سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: ادبیات دفاع مقدس همانند دیگر حوزههای فرهنگی و هنری در کشور در سال گذشته با چالشها و سختیهای زیادی مواجه شد. همهگیری ویروس کرونا در کنار تورم و مشکلات و مسائل اقتصادی بر ادبیات دفاع مقدس نیز تأثیر گذاشت و کار را برای دستاندرکاران این حوزه سخت کرد. باید گفت سالی که گذشت برای ادبیات دفاع مقدس پرفروغ و درخشان نبود و شاهد اتفاق خاصی در این حوزه نبودیم. در سالی که مردم به خاطر شیوع ویروس کرونا بیشتر در خانههایشان بودند، میشد از این فرصت در جهت علاقهمند کردن مردم به کتابهای دفاع مقدس استفاده کرد، ولی متأسفانه خیلی از این فرصت و ظرفیت استفاده نشد. برای بررسی بهتر وضعیت ادبیات دفاع مقدس در سال گذشته با «احمد شاکری» از منتقدان و نویسندگان این حوزه به گفتگو پرداختیم تا بیشتر چالشهای این حوزه را مورد بررسی قرار دهیم. شاکری در گفتگو با «جوان» از نبود جریان نقد ادبی متعهد و برنامهریزی منسجم و درست برای آینده گلایه و انتقاد میکند. در ادامه گفتوگوی ما را با این منتقد ادبی میخوانید.
کارنامه ادبیات دفاع مقدس را در سالی که گذشت چگونه ارزیابی میکنید؟
در سالی که گذشت من خیلی فرصت نکردم کارها را ببینم و فقط به واسطه داوری در چند جشنواره، آثاری را که جزو داستانهای کوتاه بودند مطالعه کردم. نکتهای که راجع به ادبیات دفاع مقدس و چند جشنوارهای که شرکت داشتم دیده میشود، این است که در حوزه ادبیات ما شاهد یکسری تغییر و تحولات از ژانر دفاع مقدس به ژانرهای مشابه هستیم. این تغییر و تحول هم به لحاظ موضوعی، هم به لحاظ رویکردی و هم به لحاظ قالبی وجود دارد. ادبیات دفاع مقدس در کشورمان یک ژانر موضوعمحور است. طرح برخی موضوعات که به دفاع مقدس نزدیک است مثل شهدای مدافع حرم تا حدودی برخی نویسندگان را به طرف خودش جلب کرده است.
نکته دیگر به لحاظ قالبی است که به نظر میرسد با توجه به توفیقی که روایتهای مستندنگار نه لزوماً در طول بازه یک ساله اخیر بلکه در طول تقریبا ۱۴، ۱۵ سال اخیر داشته، سبب شده نویسندگانی که در حوزه داستان فعالیت میکردند به سمت این حوزه کوچ کنند. ضمن اینکه چهرههای جدیدی هم در حوزه ادبیاتروایی و مستندنگار ظاهر شدهاند. نکته دیگر بحث رویکردی است که از همه مهمتر است. اخیراً جشنوارهای را داوری کردیم که در دورههای قبل جشنوارهای بود که در رویکردهای مثبت، واقعبین، متعهدانه و دینی را دنبال میکرد، ولی در این دوره با آثاری مواجه شدیم که به لحاظ رویکردی به موضع ادبیات سیاه نزدیک بود. این نکته خیلی مهمی است. جبهه ادبیات شبهروشنفکری، ضد ارزشهای دفاع مقدس است و به لحاظ مبنایی با ادبیات دفاع مقدس زاویه دارد. یک طیف دیگر نویسندگانی هستند که جزو نویسندگان جریان انقلابی شناخته میشدند، ولی سالهاست به سمت ادبیات سیاهنویس کوچ کردهاند. چیزی که طی این فرایند اتفاق افتاده است، نوعی بیتفاوتی و عدمحساسیت در فضای ادبیات متعهد است. وقتی مقولهای تکرار میشود و نسبت به تکرارش واکنشهایی را دریافت نکند، به رویه تبدیل میشود. این اتفاق در ادبیات دفاع مقدس نه در کوتاه مدت بلکه در بلندمدت اتفاق افتاده است. در دهه ۷۰ چیزهایی نوشته شد که خشم، عصبانیت و غیرت نویسندگان متعهد را برانگیخت. نقدها و نکاتی گفته شد و این آثار با تکرار و توسعه و تجلیل از نویسندگانش به جریانی تبدیل شد که جبهه مخالفی نداشت. حتی من در بین افرادی که جزو معتمدین و از نویسندگان متعهد هستند، دیدهام که واکنش لازم را نداشتند و نوعی بیتفاوتی در آنها وجود داشت یا اگر برانگیخته میشدند، مطلبی را اظهار نمیکردند. همه اینها دلایلی دارد که برخی مربوط به ضعف استدلال میشود. چون مسئله برایشان مشخص نیست و، چون آسیب توسطشان درک نشده نمیتوانند زاویه آن اثر را تحلیل کنند و به همین خاطر مخالفتی نمیکنند.
قشری از نسل جوان گرایش زیادی به جنبه دیگری از ادبیات دفاع مقدس دارند. برای این طیف با سلیقه متفاوت باید چه کار کرد؟
وقتی از ادبیات سیاه صحبت میکنیم در حقیقت یک ظهور در ژانری خاص از ادبیات پس از انقلاب است. اگر بپذیریم در جنگ هنری، فرهنگی و اعتقادی هستیم پس باید برای این جنگ مصادیقی تعریف کنیم. مسلماً این صفبندی وجود دارد و ریشهاش مبنایی است. نگاه به جهان، انسان، دین، حاکمیت دین و خداباوری، جزو مصادیق متعهدانه است. همه مواردی که در فلسفه ما قطعیت میشود در فلسفه آن سمت شکاکیت و نسبیت است. وقتی از ادبیات سیاه صحبت میکنیم، منظورمان چنین پشتوانه و تعریفی است. برخی از این تقابلها تشخیصش مقدورتر است. مثلاً در مورد صادق هدایت دیگر اختلافی وجود ندارد، اما تشخیص آثار برخی از نویسندگان دشوارتر است. وقتی میگوییم جنگ و جریان ادبی، این موضوع ساحتهای مختلفی دارد. یعنی هم نویسندگانی در دو سو هستند و هم ناشران، مؤسساتی و ... را شامل میشود. ارکانی در دو طرف وجود دارد که مهم است. حالا چرا تشخیص این موضوع مشکلتر است که دلایلی دارد. چیزی که موجب شده فضا پیچیده و غبارآلود شود و بر برخی از اهلنظر از جریان ادبی شبههناک شود و موضع نگیرند و حمایت کنند دلایل و سیر تاریخی دارد. یکی از این دلایل به طیفی از نویسندگان برمیگردد که دچار دگردیسی فکری شدند. پاسخ به این سؤال که آیا انتشار چنین آثاری با اقبال بیشتری روبهروست، نیاز به پژوهش دارد. به نظرم این ثابت شده نیست. وقتی از خواندن و اقبال صحبت میکنیم متأثر از پارامترهای متعددی است. مثلاً شاید ناشری دستش در توزیع و شرکت در جشنوارهها بازتر باشد و کتابهایش بیشتر در معرض دیده شدن قرار بگیرد. باز این سؤال پیش میآید که هدف وسیله را توجیه میکند؟ یعنی ما میخواهیم مخاطبمان کتابخوان شود پس میتوانیم بگوییم هر کتابی را که در دست گرفت، باید بخواند؟ پرسش برای چنین سؤالی توجیه ندارد. چون کتاب خواندن هدف نیست و هدف رشد فکری است. اگر کسی کتاب بخواند و ایمانش متزلزل و تحلیل سیاسی و اجتماعیاش دچار تردید شود باید گفت این اقبال توجیهپذیر نیست.
امسال کتاب شاخصی منتشر شد که مورد توجهتان قرار بگیرد؟
متأسفانه امسال کتاب شاخصی مدنظرم نیست که بخواهم نام ببرم. در جشنواره قلم زرین و جلال هم اتفاق خاصی نیفتاد.
در سالی که مردم در خانه بودند و فرصت خوبی برای سوق دادن مردم به سمت ادبیات دفاع مقدس داشتیم، آیا این فرصت را از دست دادیم؟
کتاب «صباح» که امسال در جایزه جلال نیز مطرح شد در حوزه خاطرهنگاری اثر شاخصی بود. در حوزه مدافعان حرم و جبهه مقاومت نیز میتوان آثار خوب و قابلی را پیدا کرد که در میان مردم هم خوب دیده شدهاند. اما دفاع مقدس در حوزه داستاننویسی و رمان نه تنها امسال بلکه در پنج سال اخیر روند خوبی نداشته است. این موضوع نیز نیازمند آسیبشناسی است و فقط به امسال مربوط نمیشود. متأسفانه در حوزه و داستان در این چند ساله توفیق و درخشش چندانی دیده نشده است.
در حوزه ادبیات داستان و رمان ضعفهای زیادی داریم و قرار هم نیست این ضعفها برطرف شود.
باید حوزه خاطرهنگاری و رمان را با دقت قیاس کرد. اگر بخواهیم حوزه خاطرهنگاری را در شرایط مساوی همانند رمان قضاوت کنیم به نکات و نتایج جالبی خواهیم رسید. در این رابطه دو نکته وجود دارد. یکی اینکه حمایتهای معنوی از خاطرهنگاری خیلی بیشتر از رمان است. شما نگاه کنید در طول سالهای گذشته تقریظهایی که مقام معظم رهبری بر کتابها نوشتند بسیار در دیدهشدنشان مؤثر بود. آثاری که تقریظ شدند همگی چاپهای بالایی خوردند و بسیار مورد توجه مردم قرار گرفتند. تقریظهای رهبری توجه مخاطب را به خاطرات دفاع مقدس تشدید کرده است. اما در حوزه ادبیات داستانی و رمان این شرایط فراهم نبود. شاید در طول سالهای گذشته فقط یک تقریظ بر یک داستان از رهبری دیده باشم که آن هم برای کتاب «آن مرد با باران آمد» خانم وجیهه سامانی است. تقریظ بر داستان خیلی کم نوشته میشود. نکته دیگر به واقعیت و شرایط مستندنگاری برمیگردد. این موضوع نشان میدهد مخاطبان ما ذائقه و انتظارشان این است که با واقعیتهای موجود مواجه شوند نه با جهان داستانی. دوست دارند کتاب برایشان مابهازای بیرونی داشته باشد. این علاقه دلایلی دارد.
یکی این است که هنوز رماننویسی ما نتوانسته پردهای بالاتر از چیزی را که خاطره در اختیار خواننده قرار میدهد، قرار بدهد. وقتی مخاطب این دو حوزه را مقایسه میکند، میگوید حوادث در خاطره جذابتر است و اگر رمان به آن افق برسد که چنین فضای جذابی برای خوانندهاش ترسیم کند، آن وقت مخاطب علاقه پیدا میکند تا آن کتاب را بخواند.
در جشنوارههایی که داوری کردید نویسنده و کتاب شاخصی از دل این جشنوارهها بیرون میآید؟
اگرچه شرایط جدید کرونا ما را درگیر کرده، ولی به هرحال فضای آموزشی و فضاهایی که به نویسندگان کمک میکنند، فعال هستند. حال باید پرسید اسباب و عللی که نویسنده به واسطه آنها رشد میکند تا آثار خوبی تولید کند در کشور ما فعال هستند یا نه؟ الان ناشرانی داریم که این قدرت را در توزیع و تبلیغ دارند و میتوانند کتابشان را مطرح کنند. من چند وقت قبل مطلب کوتاهی راجع به یکی از کتابهای دینی پرفروش نوشتم که کتاب اول نویسندهاش است. همین پرفروش شدن کتاب یک معرفی چهره است و نویسنده با این کتاب معرفی میشود. همینطور مجموعههای آموزشی، کارگاهی، مدارس داستان و رمان میتوانند مؤثر باشند. چهرههای تازه در ادبیات داستانی ظهور کردهاند، اما اینکه در آینده چه جایگاهی بتوانند پیدا کنند نیازمند تأمل و گذشت زمان است.
گاهی بعضی کتابها کیفیت بالایی ندارند، ولی به لحاظ تبلیغاتی خوب عمل میکنند و پرفروش میشوند. آیا این موضوع را نکته مثبتی میدانید؟
بله، چنین موضوعی وجود دارد. شاید اگر بخواهیم در این باره به نسخهای برسیم باید یک مقدار دایره تأملمان را وسیع کنیم. رشد چنین آثاری و اقبال مخاطبان از آن نتیجه ابزارهای تبلیغاتی است. اصل معرفی خوب است، اما الان این ابزار به صورت انحصاری دست کسانی افتاده که کار اصلیشان نشر است. ما برای اینکه به ادبیات مطلوب برسیم و امکان رشد، معرفی و بالندگی آثار فاخر را فراهم کنیم حتماً نیازمند به جریان نقد ادبی فعال هستیم. الان در حوزه ادبیات داستانی جریان نقد ادبی متعهد میشناسید؟ وقتی جریانی وجود ندارد و دردناکتر اینکه نمیتوانید منتقد سرشناسی را معرفی کنید یعنی جریان نقدی وجود ندارد. جریان نقد یعنی منتقد آگاه، شجاع، صریحگو و کسی که ادبیات را میشناسد و به طور مستمر دنبال میکند. وقتی چنین جریانی وجود نداشته باشد، ادبیات دست بنگاهداران ادبی میافتد. آدمهای بدی هم نیستند، ولی ناشر فقط به دنبال فروش و تبلیغ است و دنبال نقد نیست. در چنین وضعیتی ممکن است آثار بیکیفیت پرفروش شوند.
به نظرتان از میان کتابهای منتشر شده در ادبیات دفاع مقدس، کتابی قابلیت جهانی شدن دارد؟
این بیشتر از اینکه یک واقعیت اثبات شده باشد بیشتر یک هدفگذاری است. البته در حوزه خاطرهنگاری و داستاننویسی تفاوتهایی وجود دارد که باید این تفاوت را لحاظ کنیم. ما فقط امیدواریم که اثر جهانی داشته باشیم و دیگر برایش کاری نمیکنیم. نکته دیگر به هدفگذاریهای ادبیات برمیگردد. این هم موضوع مهمی برای بحث است. جهانی شدن دفعی و بدون برنامه هم به وجود نمیآید. کجا در کشور و فضای ادبی کشورمان برای تولید ادبیات جهانی کار میکند؟ یا کجا برنامهریزی دارد که برای ۲۰ سال آینده جامعه و مخاطب کشورهای مسلمان اثری تأثیرگذار تولید کند؟ آیا سند چشماندازی وجود دارد؟ ترجمه بیشتر یک آرزو و تصور کلی است و در این زمینه برنامهریزیای وجود ندارد. البته شنیدهام برخی مترجمان و دغدغهمندان و دانشگاهها برای ترجمه دورخیز کردهاند، ولی این تلاشها کافی نیست. یک دفعه موجی برای ترجمه راه افتاد و بعد با مسائل مختلفی مواجه شدند و صرفنظر کردند. یا حوزه هنری یک دفتر ترجمه راه انداخت و چند کتاب هم ترجمه کرد، ولی به کجا رسید؟ در ترجمه مسئلهشناسی، برنامهریزی و افقنگری نداریم و تمام این موارد نیازمند بازتعریف است. باید ببینیم وقتی از ادبیات جهانی صحبت میکنیم ایدهآل ما کجاست؟ ادبیات جهانی مثل تعبیر زبان جهانی است که برخی سیاستمردان میگویند. آنها میگویند که شما زبان جهان را نمیدانید و نمیتوانید با جهان ارتباط برقرار کنید. ادبیات ترجمه و جهانی صرفاً یک عنوان نیست و در رگ و پی ادبیات ریشه میدواند. باید ببینیم جهان چه ادبیاتی را میپسندد و ما در چه سطحی برای جهان باید ادبیات تولید کنیم. گرایش ادبی و رویکرد انسانی در ادبیات دفاع مقدس یکی از داعیههایش همین بود. میگفت جهان، زبان انسانی را میفهمد و زبان ایدئولوژیک را نمیفهمد. به همین خاطر ایدئولوژی را از ادبیات دفاع مقدس کنار گذاشتند. در آخر نتیجه این شد که دو سرباز روبهروی هم میجنگند و گاهی میفهمند با هم فرقی ندارند و ضدجنگ میشوند. وقتی کسی هدفگذاری جهانی میکند، ولی تئوری سنجیدهای برای جهانی شدن ندارد، اتفاقی نخواهد افتاد.
با توجه به جشنوارههایی که داوری کردهاید چشمانداز آینده ادبی کشور را با بضاعتهای فعلی چطور میبینید؟
پیشبینی آینده کار راحتی نیست. اینکه ما نیاز به پیشبینی آینده داریم یا نه یک موضوع مهم است و برایش برنامهریزی مشخصی نشده است. یک ضلع پیشبینی آینده این است که آینده را چطور میخواهیم بسازیم؛ یعنی پیشبینی از عملکرد خودمان در آینده است. این خودش جزو حیطههایی است که مغفول مانده است. در حوزه ادبیات من جایی را نمیشناسم که افق چشمانداز داشته باشد یا جزو شاخه آیندهنگری و مطالعات آیندهنگارانه برای آینده کار کند. مثلاً بگوید ذائقه مخاطب ما، رشد رسانه ما، نیازهای فرهنگی و حتی رشد صنعتی ما اقتضا میکند ۲۰ سال آینده به این سمت برویم. بعد نتایج این تحقیق را در برنامهریزیها بیاورد. مثلاً ما الان باید روی کدام ژانر ادبی تمرکز کنیم. باید درباره ادبیات دفاع مقدس، انقلاب، مدافعان حرم، ادبیات پلیسی، ادبیات آرمانشهر و... بنویسم؟ چنین نگرشی در ادبیاتمان وجود ندارد، چون مطالعاتی برای آینده وجود ندارد. مدیران و مجموعههای ما سند چشماندازی ندارند. اینگونه نیست که بگویند در حوزه ادبیات و خاطرهنگاری برای ۲۰ سال آینده این تحولات شکل بگیرد. کاملاً روزمره است و میگویند امسال این جشنواره را برگزار میکنیم و تا سال آینده یک جشنواره دیگر هم برگزار خواهیم کرد. همین! به تعبیر من یله و رهاست. ما رها کردیم و در حوزه آموزش هم برنامه نداریم. مثلاً برنامهای نداریم که برای پنج سال آینده نویسنده، مدرس، منتقد و مجله تربیت کنیم. یک مجله متعهد در حوزه ادبیات داستانی میشناسید؟ شنیدهاید دوره تربیت منتقد برگزار شود؟ یک انفعال و محافظهکاری شدید وجود دارد. این خیلی نگرانکننده است که ما نمیدانیم در آینده چه خبر است.