مدام انگليسي تمرين ميكرد. ميگفتم: چرا اينقدر انگليسي مينويسي و تمرين ميكني؟
ميگفت: شهيد رجايي خيلي خوب انگليسي صحبت ميكرد. من هم بايد ياد بگيرم تا بتوانم با ديگران (دنيا) ارتباط برقرار كنم.
هميشه در ماه رمضان شخص نابينايى را كه در كوچه آنها سكونت داشت به حرم مىبرد. تا اينكه پس از شهادت او، فرد نابينا، در ماه رمضان سراغ هاشم را از كسبه محله مىگيرد و مىگويد: «هميشه يك پسر جوان در ماه رمضان مرا به حرم مىبرد و اكنون خيلى وقت است كه او به من سر نزده.» كاسب متوجه مىشود فرد مورد نظر او هاشم است. پس به شخص نابينا مىگويد كه آن شخص هاشم شيشهچى بوده كه اكنون شهيد شده است.
هر وقت به ياد عمر گذشته بينديشم و اوقات سياه و تاريك خود را به ياد بياورم و پرونده خراب و پرگناه گذشته را مرور كنم سر را از خجالت به پايين افكنده و فقط به اميد و رجاى تو فكر مىكنم. خداوندا، آينده معلوم نيست چه باشد در راه تو باشم يا در راه شيطان. پروردگارا در عمر تلف رفته خود هيچ نياموختم و نيندوختم الا گناه، تهمت، نافرمانى و معصيت...
شهيدهاشم شيشهچي