني يا اين حرفها نبود افشين درگير مسائل و مسؤوليتهاي خانوادگياش به واسطه بچهدار شدنش بود و ترجيح ميداد در كنار خانوادهاش باشد. از طرفي در ساخت يك سريال طنز اينگونه به فردي باهوش و خوشذوق و البته با تجربهاي مانند سعيد احتياج داشتم او هم به خوبي از پس مسؤوليتهايي كه به او دادم برآمد...
بعد از انتخاب آتيلا پسياني و مقبوليتش در آن نقشي كه برايش در نظر گرفتيد، بهنوش طباطبايي و امير جعفري را چطور براي اين نقش انتخاب كرديد اين دو به ايدهآلهايتان در فيلمنامه نزديك بودند يا...!؟من سعي ميكنم كاراكترها را براساس آن ايدهآلي كه از فيلمنامه دارم، انتخاب كنم. در هر حال چارديواري زندگي آدمهاي عادي بود كه در موقعيت طنز قرار داشتند و به همين خاطر نميخواستم صرفاً از كاراكترهايي كه سابقه طولاني در بازي كردن نقشهاي طنز دارند، استفاده كنم. كاراكتر مريم دختري تحصيلكرده از خانواده مرفه بود كه در رفتارهايش سردي خاصي وجود داشت احساس كردم كه بهنوش طباطبايي از پس اين نقش بر ميآيد او مدتها بود كه از فضاي بازي در تلويزيون دور بود وقتي از او خواستم در اين كار بازي كند اولش ترديد داشت ميگفت من نميتوانم در يك كار طنز بازي كنم اما با او صحبت كردم و گفتم لازم نيست بازي طنزگونهاي را داشته باشي تو فقط در يك مو قعيت طنز قرار ميگيري... او هم پذيرفت امير جعفري هم چندان تمايلي به بازي در سريالهاي تلويزيوني نداشت. شايد به اين خاطر بود كه او خاطره خوشي از سريالهاي طنز تلويزيوني نداشت اما بعد از خواندن فيلمنامه و صحبت كردن با من پذيرفت كه در اين مجموعه حضور پيدا كند كه انصافاً هر دو طرف هم از پس اين نقش برآمدند.
ظاهراً براي اولين بار همسرتان الهام غفوري مستقلاً تهيهكنندگي كار را عهدهدار شدند؟همينطور است همسرم در اين كار براي اولين بار به طور مستقل تهيهكننده كارم شد و همين مسأله باعث ميشود كه وقت و ذهنمان بيدليل برسر مسائل پيش پا افتادهاي مانند لباس، دكور ... به هدر نرود...
سيروس مقدم با ساخت سريال «نرگس» موج نويني را در ساخت اينگونه سريالها به راه انداخت و در جذب مخاطب هم بسيار موفق عمل كرد البته با وجود تحسينهايي كه همواره نسبت به سريالهاي شما ميشد انتقادهايي را هم منتقدان به آن وارد ميكردند مثل اينكه اينگونه سريالها در دراز مدت ذائقه مخاطب را خراب ميكند؟بله، متأسفانه مدتي است كه در محفل منتقدان ما باب شده است به كارهايي كه با اقبال عمومي مواجه ميشوند اثرنازل و مبتذل ميگويند و اگر مخاطبان از آن استقبال نكنند آن را يك فيلم روشنفكري كه متعلق به عدهاي خاص است ميدانند، شايد درمواردي اين اتفاق بيفتد اما با تأسف بايد گفت كه مدتي است كه ميل به مخاطب گريزي و مخاطب ستيزي درميان منتقدان و... رايج شده است. آنها فرار از ذائقه مخاطب را ارزش ميدانند و هر كاري را كه مردم از آن استقبال كنند يك كار عاميانه و سطحي ميدانند و هركاري را كه مردم رغبتي به تماشاي آن ندارند يك كار فرهنگي قلمداد ميكنند.اين افراط و تفريط در نگرشي اين چنيني كاملاً اشتباه است، نبايد فراموش كنيم كه در مقوله مخاطب ما مقولهاي به نام ميل و هضم داريم، شايد مردم نسبت به چيزي از خود ميل نشان دهند اما با گذشت زمان بايد ديد آنها آن قضيه را هضم كردهاند يا ما بين اين دو مرزي وجود دارد.
اما بايد قبول كرد پيدا كردن اين مرز كه ظاهراً ظريف و تا حدي نامحسوس است و همه به راحتي آن را نميتوانند تماشا كنند كار چندان سادهاي نيست، شما معمولاً خودتان آثار پرمخاطبي را ارائه ميكنيد به نظرتان اين مرزبندي در كارهايتان لحاظ ميشود؟ من نسبت به كارهايم يك ذهنيت نسبتاً شفاف و روشني دارم كه آن را پيش خودم ترسيم كردهام. وقتي كاري را ميسازم نسبت به پلان پلان آن ذهنيتي از پيش طراحي شده دارم به همين خاطرگاهي فرصت بسيار زيادي را صرف رسيدن به اين ايدهآل ذهنيام ميكنم، به همين خاطر سعي ميكنم همواره به اين مرز بندي احترام بگذارم. من سعي ميكنم هر پلاني را كه ميگيرم فوراً خودم را به جاي مخاطبانم بگذارم به جاي آن راننده تاكسي يا كاسب محل، دكتر و ... سعي ميكنم با نگاه او كار را ببينم اگر احساس كنم با نگاه مخاطب همسو نيستم آنقدر آن پلان را تكرار ميكنم كه به ايدهآلم برسم.
به نظرتان اصليترين عامل در جذب يك مخاطب تلويزيوني چيست؟داشتن يك قصه خوب، شما براي اين كه بتوانيد با مخاطب عام يك ارتباط سالم برقرار كنيد احتياج به يك قصه خوب داريد كه اين قصه خوب بايد ابزار و پارامترهايي را رعايت كند، يك قصه خوب قصهاي است كه بيننده احساس كند ماجراي آن در خانه مجاور آنها اتفاق افتاده است.موضوع سركوچه اتفاق ميافتد و شخصيتها از دل جامعه بيرون ميآيند و اين همذات پنداري كه همه به دنبال آن هستند اتفاق ميافتد فيلمنامه بايد فضاسازي خوب داشته باشد تا بيننده نگويد اين قصه را 10 بار شنيدهام و اين بار يازدهم است كه ميشنوم يا دستكم اگر قصه تكراري ميگوييم از يك منظر زاويه و ديدگاه جديد قصه را تعريف و سعي كنيم آن را طوري روايت كنيم كه اگر تماشاگر حدس ميزند كه در آن چه اتفاقي ميافتد باز علاقهمند باشد آن را دنبال كند پس به لحاظ فني پايه اصلي كار يك فيلمنامه خوب و قابل فهم براي مردم است كه به لحاظ فرهنگي با جامعه به روز شده و به لحاظ شخصيتپردازي قابل باور براي مردم باشد و چيزي هم به آن اضافه كنيم به طوري كه مانند صفحه حوادث روزنامه نشود كه بيننده بگويد يك حادثه را تعريف كرده و رفت پس من چي، چه چيزي نصيب من شد؟ بيننده بايد خودش را در آن قصه احساس كند وقتي اين اتفاق افتاد باعث ميشود كه ما پايمان را از بخش سرگرمكنندگي فراتر ببريم و از مخاطبمان جلو بزنيم و در آن شرايط اين انتقادي كه ميگويند تو در سطح مخاطب عام حركت ميكني بر ما وارد نيست! يعني اگر شخصيت اول قصهتان يك خانم چادري است ذهنيت مردم جامعه ما نسبت به يك خانم چادري يك دگرديسي بشود و به عبارتي ديگر گفته شود چادر يك پوشش رياكارانه نيست بلكه در زير اين پوشش ميتواند صفا و صداقت هم باشد.
يكي از ويژگيهاي كارهاي شما كه بسياري بر آن صحه گذاشتند نشان دادن كاراكترها در اندازههاي واقعيشان و غير اغراق شده و داستانهايتان برگرفته از دل جامعه بود، چطور فضاي كارهايي را اين چنين به زندگي مردم نزديك ميكنيد؟من هميشه سعي ميكنم راوي قصهاي باشم كه از دل مردم جامعه است، نه اينكه آنها حتي نتوانند صورت عيني براي آن در جامعه پيدا كنند. شايد باور نكنيد ولي من سعي ميكنم با وجود استطاعت مالي كه دارم اما ماشين نخرم و با تاكسي رفت و آمد كنم تا خودم را كنار مردم احساس كنم، تلفن همراه ندارم چرا كه اصلاً به مكالمه تلفني اعتقاد ندارم اين مكالمات باعث ميشود كه شما از نگاه طرف مقابلتان كه پر از حرف است، بيبهره باشيد. من تمام خريدهاي روزانهام را شخصاً انجام ميدهم چرا كه معتقدم اگر در دل جامعه حضور داشته باشيد و نسبت به فضايي كه در آن زندگي ميكنيد شناخت كاملي داشته باشيد، بهتر ميتوانيد براي آنها قصه تعريف كنيد.
كارهاي سيروس مقدم امضاهاي خاص خودش را دارد يعني مخاطبي دو كار شما را تماشا كند به راحتي ميتواند بدون توجه به تيتراژ، كار شما را شناسايي كند...در جايي از مصاحبه گفتم كه اگر پلاني با ايدهآل من سازگار نباشد آن را آنقدر تكرار ميكنم كه به ايدهآلم برسم شايد اين امضا از آنجا ميآيد كه من ابتدا كار را براي خودم ميسازم و بعد مخاطب، شايد خواندن اين جمله در ابتدا اين ذهنيت را به وجود آورد كه مقدم عجب آدم خودخواهي است ولي واقعيت آن است كه من خودم را به شدت جاي مخاطب ميگذارم. گاهي وقتي پلاني را ضبط ميكنم و كار به دلم ننشسته اما به دليل عجله از آن گذشتهام ميبينم مخاطب هم نسبت به آن واكنش نشان ميدهد، آن را پس ميزند. يك جاهاي فيلمنامه را نميپسندم و با آن ارتباط برقرار نميكنم ميبينم، مخاطب هم دقيقاً همين حس را دارد. در هر حال در كارهايم از نوع دكوپاژ گرفته تا نورپردازي و... سعي كردم همواره تفاوتي در ظاهر بيربط اما در واقع به هم گره خورده را نشان دهم تا ضمن بالا بردن سطح سليقه مخاطب عام اين درك را در آنها به وجود آورم كه كارهاي من را شناسايي كنند. پلانهايي كه ميگيريد با سبك و شرايط نو... از جايي الهام مي گيريد مثلاً فيلمهاي خارجي... يا همهشان ذهني است و ريشه در تخيلتان دارد.يكي از اشكالات من البته به زعم ديگران و حتي اطرافيان من آن است كه من به ندرت فيلم تماشا ميكنم چرا كه احساس ميكنم زياد فيلم ديدن باعث مي شود كه شما به طور ناخودآگاه شروع كنيد به برداشت كردن از فيلمهاي مختلف و... اين كاري است كه من هميشه سعي كردم در آثارم از آن دوري كنم و سعي ميكنم در كارهايم بيشتر از ذهنيتم الهام بگيرم تا...
شما معمولاً سر صحنه دكوپاژ ميكنيد يا از قبل...!؟دكوپاژ بخشي از سكانسها از قبل است ولي دكوپاژ برخي ديگر از صحنهها را تا لحظه گرفتن و تمرين با بازيگر آن نميدانم مثلاً عمده سكانسهاي آقاي پسياني در تمرينهاي سر صحنه درآمد، اين قدر آن را اجرا كرديم تا به يك ميزانسن خيلي خوب رسيديم اما خب بعضي وقتها هم نه، ميزانسنها را از قبل طراحي ميكنيم و بچهها آن را اجرا ميكنند.
مدتي است كه مردم ما به ديدن سريالهاي خارجي از خودشان ذوق يا به قول شما ميل زيادي نشان ميدهند و اتفاقاً اين سريالها را هم به خوبي هضم ميكنند چرا اين اتفاق پيرامون سريالهايي مانند «گمشدگان LOST» ،«24» و «افسانه جومونگ» ميافتد؟با تحليلتان موافقم، اساساً ديدگاه خود من اين است، عاملي كه باعث ميشود يك اثر هنري در حيطه نمايش و فيلمسازي رشد كند و سدهاي جلويش را بكشند و به راهش ادامه دهد، عاملي است كه در دنيا اتفاق افتاده و ما شاهد آن هستيم. اگر نگاهي به سريالهايي كه شما آنها را به عنوان نمونه نام بردهايد، بيفكنيم ميبينيم كه نگاه سازندگان اين مجموعه به گونهاي بود كه دو وجه هنر و صنعت در آن لحاظ شده بود. اگر فقط نگاه هنري به آن مي شد قطعاً اين آثار شاهد اين جهانگشايي و تسخير نبودند. چه چيزي بهتر از اينكه شما بتوانيد با دنيا توسط يك اثر ارتباط برقرار كنيد. چيزي كه با ديپلماسي و سياست به سختي اتفاق ميافتد يا اصلاً اتفاق نميافتد ولي با يك كار نمايشي شاهد آن هستيم گويي كه زبان همه مردم با هم يكي شده است، همه انگار پدركشي، پسركشي و عشق و انتقام را تجربه ميكنند. تركيب صنعت كنار هنر يعني درآمدزايي و تفكر به گردش درآوردن صنعت فيلم و سريالسازي باعث ميشود كه براي سازندههاي آثار تلويزيوني و فيلمسازي چارهاي نباشد جز آنكه بروند به سوي حرفهاي شدن و رفتن به سمت «صنعت هنر».اگر ما نگاه «صنعت هنر»داشته باشيم جذب مخاطب حرف اول را ميزند يعني هر چه مخاطب بيشتري جذب شود اسپانسر بيشتر راغب ميشود و هرچه اسپانسر بيشتر باشد چرخه صنعت بيشتري ميچرخد. اينجا دو سؤال مطرح ميشود كه سطح فكري فيلمساز بايد بالاتر باشد يا مخاطب، و براي اينكه جذب مخاطب صورت بگيرد فيلمساز بايد خودش را همسطح مخاطب كند و يا اينكه با هر ترفندي كه ميتواند مخاطب را به سمت خودش بكشاند.
اين سؤال مانند اين است كه بپرسيم اول مرغ بود يا تخممرغ!من فكر ميكنم كه اين دو ارتباط تنگاتنگي با هم دارند ضمن اينكه فرهنگسازي ميكردم فرهنگ خودم را هم با نفس مخاطبم ساختم. رشته تحصيلي خود من نقاشي و گرافيك است در آن موقعي كه كار نقاشي ميكردم به اين مسأله اعتقاد نداشتم كه ما آن چنان بايد در سطح سواد عمومي يا فرهنگ عمومي حركت بكنيم تا به شكل آنها در بيايم و متحدالشكل بشويم و تفاوت بين هنرمند و محيطش قابل تشخيص و درك نباشد و نه آن قدر بايد جلو بيفتيم كه وقتي در خيابان ميآييم به قول دوستان گل درشت بشويم و توي ذوق بزنيم اين يك رابطه ظريفي است چون كار تصوير ابزاري دارد تصوير با ادبيات فن شناسي، موسيقي و غيره سروكار دارد. اين براي من خيلي جذاب است وقتي كه ميبينم مجموعههايي كه در دنيا ساخته ميشود با اينكه در پس آنها نگاهي اقتصادي وجود دارد ولي از لحاظ فرهنگي شما را كمك ميكند تا جهش پيدا بكنيد تا در ساختار ذهني و در ساختار كلاسيك فيلمسازي خودمان تجديدنظر كنيم. به اعتقاد من هنرمند نبايد و نميتواند در سطح پايينترين افكار عمومي يا همطراز با آنها حركت كند. هنرمند در ضمن اينكه با فرهنگ عمومي جامعهاش آشناست ولي وقتي جهشي ميكند براي ارتقاي سطح فرهنگي مفيد است. من به شدت به اين موضوع معتقدم كه ايجاد سرگرمي نبايد به هر قيمتي باشد ايجاد سرگرمي بايد با هدفگذاريهاي مشخصي انجام شود كه بيننده ضمن ديدن از آن چيزي ياد بگيرد.
براي بسياري احتمالاً اين سؤال پيش ميآيد كه سيروس مقدم با آن سابقه درخشاني كه در عرصه سريال سازي دارد، چرا وارد سينما نميشود و يك فيلم سينمايي نميسازد؟در حال حاضر به دو دليل اين كار را انجام نميدهم؛ دليل اول اينكه اعتقاد دارم بعد از اين همه سال كه كار ساختن مجموعههاي تلويزيوني را كردهام، اگر بخواهم فيلم سينمايي بسازم تا ويژگيهايي كه در آثارم وجود دارد در آن كار سينمايي هم باشد يعني يك فيلمنامه جذاب و سرگرمكنندهاي كه مضامين آن به روحيه و جنس من نزديك باشد، هم مخاطب خوبي داشته و هم حرفي براي گفتن داشته باشد و همچنين به درد مردم روزگار نزديك باشد چنين فيلمنامهاي تا الان دست كم به من پيشنهاد نشده است. متأسفم كه اين را ميگويم و دلم هم نميخواهد بگويم فيلمنامههايي كه در اين سالها دوستان براي مطالعه به من دادهاند سطح نازلي دارد و از نظر كيفي يك دهم آثار من هم نيست همانطور كه گفتم مخاطب به هر قيمت نه!علت دوم هم اينكه متأسفانه، در تلويزيون و شرايطي كه در آن كار ميكنم 80 درصد از كاري كه ساخته ميشود متعلق به سيروس مقدم، افكار و سلايق اوست و 20 درصد چيزهايي است كه از اطراف به وي تحميل يا خواسته ميشود. متأسفانه در سينما، معادله برعكس است يعني 20 درصد كار متعلق به من است. در كل در سينما قدرت ريسكپذيري به دليل مسائلي كه مربوط به بازگشت سرمايه است بسيار پايين است در حالي كه در تلويزيون اين قدرت ريسكپذيري به مراتب بيشتر وجود دارد. در تلويزيون من عواملم را خودم انتخاب ميكنم اما در سينما چنين امكاني وجود ندارد. در تلويزيون من اين اختيار، اعتماد و قدمت را دارم كه امكاناتي را براي كارم فراهم كنم به همين دليل تا چنين شرايطي در سينما برايم فراهم نشود، ترجيح ميدهم كه وارد اين مقوله نشوم.
يكي از خصايص شما پركاريتان است، اين تعدد كارها پشت سرهم فكر نميكنيد بعد از مدتي شما را به ورطه تكرار بكشاند؟ چرا كه با اين حجم كار و فرصتي براي مطالعه و استراحت ذهني نداريد؟من عادتي دارم و از زماني كه خواندن و نوشتن را ياد گرفتم با من است و در سختترين شرايط هم با من بوده است و آن مطالعه كردن است اما در مورد تكراري شدن براي شما مثالي ميزنم؛ مهم اين نيست كه شما به چه رستوراني ميرويد و چه آشپزي غذا را ميپزد مهم اين است كه غذاهاي متنوع و تازهاي به شما بدهد به صرف اينكه اين رستوران هميشه اينجاست و آشپز هم يكي است دليل نميشود كه شما به آن رستوران نرويد، زماني تصميم به نرفتن ميگيريد كه غذاهايش تكراري شود من حكم همان آشپز را دارم كه سعي ميكنم غذاهايم را يكسره به مشتريام ندهم بلكه آن را تكه تكه كنم و سعي كنم در هر كدام از كارهايم فضاي متفاوتي را ارائه دهم مثلاً مجموعه «چار ديواري» كه يك طنز مفرح بود با بقيه ساختههايم متفاوت است.