گفتوگوی «جوان» با خانواده شهیدان حاجیمراد و محمد معارفوند ۲ برادر شهیدی که در کربلای ۵ آسمانی شدند
برای مادر خیلی سخت بود که به ایشان اجازه حضور در جنگ را بدهد، اما با صحبتهای پدر از عاشورا، کربلا و حضرت زینب (س) راضی به رفتنش شد. مادرم میگفت: به پدر گفتم من سه فرزند دارم و منتظر به دنیا آمدن فرزند دیگرم هستم، اما پدرتان با آرامشی عجیب به من گفت: «خدایتان بزرگ است. من شما را به خدا میسپارم؛ انشاءالله کمکتان میکند.» آن زمان خانه ما در یکی از اتاقهای خانه پدربزرگ خلاصه شده بود. به این ترتیب پدر در سال ۱۳۶۲ برای اولین بار به جبهه اعزام شد و در نهایت ۲۴ دی ۱۳۶۵ در سن ۲۹ سالگی به شهادت رسید. بعد از شهادت پدر آخرین فرزند خانواده ما متولد شد. آن روزها برای مادرم به تلخی و سختی گذشت و هیچ گاه از یاد او بیرون نرفت