خاطرات یکی از رزمندگان واحد تبلیغات جنگ
پیکر شهدا را به رودسر آورده بودند و قرار شده بود که در فردای آن روز پیکر‌ها تشییع شوند، بنابراین باید تصاویر شهدا را می‌کشیدم تا تابلو‌ها پیشاپیش جمعیت تشییع‌کننده قرار بگیرند. در یک شب من ۱۳ تصویر شهدا را کشیدم و صبح آماده کردم. خیلی‌ها تعجب کرده بودند که تصویر نقاشی ۱۳ شهید چطور با این سرعت آماده شده‌اند
گفت‌و‌گوی «جوان» با جانباز حسن‌احمدی دستجردی از رزمندگانی که در نوجوانی به جبهه رفته بود
خیلی از دوستانم مثل شهیدان احمد فصیحی، حسین فصیحی، عباس فصیحی، غلامحسین مهدی‌زاده، محمد هاشم‌پور به شهادت رسیدند. حرف بچه‌های آن دوران در جبهه تأکید روی ولایت فقیه، رعایت حجاب و بیت المال بود. روحیه فداکاری بخشی از امداد‌های غیبی در جبهه‌ها بود. رزمنده‌ها وقتی لباس رزم می‌پوشیدند خیلی مواظب بودند که پاره نشود. اگر پاره می‌شد آن را می‌دوختند، نمی‌رفتند لباس تازه‌ای بگیرند
گفت‌و‌گوی «جوان» با دکتر اصغرسمعیانی از رزمندگان دانشجوی دفاع‌مقدس
تازه صبح خوابم برده بود که شهید پالیزبان آمد و گفت: بچه‌های اصفهان خط طلائیه را شکستند. بیایید برویم. ما به یکی، دو خط جلوتر اعزام شدیم. اکبر مصداقی که معاون پالیزبان بود به ما که روی قبضه مالیوتکای طرح شهید ناهیدی بودیم، گفت: یکی از شما اضافه‌اید، اگر بروید مجروح می‌شوید. یک نفر داوطلبانه کنار برود. ولی شوق عملیات داشتیم و قبول نکردیم
خاطراتی از نوروز در جبهه‌ها در گفت‌و‌گو با یک رزمنده دفاع مقدس
نوروز سال ۶۳ در تهران بودم. آن سال عملیات خیبر از سوم تا ۲۲ اسفند ۶۲ انجام گرفت که باعث شهادت تعداد زیادی از بچه‌های همرزم‌مان شده بود، بنابراین یک نوروز عجیب و غمباری داشتیم. عراق در خیبر از بمب‌های شیمیایی استفاده کرد که خیلی مجروح دادیم. بیشتر روز‌های عید را در بهشت زهرا (س) و سرمزار دوستان شهیدم بودم
گفت‌وگوی «جوان» با چند رزمنده حاضر در عملیات والفجر ۱۰ در اسفند ۶۶ و فروردین ۶۷
یکی از رزمندگان می‌گوید: به اتفاق جمعی از همرزمان می‌خواستیم به مریوان برویم تا قبل از رفتن به مرخصی، حمامی کرده باشیم. همین حین صدای شلیک ممتد ضد هوایی به گوش رسید. آسمان را که نگاه کردیم، تعدادی جنگنده بعثی مشغول بمباران بودند. بعد دیدیم بمب‌هایی از روی آسمان به زمین برخورد کردند. خیلی از ما تا آن لحظه تجربه بمباران شیمیایی نداشتیم...
خاطراتی از سردار شهیدحاج محمد ابراهیم همت در گفت‌و‌گوی «جوان» با یکی از همرزمانش
هواپیما‌های دشمن آنقدر در سطح پایین پرواز می‌کردند که به قول آقا فاضل پیچ‌های بدنه هواپیما مشخص بود. بر اثر این بمباران شدید، گردان تقریباً متلاشی شد. از شهدایی که نامشان در خاطرم هست ابراهیم حسامی، هاشم کلهر، حسین محمدی، رضا هاشمی و ابوالفضل شفیعی که همه پاسدار بودند به شهادت رسیدند. سه شهید اول که نام‌شان را بردم، پیکرشان متلاشی شد
مروری به عملیات والفجر ۱۰ در اسفند ۱۳۶۶
یکی از نکات بارز عملیات والفجر ۱۰، حملات دشمن به مردم خودش در استان سلیمانیه بود. از آنجا که بعثی‌ها نسبت به کرد‌های عراق به چشم کسانی نگاه می‌کردند که با ایران همکاری دارند، لذا در حالی که هنوز هیچ نیروی ایرانی وارد شهر حلبچه نشده بود، به شکل وحشیانه‌ای این شهر و روستا‌های اطرافش را بمباران شیمیایی کردند
گفت‌و‌گوی «جوان» با خواهرزاده شهیدسید حسین صدری و نویسنده کتاب زندگینامه این شهید
نحوه شهادت سیدحسن غریبانه است. در واقع این اتفاق در ادامه راهی است که خودش برگزیده بود. او چندین بار در مناطق مختلف عملیاتی شیمیایی و مجروح شد و در نهایت در ۱۰ اسفند ۱۳۶۴ پس از تحمل رنج بسیاری که ناشی از جراحات شیمیایی بود، در بیمارستان امام خمینی (ره) به شهادت رسید. سید‌حسین حتی در بیمارستان هم به دکتر نگفت که شیمیایی شده است...
خاطراتی از شهید محمدرضا تورجی‌زاده در گفت‌و‌گوی «جوان» با همرزم شهید
شهید محمدرضا تورجی‌زاده، فرمانده گردان یازهرا (س) رزمنده‌ای با روحیات معنوی بود. وی مداحی اهل‌بیت را می‌کرد و ارادت خاصی به حضرت زهرا (س) داشت. حاج امرالله تقیان از همرزمان تورجی‌زاده، شاهد نحوه مجروحیت و شهادت او بود و خاطراتی از شهید بزرگوار دارد که پیش رو دارید
گفت‌و‌گوی «جوان» با فرزند شهید صادق صالحی طادی به مناسبت سالگرد شهادتش در ۲۳ اسفند ۶۳
یکی از همرزمان پدرم می‌گفت: «وقتی برای ساخت تکیه شهدا موزاییک لازم داشتیم، پولی در بساط نداشتیم که موزاییک بخریم. ناگهان شهید صالحی یک وانت پر از موزاییک آورد تا برای ساخت تکیه از آن استفاده کنیم. به او گفتیم پول خرید موزاییک‌ها را از کجا آوردی؟ صادق در جواب گفت: چند تکه وسیله خانه‌ام را فروختم تا توانستم پول خرید موزاییک را جور کنم.»
۲