سرویس تاریخ جوان آنلاین: حجتالاسلام والمسلمین محمدحسن رحیمیان از یاران دیرین رهبر کبیر انقلاب به شمار میرود. وی در دوران تحصیل در قم و نجف، اندک زمانی را در همگامی با امام خمینی از دست نداد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز با خواست و تأیید امام، در دفتر ایشان مشغول کار بود. گفت و شنودی که پیش رو دارید، به مناسبت سیامین سالروز رحلت معمار انقلاب و نظام اسلامی به شما تقدیم میشود. امید آنکه مقبول افتد.
لزوم تبیین شاخصهای ثابت و بیّنات خط امام برای جامعه
حجتالاسلام والمسلمین محمدحسن رحیمیان در آغاز این گفت و شنود و در مقام پاسخ به این پرسش که چه رهیافتی را برای تطابق کارکرد عناصر و جریانات گوناگون سیاسی و اجتماعی با مبانی و محکمات مکتب امام خمینی پیشنهاد میکنید، بر این باور است که شناخت اصول مکتب امام و معرفی آن به جامعه، بهترین راه برای محک زدن جناحها و جریانات موجود است: «من فکر میکنم معیار و شاخص اصلی را باید از تعبیر حضرت علی (ع) الهام بگیریم که فرمود: اعرف الحق تعرف اهله. ما طبعاً بر اساس عملکرد اشخاص یا جناحها یا احزاب نمیتوانیم به حق پی ببریم، بلکه برعکس، باید حق را بشناسیم و سپس افراد، گروهها، جناحها و احزاب را بر اساس آن محک بزنیم تا اندازه حقانیت آنها و نسبتشان با حق را ارزیابی کنیم، بنابراین پیشنهاد من این است که شاخصهای ثابت و بیّنات خط امام هرچه بیشتر برای مردم جامعه ما تبیین شود و سپس مسئله انطباق افراد و جریانات با خط امام را به عهده مردم بگذاریم تا خودشان مواضع و آرای آنها را با آن شاخصها بسنجند و به قضاوت مناسب برسند».
تطابق اندیشه و عمل، خصلت بارز معمار انقلاب
عضو دفتر امام خمینی در ارائه یکی از محورهای شاخص سیره امام خمینی، به «تطابق اندیشه و عمل» ایشان اشاره میکند و بر این باور است که این ملاک میتواند سنجهای برای ارزیابی عملکرد مدعیان وفاداری به امام خمینی باشد. وی در این باره میگوید: «یکی از ویژگیهای بارز امام، انطباق قول و عمل ایشان بود. میدانید که این یکی از نشانههای مؤمن واقعی است، کما اینکه در مسئله منافقین، آنچه موجب تفاوت آنها با مؤمنان میشود، همین تفاوت در قول و عمل است. من شاخص دیگری را در امام سراغ دارم و آن هم پایداری و ثبات قدم در اصول و عدم اعوجاج و فراز و نشیب در ایشان است. ما در صفحه پشت جلد مجله پاسدار اسلام در سال ۶۰ به مناسبتی در ارتباط با امام به مطلبی توجه پیدا کردیم و تا رحلت ایشان و حتی تاکنون، آن را منتشر کردهایم؛ عنوان این بحث این است: امام خمینی از آغاز تاکنون که بیش از ۳۴۰ شماره و عنوان را دربر میگیرد. بعد رفتیم در هر زمینهای مواضع امام را از دورترین زمان تا آخرین روزهای حیاتشان بررسی کردیم و دیدیم در اصول، هیچ تفاوت و تضاد و اعوجاجی نیست. من میخواهم عرض کنم که یکی از شاخصهای میزان حق بودن افراد، فقدان تفاوت و تضاد در طول زمان و در بیان و تفسیر مطالب است. در قرآن هم میخوانیم که: لوکان من غیرالله لوجد فیه اختلافاً کثیرا. در طول ۲۳ سالی که قرآن نازل میشود، با تمام فراز و نشیبهایی که در زمان و مکان پیش میآید، هیچ جا در قرآن تضادی یافت نمیشود. قرآن و پیامبر (ص) و ائمه معصومین (ع) در حد اعلی و پس از آن، انسان به هر میزانی که به آنها نزدیک شود، از این ویژگی برخوردار میشود و در او تضاد و چرخش دیده نمیشود. ما در حضرت امام در مورد مسائل اصولی برگرفته از اسلام ناب، از سال ۴۱ و حتی قبل از آن تا آخرین لحظه عمر، ثبات قدم و استواری بینظیری را مشاهده میکنیم و لذا اگر بخواهیم افراد را با امام بسنجیم، همین ثبات قدمها و عدم اعوجاجهایی را که گاهی در اثر شرایط پیش میآید، باید در نظر بگیریم و لذا این یکی دیگر از شاخصهای خط امام است. بیآنکه بخواهم نامی را ذکر کنم، مثالی میآورم. فردی بود که در یک زمانی در موردی حکم کفر صادر میکرد، ولی وقتی در موقعیت دیگری قرار گرفت، صددرصد او را تأیید و حتی به عنوان تجسم اسلام معرفی کرد. در زندگی امام، چه وقتی که در قم است، چه وقتی که به ترکیه میرود، چه در نجف، چه در پاریس و چه بعداً در ایران، کمترین تغییری در مبانی اصولی ایشان نمیبینیم. یادم هست در سال ۴۱ همحجرهای بنده، مرا که مقلد امام بودم مسخره میکرد و میگفت: توی پیغمبرها، جرجیس را انتخاب کردهای؟! واقعیت این است که امام قبل از نهضت، حتی در میان طلبهها هم ناشناخته بود و فقط فضلا و خصّیصین، ایشان را میشناختند، اما امام آن زمان با امام بعد از آزادی از زندان، امام نجف، امام بعد از پیروزی انقلاب در تقیّد به اصول و مبانی و پایداری و پافشاری بر آنها هیچ تغییری نمیکند و هیچ عاملی نمیتواند در او تأثیر بگذارد و او را از مسیر حق خارج سازد. البته در این باره نکته دیگری هم درخور توجه است. در روایت داریم که حتی هنگام سخن گفتن با یهودیان معاند هم، بیان شما باید آراسته و متین باشد. امام در جایگاه القای تفکّر، روشنگری افکار و کوبیدن جریانات انحرافی، با کمال قاطعیت و صراحت حرفش را میزد، اما به گواه ۱۰ پیامی که من و دهها پیامی که آقای رسولی از جانب امام نوشتیم، ایشان در پاسخ به پیامهای تبریک یا پیامهای مناسبتی سران اسلامی و غیراسلامی جهان، با رعایت همه القاب آنها و با رعایت نهایت آداب و ادب اسلامی پاسخ میداد و البته غالباً به شکلی ضمنی و لطیف نکتهای را هم به آنها گوشزد میکرد. امام در همان حال که تفکر و خط شرقی و غربی را به شدّت میکوبید، در برخورد با مصادیق، بینهایت رعایت نکات اخلاقی و ادب متعارف را میکرد و این رویه یک مسلمان معتقد است. حتی در مورد جریانات انحرافی داخلی، امام همین گونه رفتار میکرد. امام تحجّر را به سختی میکوبید. کسانی را که تفکرشان، تفکر جدایی دین از سیاست بود، امام در ظرف این مدّت پنبهشان را به کلی زد و به هوا فرستاد، در عین حال هنگامی که بعضی از علمایی که جزو نمادهای تفکر تحجّرگرایانه بودند، خدمت امام میآمدند، ایشان نهایت احترام را به آنها میگذاشت. تفاوت است بین شخص و شخصیت و بین فرد و تفکر او. امام در عین حال که تفکّرات انحرافی را میکوبید، به شخص احترام میگذاشت. مثلاً درباره نهضت آزادی، امام تذکر داد که اینها نسبت به نظام، غریبه هستند و هیچ جایگاهی در حکومت اسلامی ندارند و نباید مناصب کلیدی را به دستشان سپرد، اما به عنوان شخص، من خودم مشاهده میکردم که آقای بازرگان، سالها بعد از نخستوزیری میآمد و در دفتر امام، پیش ما مینشست و به عنوان یک فرد مسلمان، از احترام هم برخوردار بود و کسی با ایشان برخورد نامناسبی نمیکرد».
منطق بازنویسی برخی از پیامها و نامههای امام
در سالیان اخیر، تفاوت خط در برخی نامهها و پیامهای رهبر کبیر انقلاب، موجد برخی نتیجهگیریهای ناصواب شده است. پرسش از صحت و سقم این داوریها- که معمولاً از سوی پارهای از زاویهداران با امام و نظام اسلامی مطرح میشود- فرازی دیگر از گفت و شنود ما از حجتالاسلام والمسلمین رحیمیان بود. وی که در برخی موارد پیامهای رهبر کبیر انقلاب را بازنویسی کرده، به این پرسش اینگونه پاسخ میدهد: «مسئله استنساخ در نجف به این دلیل بود که اطلاعیهها باید میرفت چاپخانه و خط امام، خط شکسته بود و آنها نمیتوانستند بخوانند. یک بار امام حدود ۳۰ صفحه در باب مسائل مستحدثه نوشته بود که قرار بود برای اولین بار در نجف چاپ شود. من آن را به خط نسخ استنساخ کردم. وقتی کار را تمام کردم و تحویل دادم، امام به آقای شیخ عبدالعلی قرهی دستور دادند مزد ایشان را بدهید. من به آقای قرهی گفتم من که از امام مزد نمیگیرم، ما حاضریم جانمان را برای ایشان بدهیم، ولی امام تِزشان این بود که به هیچ وجه نباید از کسی بهرهکشی شود. تا آخر هم این روش را داشتند. به هر حال من قبول نکردم تا اینکه آقای قرهی مجدداً آمد و گفت: امام ناراحت شده و امر کردهاند که باید بگیری! گفتم حالا که این طور است، به امام عرض کنید که اصل خطّشان را به جای مزد به من بدهند! که امام این کار را کردند و من الان ۳۰ صفحه خط امام را دارم. در نجف چند پیام هم به یاسر عرفات دادند که باز من به خط نسخ نوشتم، هم فارسی و هم ترجمه عربی که برای آنها قابل خواندن باشد، اما در ایران مسئله به شکل دیگری بود. چند مورد را که من خودم بازنویسی کردم و ایشان امضا کردند. پیامهای طولانی را گاهی چند روز و چند هفته طول میکشید تا بنویسند، مثل پیام مکه یا منشور روحانیت که طبعاً روی کاغذهای متفاوت با قطعهای مختلف بود. آخر هم شمارهگذاری میکردند و میدادند. دستنوشتههای امام، خطخوردگی کمتر داشت، ولی اضافات داشت که ایشان در حاشیهها مینوشت. اینها، چون باید برای چاپ میرفت، قاعدتاً باید بازنویسی میشدند. تعدادی از پیامهای طولانی امام را من بازنویسی کردم. اغلب پیامها را هم آقای رسولی بازنویسی میکردند. عمدتاً هم دلیلش این بود که پیامها منظم و منسجم و روی صفحات یک اندازه نوشته شده باشند. امام مجدداً نسخههای استنساخ شده را با دقّت میخواندند، بعد امضا میکردند و نه فقط پیامها و اعلامیهها را که اجازات را هم که هیچ کدام به خط خود امام نیست، مطالعه میکردند. قبل از نجف عموماً اجازات به خط امام و تعدادی هم به خط آقای رسولی و بخشی به خط آقای محمدی گیلانی بود. حتی استفتائات را که هزاران مورد بود و ما میفرستادیم قم که جواب بنویسند و اکثرشان هم خط آقای قدیری بود که خطش بیشباهت به خط امام نبود. بقیه را هم آقای سیدجعفر کریمی مینوشت، گاهی هم کس دیگری مینوشت ولی هر هفته که استفتائات را باز به جماران میفرستادند، بلااستثنا میرفت خدمت امام، یکی دو شب پیش امام میماند و ایشان همه را مطالعه و گاهی هم با خط خودشان کم و زیاد میکردند و بعد ما در حضور خودشان مُهر میکردیم. یعنی حتی مطالبی را هم که قرار بود مُهر شود، قبل از خواندن امام مُهر نمیشد، چه رسد به آنچه که امام شخصاً امضا میکردند. ایشان تکتک موارد را تا نمیخواند و تصحیح نمیکرد، امضا نمیکرد. بنابراین آنچه را که امضا و مُهر امام باشد، شبههای نیست که دقیقاً طبق نوشته و نظر امام بوده است».
کانالهای متنوع ارتباط امام و مردم
از دیگر محورهای شایعهآفرینی مخالفان انقلاب و نظام اسلامی، محدودیت کانالهای ارتباطی امام خمینی با جامعه است. عضو دفتر امام ترجیح میدهد که به پرسش ما در این باره با زبان خاطرات خویش پاسخ گوید. او به شیوهای از خبرگیری امام از جامعه اشاره میکند که حتی اعضای دفتر ایشان نیز از آن اطلاع نداشتهاند: «کانالهای خبری امام بسیار متعدد و متنوع بودند. از سرمقالههای نشریات معروف اروپا و امریکا گرفته تا رادیوهای بیگانه. این سرمقالهها را وزارت ارشاد در بولتنی تنظیم میکرد. یک بار وقفهای در این قضیه ایجاد شد و یکی دو روزی این بولتن نیامد، امام از من پرسید آن بولتن جلد آبی چرا نیامده؟ یعنی جزو مواردی بود که امام همیشه مطالعه میکرد. چند رادیوی بیگانه از جمله رادیوی اسرائیل و رادیوی لندن و رادیوی امریکا و رادیوی آلبانی را همیشه گوش میکرد که فلسفه این آخری را نفهمیدیم چرا؟ رادیوی مسکو در میان رادیوهایی که امام گوش میکرد، نبود. در ارتباط با شرق، فقط رادیو آلبانی را گوش میکرد. کانال دیگر هم نامههایی بود که ما به امام میدادیم. آیتالله سیدمحمدصادق لواسانی هم کانال مستقلی بود. هر هفته حداقل یک روز را زودتر از برنامه میرفت خدمت امام، مفصل هم مینشست و از همه جا هم حرفها را میزد. معمولاً هم حرفهای برخی از آدمهای خاص و بعضاً ناجور را میرساند. کانال مستقل دیگر، آیتالله پسندیده بود که برخی از مخالفان امام و جبهه ملیها و نهضت آزادیها و حتی صوفیها حرفشان را از طریق ایشان به امام میرساندند. هر چند وقت یک بار میآمد خدمت امام و مفصّل هم مینشست و از چکّه کردن شیر دستشویی خانهشان برای امام میگفت: تا اخبار ضدانقلاب. چون برادر بزرگ امام بود و برای امام پدری کرده بود و یک وقتی هم معلم امام بود، امام خیلی برایش احترام قائل بود و مینشست و با حوصله تمام به حرفهایش گوش میداد. ما یک وقتهایی در اتاق کناری نشسته بودیم و میشنیدیم که این مسائل ریز و درشت را میگفت و نامههای آنها را به امام میرساند و از آن همه حوصله امام حیرت میکردیم. علاوه بر اینها آدمهایی هم که در دفتر بودند، سلیقههای مختلفی داشتند. همان طور که قبلاً هم گفتهام، دفتر رئیس نداشت. در دفتر چهار، پنج نفری بودند که جزو ارکان دفتر و همعرض بودند و همگی به طور مستقیم با خود امام کار میکردند. هیچکس رئیس کسی نبود. اگر هم قرار بود کسی رئیس باشد، مرحوم حاجاحمدآقا برازنده این شأن بود که ایشان هم چنین جایگاهی را برای خودش قائل نبود و اصلاً از نظر اخلاقی آدمی نبود که بخواهد رئیس کسانی باشد که ۱۰، ۲۰ سال از او بزرگتر و رابطهشان با امام، قدیمیتر از او بود. خود احمدآقا هم خودش را رئیس نمیدانست. اینهایی هم که در دفتر بودند، هرکدام با طیفی از شخصیتها، مردم و گروههای سیاسی در جامعه در ارتباط بودند که از طریق آنها هم اخبار به امام میرسید. به قدری کانالهای اطلاعرسانی به امام متنوع بود که واقعاً نمیشد چیزی را از امام پنهان کرد، ضمن اینکه امام به قدری تیزهوش و حواسجمع بود که نمیشد هیچ چیز را از ایشان سانسور کرد. ما فقط دو بار مطالبی را سانسور کردیم. یکی تلگراف آقای گلپایگانی پس از فوت آقای شریعتمداری به ایشان بود که لحن مناسبی نداشت و در مقطعی هم ارسال شده بود که ایشان پس از سکته دوم در بیمارستان بودند. یکی هم کتابی بود که یک ضدانقلاب از زبان آقای پسندیده، علیه امام در خارج و در حدود ۱۰۰۰ صفحه نوشته بود و از اول تا آخرش توهین و هتاکی بود. به قدری کتاب هولناکی بود که واقعاً یک سطرش را هم نمیتوانستیم بخوانیم. مانده بودیم این کتاب را چگونه برای امام ببریم. چند ماه بعد که خدمت امام رفتیم، همان کتاب را به ما دادند و گفتند بفرستید برای آقای منتظری! معلوم شد که نسخهای از آن کتاب به دست آقای منتظری رسیده و او هم برای امام آورده بود! در مورد تلگراف هم پنهانکاری ما بیفایده بود، چون بعد از ارسال این تلگراف به امام بعدها آقای زیارتی نامه سرگشادهای نوشته بود به آقای گلپایگانی که در یک بولتن آمده بود. امام از روی آن نامه، سراغ تلگراف آقای گلپایگانی را از ما گرفت و خلاصه آن را هم از ما درآورد!
روزانه نامههای پر از دشنام برای امام میآمد. یک بار در یک روز چند هزار تلگراف با مضمون فحش آمد که همه از منافقین بود که از خارج کشور میفرستادند. در ارتباط با تلگراف آقای گلپایگانی علت پنهانکاری ما این بود که پزشکان به صورت مؤکد سفارش کرده بودند چیزهایی که ممکن است امام را برانگیخته کند به ایشان داده نشود و این همان طور که گفتم در مقطعی بود که امام به دلیل عارضه قلبی در بیمارستان بستری بودند. البته آنها نسبت به امام شناخت نداشتند که این چیزها قلب او را تکان نمیدهد و فکر میکردند این چیزها امام را آزرده میکند. در آن مدت ما عکس شهدا را هم برای امام نمیبردیم که امضا کنند، چون با دیدن عکسها متأثر میشدند. برادر خانم ما شهید شده بود و ۱۴، ۱۵ سالش بود. عکسش را که بردم خدمت امام امضا کند، مدتی به عکس نگاه کرد و توی فکر رفت. نوجوانها که شهید میشدند، امام خیلی متأثر میشد. آقای رسولی که از دزفول آمد و گفت: بعد از موشک باران چطور افراد را از زیر آوار بیرون میکشیدند و به خصوص از کودکان آسیبدیده گفت، دیدم که چهره امام بسیار متأثر شد، در حالی که امام عموماً تأثرش را نشان نمیداد. در فاصلهای که امام بستری بود، رعایت میکردیم و عکس شهدا را نمیبردیم و آن تلگراف را هم نبردیم. به هر حال چیزی از امام قابل کتمان نبود. امامی که از پشت دیوارهای گِلی جماران، در کاخ کرملین چیزی را میدید که اصحاب کرملین و کا. گ. ب. ندیده بودند و سه سال بعد فهمیدند و ۱۰ سال بعد گورباچف گفت که کاش حرفهای امام را فهمیده بودیم، از چنین امامی نمیشد چیزی را پنهان کرد».