جوان آنلاین: گاهنامه مدیر نوشت: دو روانشناس به نامهای جوزف لوفت و هرینگتون اینگهام در دهه پنجاه میلادی در یک کنفرانس مرتبط با مهارت ارتباطی در شهر اوجای کالیفرنیا شرکت کرده بودند. یکی از تمرینها و فعالیتهای کنفرانس چنین بود که شرکتکنندگان در گروههای کوچک با هم بنشینند و سعی کنند تجربه تعامل خود را با دیگر شرکتکنندگان در برنامه، تدوین کرده و ارائه کنند. لوفت و اینگهام ماژیک در دست گرفتند و یک جدول دو در دو ترسیم کردند. آنها محورهای عمودی و افقی این ماتریس چهار خانهای را به صورت زیر نامگذاری کردند؛ محور افقی: «آنچه در مورد خودم میدانم؛ آنچه در مورد خودم نمیدانم.» و محور عمودی: «آنچه دیگران درباره من میدانند؛ آنچه دیگران درباره من نمیدانند.»
لوفت و اینگهام در آن زمان نمیدانستند که فقط یک گام با جاودانه شدن در کتابهای درسی مدیریت فاصله دارند. فقط کافی بود روی هر یک از این چهار خانه یک اسم بگذارند.
هر یک از ما ویژگیها و صفات و نقاط قوت و ضعفی که داریم که هم خودمان آنها را میدانیم و هم دیگران از آنها مطلع هستند. مثلاً من خودم میدانم زود رنج هستم و اطرافیانم هم از این زودرنج بودن من اطلاع دارند. یا من میدانم مثبتاندیش هستم و اطرافیانم هم من را با این ویژگی میشناسند. این بخش را Public Self یا Open Self نامیدند. در فارسی میتوانیم به این بخش، منِ آشکار یا من عمومی یا منِ افشا شده بگوییم.
اما ویژگیها و صفات دیگری هم وجود دارند که ما خودمان از آن مطلعیم، اما دیگران خبری از آنها ندارند. مثلاً من میدانم حسود هستم، اما آن را پنهان کردهام و دیگران از این ویژگی من خبر ندارند. لوفت و اینگهام این بخش را Hidden Self یا Private Self نامیدند. شاید ترجمه منِ پنهان یا بخش شخصی من برای این خانه از مدل مناسب باشد.
گروه سوم از صفتها و ویژگیها آنهایی هستند که دیگران درباره ما میدانند، اما خودمان از آنها خبر نداریم. گاهی اوقات به شوخی اینها را به «سبزی گیر کرده در لای دندان» تشبیه میکنند. وقتی پس از صرف غذا سبزی لای دندانهای جلوی شما گیر میکند، تقریباً همه در نخستین نگاه آن را میبینند و تنها خود شما هستید که از آن بیخبرید. شاید شما خودتان را خودشیفته یا مغرور یا غیرهمدل یا پرحرف ندانید. اما اینها صفاتی هستند که معمولاً به سادگی به چشم میآیند و دیگران آنها را در شما میبینند. نام این بخش را Blind Self یا Unaware Self نامیدند. اجازه بدهید نام این بخش را هم منِ کور یا من ناآگاه بگذاریم.
چهارمین بخش مختص ویژگیهایی است که نه خودم از آنها خبر دارم و نه دیگران از آن اطلاع دارند. این بخش را هم Unknown Self یا Potential Self نامیدند که در فارسی میتوان آن را منِ ناشناخته یا منِ بالقوه نامید.
این تقسیمبندی مورد توجه شرکتکنندگان در سمینار قرار گرفت و تعدادی از آنها، این مدل را بعداً در سمینارها و کلاسهای خود نیز تشریح و تدریس کردند. جوزف لوفت در دو کتاب خود با نامهای Of Human Interaction (در تمام کتاب) و Group Processes (در بخشهایی از کتاب) این مدل را شرح داده و در آنها نام جو- هری را برای مدل به کار برده است. جوهری از ابتدای نام جوزف و هرینگتون گرفته شده است.
این مدل پیوند فرد با اشخاص دیگر را در چهار خانه نشان میدهد که این چهار خانه هریک خانهای از یک پنجره بزرگ است. اندازه هر خانه نشان دهنده آگاهی - بهوسیله خود فرد یا بهوسیله دیگران - از رفتار، احساسات و انگیزههای خود است.
مطابق مدل پنجره جو- هری هر قدر ناحیه عمومی افراد گستردهتر شود، توان برقراری ارتباطی آنها بیشتر، انعطافپذیری در سبک رهبری آنها گستردهتر و حالات من آنها وسیعتر میشود زیرا در این ناحیه طرفین شناخت دارند و امکان بروز تضاد، ضعیف است. پس افراد برای افزایش توان ارتباطی خود باید ناحیه عمومی را گسترش دهند. راهکارهای گسترش ناحیه عمومی عبارتاند از:
۱) افشا یا خودگشودگی: افشا یا خودگشودگی یعنی اینکه فرد (در اینجا مدیر) پیرامون خودش اطلاعات منتشر کند. لازم به ذکر است که افشا باید به موقع و طرفینی باشد یعنی اگر در فرآیند ارتباطات فقط یک طرف اقدام به خودگشودگی نماید و دیگری آن را انجام ندهد ارتباط برقرار نمیشود. افشا باعث پیشروی ناحیه عمومی در خصوصی میشود و ناحیه خصوصی را کوچک میکند.
۲) بازخورد. بازخورد باعث گسترش ناحیه عمومی در ناحیه کور میشود.