خاطراتی از شهدای شاخص اسفند ماه دفاع مقدس در گفت‌وگوی «جوان» با رزمنده و راوی دفاع مقدس
سال ۶۲ و طی عملیات خیبر ما صد‌ها شهید دادیم که تعداد قابل توجهی از آنها جزو فرماندهان بودند. اما در میان این عزیزان، دو شهید شاخص‌تر هستند. یکی حاج محمد ابراهیم همت، فرمانده لشکر ۲۷ محمدرسول الله (ص) که ۱۷ اسفند ۶۲ در جزیره مجنون شهید شد و دیگری حاج حمید باکری، جانشین لشکر ۳۱ عاشورا که ششم اسفند همین سال و در همان جزیره مجنون به شهادت رسید
چند نکته پیرامون عملیات خیبر در سوم اسفند ۱۳۶۲ 
در عملیات خیبر بعثی‌ها برای اولین بار به شکل گسترده از بمب شیمیایی استفاده کردند که باعث اعتراض‌هایی نسبت به استفاده از اینگونه تسلیحات در مجامع بین‌المللی شد. اما حمایت قدرت‌های بزرگ از رژیم بعث عراق، باعث شد تا این اعتراض‌ها به جایی نرسد و صدام که جری شده بود، بعد از عملیات خیبر همچنان در مقیاس وسیع از بمب‌های شیمیایی استفاده کرد
روایت‌هایی از فعالیت‌های انقلابی و حضور شهید حسن احمدی دستجردی در گروه شهید چمران در گفت‌و‌گوی «جوان» با خواهر شهید
بعد از فرار حسن از محل خدمتش، یک روز دایی‌مان از تهران تماس تلفنی گرفت و گفت در تهران سرباز‌های فراری را شناسایی می‌کنند و به در منازل‌شان می‌روند و آنها را دستگیر می‌کنند. شما مراقب حسن باشید. ما با شنیدن این خبر یک دلشوره‌ای در دل‌مان به‌وجود آمد و هر آن فکر می‌کردیم مأموران شاه بیایند و حسن را بگیرند
گفت‌و‌گوی «جوان» با برادر شهیدان حاج‌علی و حسین محمدی‌پور از شهدای عملیات کربلای ۵
حاج علی می‌گفت: من آن‌قدر به جبهه رفتم و برگشتم که از پدر شهدا خجالت می‌کشم. من هنوز زنده هستم و آنها دردانه‌هایشان را در راه خدا داده‌اند. وقتی می‌خواهم از جبهه به خانه برگردم، شرمنده‌ام. اگر در این عملیات (کربلای‌۵) شهید نشوم دیگر به روستا باز نخواهم گشت، چون نمی‌توانم در چشمان خانواده شهدا نگاه کنم. حاج‌علی ۱۹ دی ۱۳۶۵ در شلمچه به شهادت رسید. او همراه برادرش حسین آسمانی شد، چون دوکبوتری که با یک بال آسمانی شدند. حاج علی شهید شد و حالا دیگر شرمنده خانواده شهدا نیست
گفت‌وگوی «جوان» با خواهر شهیدمحمدحسین بدیعی که ۴۵ روز پس از ازدواجش به شهادت رسید
داداش مهر سال ۱۳۶۰ ازدواج کرد و در آذر همان سال به شهادت رسید. کلاً ۴۵ روز زندگی مشترک داشتند. آن روز هم خبر شهادتش را نوعروس برادرم به ما داد. در خانه یک اتاقی را برای مراسم ازدواج برادرم تزئین کرده بودیم که تزئیناتش تا زمان شهادت محمد‌حسین همچنان باقی مانده بود
برشی از کتاب حماسه کارخانه نمک پیرامون عملیات والفجر ۸
در شب سوم عملیات والفجر ۸ (۲۲بهمن) مأموریت اصلی در این محور (کارخانه نمک فاو و سایت موشکی) بر عهده گردان‌های ولی‌عصر (عج) از لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب (ع) و انصار از لشکر ۲۷ بود و هرکدام باید سه گروهان خود را برای تصرف مقر لشکر ۲۶ عراق در کارخانه نمک و سایت موشکی وارد عمل می‌کردند. 
یادی از سردار شهید «محسن نورانی» همرزم و همراه شهید علیرضا ناهیدی
محسن در زمستان سال ۱۳۶۰ به همراه حاج‌احمد متوسلیان از مریوان به جنوب کشور رفت. قرار شده بود تا حاج‌احمد به همراه نفراتی، چون شهیدان حاج همت، همدانی و شهبازی، تیپ جدیدی را تشکیل بدهند. با تأسیس تیپ ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) در پادگان دوکوهه، نورانی نیز در این تیپ نقش مؤثری ایفا کرد؛ در جبهه جنوب همچنان شهیدان نورانی و ناهیدی با هم همراه بودند
مروری بر زندگی جهادی سردار شهید علیرضا ناهیدی در گفت‌و‌گو با همرزم شهید
مدتی بعد از شروع جنگ تحمیلی، شهید ناهیدی همراه حاج احمد به جنوب آمد. آنجا گردان ادوات را توسعه داد. چون آدم مستعدی بود، خیلی زود کار با سلاح‌های پشتیبانی آتش را یاد گرفت و سپس نیرو‌های علاقه‌مند و مستعد را جمع‌آوری کرد و آموزش داد. او همچنین گروه دیده‌بانی را هم تأسیس کرد. این کار‌ها هنوز آن زمان در سپاه باب نبود
گفت‌وگوی «جوان» با محمد جمالی‌زاده برادر شهید حسین جمالی‌زاده  از شهدای عملیات کربلای ۵ کرمان
هنوز لحظاتی از حضورمان در کنار مزار حاج علی نگذشته بود که خانواده‌ای سراسیمه و اشک‌ریزان خودشان را به مزار می‌رسانند. صدای ناله‌های مادر خبر از بیماری فرزندش می‌دهد. مادر ملتمسانه از شهدا حاجت و شفا می‌خواهد، گویا فرزندش در بستر بیماری است. گلزار شهدای دقوق‌آباد محل رفت و آمد زائران زیادی است. خیلی‌ها که نام و نشان حاج‌علی فرمانده عارف جبهه‌ها را می‌شنوند، خودشان را به این میعادگاه عاشقی می‌رسانند
خاطراتی از سختی‌های گرامیداشت دهه فجر در اسارت برگرفته از کتاب «من علیرضا متولد اوپان»
بچه‌های نگهبان به‌شدت مواظب بودند عراقی‌ها متوجه کار‌های ما نشوند. تا می‌گفتند «سیاه... سیاه...» جمع می‌کردیم. وقتی وضعیت سفید بود، دوباره پرده تئاتر را وصل می‌کردیم و ادامه می‌دادیم. نمایش یک تئاتر ۲۰ دقیقه‌ای، شاید دو، سه روز طول می‌کشید. چه بچه‌های بازیگر و چه تماشاچیان با حوصله تمام دو، سه روز کار را دنبال می‌کردند. خیلی تأثیرگذار بود، همه لذت می‌بردند
۴