گفت‌وگوی «جوان» با سعید ریاضی‌پور، از رزمندگان دفاع مقدس پیرامون خاطراتی از ۳ فرمانده شهید دفاع مقدس
وقتی خبر شهادت مهدی باکری را به احمد کاظمی دادم، دیدم زانو‌های حاج احمد لرزید و خم شد. بعد کناری رفت و کمی در خودش فرو رفت، اما به یکباره ایستاد و نماز خواند. در آن سن و سال پیش خودم فکر می‌کردم الان چه وقت نماز خواندن است؟ اما این همان نماز دو رکعتی عشق بود...
گفت‌وگوی «جوان» با پدر و خواهر شهید قهرمان ابوالفضلی زنجانی از شهدای عملیات الی‌بیت‌المقدس که پیکر فرزندش را بعد از ماه‌ها تفحص به خانه آورد 
قهرمان احترام زیادی برای من و مادرش قائل بود. او نمونه خانه‌ام بود. اهل مسجد، عبادت، مراسم‌ها و هیئت‌های مذهبی بود. روحیه انقلابی داشت. خیلی به خواندن قرآن و آموزش آن علاقه داشت و همه امورات مسجد تا زمانی که راهی جبهه نشده بود با قهرمان بود. بچه‌های محل را به مسجد می‌آورد و به آنها قرآن آموزش می‌داد
ماجرای یک عکس یادگاری به روایت جانباز دکتر عباس شهدی
روحیه بچه‌ها به خاطر شرکت نکردن در عملیات بهم ریخته بود. خصوصاً که در حین عقب نشینی بین گل‌و‌لای، افتان و غلتان طی مسیر می‌کردیم و خمپاره‌های بعثی‌ها هم از سمت کوه‌های گردرش و قامیش به سمت ستون گردان سرازیر می‌شدند. بالاخره حوالی ظهر به منطقه دور از دسترس خمپاره و تیربار بعثی‌ها رسیدیم و مقابل قله قامیش عراق مستقر شدیم
آخرین دقایق زندگی شهید حسین قجه‌ای به روایت همرزمش
هم زمان با شلیک عراقی‌ها در میان دود و آتش، ناگهان دیدم حسین قجه‌ای نقش زمین شد. در یک آن خودم را به او رساندم، تیر دوشکا یا گرینوف صورتش را متلاشی کرده و به حالت سجده روی زمین افتاده بود
گفت‌و‌گوی «جوان» با مسئول تعاون رزم‌تیپ ۲۲ بدر در عملیات الی بیت‌المقدس
تلفاتی که در مرحله اول و دوم عملیات در اردیبهشت ۶۱ به تیپ بدر وارد شده بود، باعث شد تا در مرحله سوم شرکت نکند و به استراحت و بازسازی بپردازد. بعد از بازسازی گردان‌ها، دوباره به عملیات برگشتیم و در مرحله چهارم که همان آزادسازی شهر بود شرکت کردیم و به این ترتیب رزمندگان خرمشهری آزادی شهرشان را دیدند
گفت‌و‌گوی «جوان» با فرزند شهید سلیمان ابوالفضلی زنجانی  از شهدای عملیات الی‌بیت‌المقدس
گاهی تلویزیون کوچک‌مان تصاویری از رزمنده‌ها را نشان می‌داد. یکبار که پای تلویزیون نشسته بودیم، پدر را در میان رزمندگان زنجان دیدیم. همه آنها در مراسم عزاداری اباعبدالله (ع) شرکت کرده بودند و سینه زنی می‌کردند. همه ما پدر را روی صفحه تلویزیون تشخیص دادیم. اشک‌های‌مان جاری شد و شروع به گریه کردیم. مادر آمد، ما را در آغوش گرفت و با کلام آرام بخش خود سعی کرد دلتنگی‌های‌مان را تسکین دهد
گفت‌و‌گوی «جوان» با خواهر شهید حسن حق‌بین از شهدای دفاع مقدس‌
زمانی که حسن می‌خواست به سربازی اعزام شود، هنگام خداحافظی از شهادتش گفته بود. بعد از شهادتش، همان دوستانی که حسن به آنها از شهادتش خبر داده بود، تعریف می‌کردند: «حسن موقع خداحافظی گفت من با پاهایم به جبهه می‌روم، اما دیگر روی پاهایم برنمی‌گردم، بلکه داخل تابوت و به عنوان شهید برمی‌گردم» حرفش به همین صورتی که گفته بود به واقعیت تبدیل شد
یادکردی از سردار شهید محسن وزوایی که اردیبهشت سال ۶۱ به شهادت رسید
وزوایی پس از اقامه نماز، گردان حبیب را حرکت داد و مدتی نگذشت که نصرت‌الله قریب آنها را پیدا کرد. سپس گردان در مسیر اصلی قرار گرفت و به‌سوی هدف (توپخانه سپاه چهارم عراق) حرکت کرد. این گردان‌ها پس از محاصره توپخانه سپاه چهارم عراق، توپ‌های آنان را به غنیمت گرفتند و به‌این‌ترتیب، پیروزی قرارگاه نصر در مرحله اول حاصل شد
گفت‌وگوی «جوان» با یکی از رزمندگان حاضر در عملیات الی‌بیت‌المقدس به مناسبت سالروز آغاز این عملیات در ۱۰ اردیبهشت ۶۱
سال ۱۳۵۹ وقتی ۱۸ ساله بودم برای اولین بار به جبهه رفتم. در ابتدا به سرپل‌ذهاب و در ادامه به مناطق عملیاتی جنوب رفتم. برادرم داوود میقانی در منطقه غرب و جنوب ایران حضور داشت و در تداوم همین حضور به اسارت دشمن درآمد. حدود هشت سال در اسارت بود.
برشی از کتاب «یاران دبیرستان» خاطراتی از شهدای دانش‌آموز دبیرستان سپاه
شهیدرضا شفیعی نیستانک، یکی از همین شهدای نوجوان است که اردیبهشت سال ۶۵ در فاو آسمانی شد. برشی از کتاب یاران دبیرستان را که مربوط به خاطراتی از این شهید است می‌خوانیم. 
۳