گفتوگوی «جوان» با صالح رحمتی، برادر شهید مالک رحمتی، استاندار آذربایجان شرقی از شهدای حادثه سقوط بالگرد
با هم زیرپل مدیریت رفتیم. جایی بود که کارگرها برای کارهای فصلی جمع میشدند. روزها کار میکردند و شبها همانجا با چند ایرانت برای خودشان سایهبان درست و زندگی میکردند. وقتی رسیدیم، هفت، هشت نفر از کارگرها جلو آمدند و با حاج مالک سلام و احوالپرسی کردند. مالک به من گفت: «داداش، ببین! من هر از چند گاهی غذا میگیرم و میآیم کنارشان مینشینم و با این بچهها غذا میخورم. میان همین کارگرها مینشینم و به خودم میگویم این پیرمرد، پدرم است، آن دیگری برادرم صالح است. آن یکی برادر دیگر من است. من با همه اینها همذاتپنداری میکنم و مأنوس میشوم تا گذشتهام را فراموش نکنم.»