دفترش در خیابان جمهوری بود، در ساختمان قدیمی توکل؛ ساختمانی که روزگاری مرکز شرکتهای فیلمسازی خارجی در کشور بود. او از مهر 58 در این دفتر است؛ دفتری قدیمی با کاغذدیواریهایی که فکر میکنم همسن و سال خود ما بود. گفته بود 9:30 دقیقه آنجا باشیم و خودش هم از هشت صبح آنجا بود. میگفت هر روز صبح ساعت 6 به پارک میرود، نیم ساعت ورزش میکند، دوش میگیرد و هشت صبح در دفترش صبحانه میخورد. عبدا... علیخانی در 70 سالگی در مقابل ما نشسته و صحبت میکند، اما سرزنده است و با نشاط! او از سال 47 وارد سینما شده و همه قدیمیهای سینما او را بهعنوان کلیددار ارباب جمشید- خیابانی که به هالیوود ایران معروف است- میشناسند چون از قدیم جزء اولین کسانی بوده که درشرکت فیلمسازیشان را باز میکرده است. با او به گفتوگو نشستیم تا موضع سینماداران قدیمی را هم درباره وضعیت سینما، سالنها و ساختمانهای متروکه و مخروبه بدانیم.
از چه سالی وارد سینما شدهاید؟
من از 15 فروردین 1347 وارد «پارسافیلم» شدم و شروع به کار کردم. خیلی به هنرپیشگی علاقه داشتم. اما وقتی دو سه جلسه، سر فیلمبرداری رفتم دیدم هنرپیشگی کار من نیست. به خاطر علاقهای که به این کار داشتم وارد بخش اقتصادیاش شدم. «پارسافیلم» آن موقع چهار عمل اصلی سینما را انجام میداد؛ هم فیلم میساخت، هم پخش میکرد، هم خودش سینما داشت و هم فیلم خارجی وارد میکرد. خیلی از دفاتر فیلم به این صورت نبودند. برخلاف الان که بعضی از دفاتر، فیلم تهیه میکنند در حالیکه حتی پخش هم ندارند. در آن زمان فیلم خارجی آزاد بود و «پارسا فیلم» این چهار کار را با هم انجام میداد. در بخش اقتصادی به این صورت بود که باید هم به تولید اشراف پیدا میکردیم و هم پخش و هم سینماداری را یاد میگرفتیم و هم باید فرمول وارد کردن فیلم خارجی میدانستیم؛ اینکه باید چه مراحلی انجام شود تا بتوانیم فیلم وارد و ترخیص کنیم، سپس دوبله کنیم و به ارشاد دهیم. سعی کردم این کارها را به نحو احسن یاد بگیرم. البته تمام کارها را مدیون منوچهر صادقپور هستم که به من میدان داد. من چهار تا کار را خوب یاد گرفتم. تا زمانی که انقلاب شد، تا اردیبهشت 58 من با ایشان کار میکردم. بعد از اردیبهشت تصمیم گرفتم به خارج از کشور بروم؛ چون جوان بودم و تحتتاثیر یکسری مسائل قرار گرفتم.
به انگلیس نزد یکی از دوستانم رفتم و چهار ماه آنجا بودم. با فرهنگی که من رشد کرده بودم نتوانستم آنجا بمانم و برگشتم. صاحبکارم مجددا از من دعوت به کار کرد. ولی من تصمیم گرفتم که برای خودم کار کنم. به ایشان گفتم اگر قرار شود من دوباره کارمند یا کارگر شوم حتما پیش شما کار میکنم ولی میخواهم برای خودم کار کنم. دوستی به نام عادل روحی که هنرپیشه و چند تا فیلم هم بازی کرده بود، پسرعمه آقای علی نصیری صاحب سینمای قدس و شهاب بود. ایشان با ما رفیق بود. پیشنهاد داد برای خودمان کاری راه بیندازیم و من هم قبول کردم. آن زمان که آمدیم اینجا را تاسیس کردیم؛ همین سینمای «قدس فعلی» (پولیدور سابق) قبلش اجاره آقای صادقپور بود. همانجایی که من کار میکردم در اختیار ما بود. آقای صادقپور به غیر از آن سینمای «آسمان آبی» را در میدان بروجردی هم داشت و از طریق ارثیه پدریاش سینما سارا در لالهزار هم به او رسید. بعد قراردادش با این سینما تمام شد. با آقای روحی اینجا را اجاره کردیم. به این دلیل که اسم سینما پولیدور بود، اسم اینجا را هم گذاشتیم پولیدور فیلم که بعدا تغییر دادیم به نام پویا فیلم!. آن موقع در کل فیلم ایرانی تعطیل شده بود و ما تصمیم گرفتیم فیلم خارجی از روسها بخریم. قبل از انقلاب خیلی فیلمهای روس فروش نداشت. یکی دو تا هم که پخش شد مثل «لکلکها پرواز میکنند» یا «پدر یک سرباز» مورد استقبال قرار نگرفت. اما بعد از انقلاب بهخاطر اینکه فیلمهای روسی عمدتا انقلابی و جنگی بودند و فضای جامعه ما هم انقلابی بود، خوب فروش میرفت. روسها یک دفتر داشتند در خیابان سیتیر.
ما میرفتیم از آنها فیلم میگرفتیم. فیلمهایی مثل «جبهه در خط جبهه» و «کلمه شیرین آزادی» و... را از روسها خریدیم. چند تا فیلم ایتالیایی و آمریکایی هم خریدیم. البته بعضی از رایتها تمام شده بود ولی بعد تجدید قرارداد کردیم. این فیلمها را وارد و شروع به کار کردیم. تا سال 1363 که با ارشاد در مورد یک فیلم خارجی درگیری پیدا کردیم. آقای انوار معاون وزیر ارشاد شده بود و اصرار داشت فیلم خارجی جمع شود. بعد از آن به دلایلی درگیر شدیم و چند روزی هم زندان رفتیم و شلاق هم خوردیم که قصه زیادی دارد. آن ماجرا که تمام شد آقای عادل روحی با توجه به شرایطی که بر سینما حاکم شده بود گفت دیگر نمیتوانم اینجا بمانم و حوصله درگیری باارشاد را ندارم و ترجیح داد که از ایران برود. ما جدا شدیم. بعد علی صادقی که در زمان قبل از انقلاب فیلمبردار بود و دفتر ما را گرفته بود، گفت بیا با هم شریک شویم. ما یک فیلم ایرانی با هم ساختیم و به خوبی هم اکران کردیم.
بعد از آن اتفاق شما دیگر فیلم خارجی وارد نکردید؟
بعد از آن درگیری که پیش آمد آقای انوار، معاون وزارت ارشاد آییننامهای داخلی نوشت و به اجرا گذاشت که ورود فیلم خارجی ممنوع است و اگر قرار باشد فیلم خارجی وارد شود باید توسط بنیاد سینمایی فارابی صورت گیرد. بر این اساس بخش خصوصی هیچ نوع فعالیتی راجع به فیلم خارجی نداشت. دستوری صادر شده بود و ما باید اجرا میکردیم چون تابع قانون کشور بودیم.
بنابراین به سمت تولید سوق پیدا کردید...
بعد از آن دیدم همه به طرف تولید فیلم ایرانی سوق داده میشوند. من تجربهای در تولید فیلم داشتم. آن زمان که کار میکردیم محتوای فیلمها عوض میشد ولی کار فیلم همان بود. بعد از آن فیلم مشترکی را با آقای فریدون ژورک، -که یکی از کارگردانان و تهیهکنندههای قبل از انقلاب بود و بعد به دلایل سیاسی به زندان رفت – ساختیم. فیلمی به نام «تشکیلات» که فیلم خوبی بود. بعد به هر دلیلی آقای ژورک هم به خارج رفت. من با آقای فرحبخش دوست بودم؛ از سال 67 تا 68 تا همین الان دیگر با ایشان کار میکنم. ما یک فیلم ایرانی تولید کردیم که مشترکا با آقای فرحبخش و کمی هم آقای شهیدی ساخته شد. حدود 40 تا فیلم را مشترکا با هم تولید کردیم. اگر تاریخ سینمای ایران را مطالعه کنید در فرهنگ ما ساختن 40 فیلم آن هم تنها با یک شریک، بسیار سخت و دشوار است و این موضوع خیلی به ندرت اتفاق میافتد.
شما جزء سینماداران قدیمی هستید و بسیاری را هم میشناسید و طبیعتا با آنها هم صحبت بودهاید. میخواهیم بدانیم چه شد که سینماها به سمت تعطیلی کشیده شدند؟
به هر حال روندی بود که دیر یا زود باید طی میشد. در دنیا شاید حدود 50 سال پیش مجموعهسازی رونق گرفت. مجموعهسازی به این شکل که مثل الان جایی را بسازند که 10 تا سالن داشته باشد و داخل آن امکاناتی برای سرگرمی وجود داشته باشد و روزبهروز امکانات بیشتری برای مشتریان مهیا شود. این روند باید طی میشد. همانطور که دنیا اینگونه عمل میکند ما هم باید به این شکل کار کنیم. به طور مثال سال 62 رفتم هنگ کنگ. هنوز در ایران خط ویژه نبود. آنجا خط ویژهای درست کرده بودند برای کسانی که هم نمیخواهند از ماشین شخصی استفاده کنند و هم نمیخواهند در ترافیک بمانند. یک سال بعد در ایران هم خط ویژه برای اتوبوسها ساختند. حالا کسی که با اتوبوس رفت وآمد میکند زودتر به مقصد میرسد. بنابراین ما نمیتوانیم خلاف آب شنا نکنیم. ما با دنیا پیش میرویم و زندگی میکنیم و باید تعامل داشته باشیم؛ برنامه سینمایی هم به این صورت است. اینجا شروع به مجموعهسازی کردند و این مساله هم جواب داد. هم کار رفاهی خوب و هم سرگرمی است. بهطور مثال در این مجموعهها راحت ماشین را پارک میکنی، 10 سالن سینما دارد و قدرت انتخاب بالاتری داری و میتوانی تصمیم بگیری کدام فیلم را ببینی. به غیر از این امکانات میتوانی از زمانت بهترین استفاده را کنی و در آن مجموعه خرید کنی. قدیم سینما کم بود، فیلم هم کم بود، قدرت انتخاب معنی نداشت، سینمایی بود در همین تقاطع جمهوری و سعدی که 2200 صندلی داشت. در یک روز حدود 14هزار نفر فیلم میدیدند و همیشه هم پر بود اما الان این سالن دیگر به درد فیلم دیدن نمیخورد!
ما به این سمت میرفتیم و میرویم که سینمای تکسالنی قدرت انتخاب تماشاچی را پایین میآورد. اگر دهه 40 یا اوایل 50 به این خیابان میآمدی دور تا دور این خیابان جای پارک پیدا میکردی یا هر سینمای دیگری به فاصله 100 متری جای پارک میتوانستی پیدا کنی. در آن زمان، مردم از ماشین شخصی کمتر استفاده میکردند و همینطور فرهنگ و وضعیت مالیای که هر خانوادهای چند ماشین شخصی داشته باشد، نبود و بودجه آنها اجازه نمیداد. در واقع با تاکسی و اتوبوس رفت و آمد میکردند. بهطور مثال اگر سینما آسیا فعال بود تا سه کیلومتر آن طرفتر هم نمیتوانستید جای پارک پیدا کنید. اما در چند سال اخیر مجموعهسازی سینماها باعث شده هم جای پارکینگ باشد و هم امکانات بهتر و بیشتری در اختیار مخاطبان سینما قرار گیرد.
این مجموعهسازیها عمدتا کار شهرداری است؛ شهرداری تلاش میکند پردیس بسازد؛ برای سینمای خصوصی آیا کسی تلاشی کرد که سینماها به پردیس تبدیل شود؟!
من با این مشکل روبهرو هستم و بعضی از دوستان به من میگویند که چرا این کار را انجام نمیدهی؟! در صورتی که امکان ساخت چنین مجموعهای نیست. مثلا سینما قدس با آن فضایی که دارد اگر قرار باشد به این مجموعه تبدیل شود حتی 20 ماشین هم جای پارک ندارد، خب طبیعی است با این فضایی که در سینماها وجود دارد نمیتوان این مجموعه را به مجموعهای سینمایی – تفریحی تبدیل کرد و جای پارک برای آنها در نظر گرفت و کافیشاپ و فروشگاه و دیگر امکانات را در آن لحاظ کرد.
خب این نتوانستنها باعث شده درحال حاضر با پدیده سینمایی متروکه به وضوح مواجه شویم؛ از آن طرف قانونی هم هست که جای سینما باید سینما باشد؛ یعنی سینماداران خصوصی انگار در منگنه هستند.
مشکل و بیعدالتی از اینجا شروع میشود. به این دلیل که در سال 68 سینماها اساسا تجاری بودند، چون شهرداری جایی را میتواند بگوید فرهنگی است که در آن منطقه اگر زمین 100 هزار تومان است، به من سینمادار زمین متری 10هزار تومان بدهند تا مکان فرهنگی بسازم. وقتی زمین تجاری متری 100هزار تومان است و من هم متری 100 هزارتومان خریدم و سینما ساختم که دیگر نباید ارزش زمین من را پایین بیاورند؛ مثل کتابفروشی است که کار فرهنگی میکند ولی وقتی میخواهد شغلش را عوض کند، ارزش زمینش پایین نمیآید یا نهایتا یک پول ناچیزی بابت تغییر کاربری به شهرداری میدهد. مشکل اینجاست که برای تبدیل سینماها به سینمای چندسالنه و مدرن، شهرداری وجهی را دریافت میکند و کسی هم نمیتواند چیزی بگوید و اگر هم بخواهی ملک را بفروشی باید زیر قیمت به شهرداری بدهی! دلیل اینکه سینماها متروکه ماندهاند این است که شهرداری زور میگوید، هیچکسی هم رسیدگی نمیکند و کسی هم گوش نمیکند.
چرا کسی به این اعتراض توجه نمیکند؟
برای اینکه گرفتاری همهگیر نیست؛ یعنی اگر در تهران 50 سینما وجود دارد که به 50 نفر تعلق دارد؛ این تعداد حرفشان به جایی نمیرسد. کسی هم نمیتواند با این شرایط شکایت کند و اگر هم شکایت کند مشکلات خاص خودش را دارد. این است که سینمادارها و حتی ورثه آنها سینما را نادیده میگیرند و به صورت متروکه رها میشوند.
من 30 سینما در تهران به شما معرفی میکنم که متروکه شدهاند و مشکل هم شهرداری است که زور میگوید به جای اینکه از سینمادارها که خانواده فرهنگی هستند، حمایت کند. چهبسا اگر در حرفه دیگری سرمایهگذاری میکردیم خیلی بیشتر درآمد داشتیم ولی علاقه به این کار باعث شده ما این کار را ادامه دهیم.
اینجا یک حرف درست است و آن اینکه خب باید مکانهای فرهنگی افزایش داشته باشد نه کاهش؛ بخشی از در نظر گرفتن این قانون هم طبعا بهخاطر این مساله بوده است. اگر این امکانات برای سینمادارهای قدیمی و خصوصی به وجود بیاید و سینما را به قیمت روز بفروشید اما بهازای آن یک سالن سینما هم ساخته شود چطور؛ استقبال میشود؟
من کمترین سن را بین سینمادارهایی که به اینجا رسیدهاند، دارم و توان این را ندارم که مجموعه بسازم؛ نه سرمایهاش را دارم و نه توان جسمیاش را. شاید بعضی از بچههای سینمادارها علاقه به ادامه حرفه پدرشان نداشته باشند. چه اجباری است که سینماهایمان را به مجموعه تبدیل کنیم؟
به نظر شما استقبال از سینما مناسب است یا نه؟ و در درجه دوم توزیع سینما در کشور در سطح تهران برای همه قابلاستفاده است؟
درحال حاضر توزیع سینماهایی که ساخته میشود مشخص است که مدیریتی ندارد و در جاهایی که جمعیت بیشتر است باید امکانات بیشتری در نظر بگیرند. به هر شخصی که میخواست سینما بسازد اجازه دادند در هر جایی این کار را انجام دهد. این مساله نشان میدهد اگر مدیریتی بود، باید تعداد سینما، نسبت جمعیت با هم برابری میداشت اما اکنون چنین نیست. توزیع سالنهای سینما در تهران ناعادلانه و غیرمدیریت شده است. بخش کمدرآمد و جنوب شهری از سینما هم محرومند. بهطور مثال در غرب تهران الان 30 سالن و پنج مجموعه داریم و در شرق تهران یک سینمای ماندانا که حدود 65 سال قدمت دارد که آن هم یک سالن دارد. آیا مدیریتی در ساخت سینماها دیده میشود؟ در صورتی که مدیریت باید بداند در کدام یک از مناطق وجود سینما ضروری است و ساخته شود. قدیم؛ جنوبغربی تهران در یک منطقه سه سینما داشت و این سه جزء سینماهای پرفروش تهران بودند. این سینماها عبارت بودند از: در دوراه قپان سینما کیهان، تیسفون و جامجم که جزء پایههای گروه بودند. جمعیت آن مناطق درحال حاضر سه برابر شده ولی سینمایی وجود ندارد. جنوبشرقی تهران در منطقه میدان خراسان که سینماهایشان عبارت بودند از: الوند، ساینا(سایه) و شهروند، این سه سینما پرفروشترین سینماها و سرگروه بودند. اما در حال حاضر سینمایی وجود ندارد و همه سینماها جمع شدهاند.
چرا وضعیت به این سمت رفته است؟
همه دنبال این هستند که سینما در جایی بسازند که هم از نظر ملک تجاری خوب باشد و هم مشتریان مرفهی داشته باشد که این مساله عدممدیریت را میرساند. آیا جز عدممدیریت اسم دیگری برای آن پیدا میکنید؟ سینمایی که ساخته شده یا شهرداری ساخته یا بخش خصوصی، به دلیل منافع شخصی بوده نه منافع عمومی! در صورتی که ساخت سینما باید براساس نیاز منطقه باشد اما عدالت را رعایت نکردند. آقای فرجی، مدیرکل ارشاد اسلامی اخیرا اطلاعیهای داد که در غرب تهران ما نیاز به سالن نداریم. این بیانیه را پنج سال پیش باید اعلام میکرد تا تعادلی در مناطق برقرار شود. شما جغرافیای سینما با جغرافیای تهران را نگاه کنید، کسی میتواند قضاوت کند که این مساله درست است یا نه؟ احتیاج به تخصص هم ندارد.