سرویس جامعه جوان آنلاین: کودکان کوره آجرپزی یلدای متفاوتی دارند و میوههای رنگارنگ و آجیلهای گرانقیمت را فقط در رؤیاهایشان میبینند. بههمین دلیل برخی از خیرین بههمراهی گروه جهادی حنیفا، شیرینی و میوه و هدایایی را آماده کردند و آنها را برای برگزاری جشن یلدای کودکان کوره آجرپزی آوردند تا شاید خانههای این منطقه نیز سهمی در «جشن یلدا» داشته باشند.
در چند کیلومتری جنوب تهران و در جاده محمودآباد وارد جادهای خاکی میشویم و بهسمت کورههای آجرپزی حرکت میکنیم. خیابان شهید علی بادفر را که هنوز آسفالت نشده و باران شب گذشته آن را گلی کرده است، پشت سر میگذاریم. کمی جلوتر «جمعه بازار» برپا شده که همه نوع لوازمی را در آن میفروشند. سراغ کوره بغدادی را میگیریم که یکی از اهالی منطقه -که سوار بر موتور است- راه را به ما نشان میدهد و وقتی به آنجا میرسیم با خانم دانهکار، مسئول گروه حنیفا آشنا میشویم. خانم دانهکار که مشغول دعوت از بچههای کوره آجرپزی است، ما را به داخل مسجد دعوت میکند و خودش به سراغ بقیه بچهها میرود.
کودکان کوره آجرپزی یکی یکی وارد میشوند و با ذوق به همدیگر خبر جشن امروز را میدهند. هر کدامشان مینشینند و چند دقیقه بعد مراسم شروع میشود. دو نفر که مسئولیت اجرای جشن یلدای کودکان کوره آجرپزی را بر عهده گرفتهاند با خودشان لپتاپ و آهنگهای کودکانه آوردهاند و میگویند که قرار است مسابقات شادی برای بچهها برگزار کنند؛ جایزههایی که آوردهاند توجهم را جلب میکند و میپرسم: «مگر بچهها اسباببازی دوست ندارند؟ چرا شامپو، صابون و لوازم بهداشتی آوردهاید؟» آقای نقیدی میگوید: «خانم دانهکار که آشنایی بیشتری به این منطقه دارد به ما گفته که خانوادهها در اینجا کمبود لوازم بهداشتی دارند و ما هم این لوازم را تهیه کردهایم.» با خودم فکر میکنم که بچهها از دیدن شامپو خوشحال نمیشوند، اما وقتی چند دقیقهای میگذرد و ذوق این بچهها را برای گرفتن شامپو میبینم، نظرم عوض میشود و انتخاب جایزهها را تحسین میکنم.
کودک کوره آجرپزی: «مامان! شامپو داریم»
آقای نقیدی و مرد جوانی که همراهش است تمام تلاششان را میکنند تا به بچهها خوش بگذرد. رفتارها و حرفهایشان طوری است که حتی مادرانی که همراه بچههایشان به مسجد آمدهاند نیز میخندند و معلوم است که در این جشن به آنها نیز خوش میگذرد. بعد از آن هم مسابقهای برگزار میشود و از گروه دختران میخواهند که بازی «بشین پاشو» را اجرا کنند تا به برنده این بازی جایزه بدهند.
تمام بچهها محو مسابقه شدهاند، آنقدر غرق این جشن هستند که هیچ صدایی بهجز صدای آقای نقیدی نمیتواند توجه آنها را به خود جلب کند. بعد از آن نوبت مسابقه گروه پسران میشود که از آنها میخواهند صدای استارت زدن ماشین، گاز دادن و ترمز کردن را با دهان خودشان اجرا کنند. صدای خنده بچهها فضای مسجد را پر میکند و مادرانشان، ذوقزده چشم از آنها بر نمیدارند.
بچهها جایزههایشان را میگیرند، شامپو، صابون و کرمهای مرطوبکننده. یکی از دختربچهها از جایش بلند میشود و با شامپویی که در دستش است به سمت مادرش میآید و با خوشحالی و ذوق میگوید: «مامان! شامپو داریم» و مادرش از او تشکر میکند و میگوید که دوباره پیش دوستانش برگردد. دیدن این صحنه مرا به فکر فرو میبرد؛ شامپویی که بهراحتی در بیشتر خانهها پیدا میشود، آرزوی یکی از کودکان در اینجاست که حالا با برآورده شدنش باعث شده تا چند دقیقه از جشن دور شود و به مادرش این خبر خوش را بدهد! جشن یلدای کودکان کورههای آجرپزی رو به اتمام است و آقای نقیدی از بچهها میپرسد که کدامشان سوره حمد را بلد است؟ و آن وقت از آنها میخواهد که یکصدا این سوره را بخوانند و برای سلامتی و ثروتمندی خود و خانوادهشان دعا کنند. در پایان جشن نیز به هر کدام از بچهها بستههای بهداشتی هدیه میدهند و آنها راهی خانههایشان میشوند.
باید اهالی این مناطق را توانمند کنیم
از مسجد بیرون میآیم و بهسراغ خانم دانهکار میروم. اهالی کوره بغدادی من را به سمت خانهای راهنمایی میکنند و با دعوت صاحب خانه وارد آنجا میشوم. خانهای کوچک که به نظر میآید کمتر از ۹ متر باشد. خانمی مهماننواز برایم چای میریزد و با مهربانی تمام از من پذیرایی میکند. چهار پسر بچه نیز در این خانه هستند که آنطور که خانم دانهکار آنها را معرفی میکند از بچههای کوره آجرپزی شمسآباد هستند که بهذوق کمک برای کودکان آجرپزی جنوب تهران آمدهاند. خانم دانهکار میگوید: «مهربانی این بچهها آنقدر زیاد است که هنوز وضع خانههای خودشان سرو سامان نگرفته، ذوق کمک به بچههای مناطق دیگر را دارند.»
مسئول گروه جهادی با اشاره به اینکه در این منطقه ۱۲ کوره آجرپزی وجود دارد و در مجموع حدود ۲۰۰ خانواده در اینجا زندگی میکنند، میگوید: «اگر چند مربی برای آموزش خیاطی، بافت و دیگر هنرها بهصورت داوطلبانه به اینجا بیایند و به خانمهای کورههای آجرپزی این هنرها را آموزش دهند، کارگاههایی را در اینجا برپا میکنیم تا خانمهایی که به سطح توانمندی رسیدهاند، مشغول به کار شوند و از این راه منبع درآمدی داشته باشند. فقط از این طریق میشود به اهالی این منطقه کمک کرد و در غیر این صورت و صرفاً با کمکهای مالی و آوردن خوراکی ممکن است آنها تنبل شوند. که البته چند خانواده در این منطقه را میشناسم که دچار این تنبلی شدهاند، یعنی حاضر نیستند کار کنند و فقط منتظر کمک مردم ماندهاند. این مسئله علاوه بر اینکه برای خود خانوادهها آسیبهایی را بهدنبال دارد، کار ما را نیز سختتر و ما را از اهدافمان دور میکند.»
هدیهای از طرف کودکان کورههای آجرپزی
خانم دانهکار از کمکهای خیرین به مناطق کورههای آجرپزی اشاره میکند و میگوید: «به بسیاری از خیرین میگویم که کمکهای مالی به خانوادهها نکنید و برای توانمندسازی خانوادهها تلاش کنند. اما آنها میخواهند لذت کمک کردن را در عین حال ببینند. یعنی خوراکیای بخرند و لوازمی را تهیه کنند و در همان لحظه خوشحالی کودکان و خانوادههایشان را ببینند. اگر همه آنها با ما متحد میشدند و برای توانمندسازی خانوادههای این مناطق کمک میکردند شاید برخی از این خانوادهها را از این منطقه دور کرده بودیم. زیرا که آرزوی خیلی از دختران کورههای آجرپزی این است که شغلی را یاد بگیرند، تلاش کنند، درآمدی داشته باشند و بتوانند از این منطقه خارج شوند. کورههای آجرپزی منطقه مناسبی برای زندگی نیست و ما باید برای خارج کردن خانوادههایی که تمایل به یادگرفتن کار دارند تمام تلاشمان را انجام دهیم.»
جشن یلدای کودکان کورههای آجرپزی محمودآباد به پایان رسید و هر کدام از این بچهها با هدایایی که در دستشان است با ذوق به خانهشان رفتند. اما اگر روزی برسد که با اتحاد خیرین و توانمند کردن برخی از این خانوادهها زندگی جدیدی را خارج از کورههای آجرپزی آغاز کنند، جشن واقعی آنها برگزار خواهد شد. با فکر دیدن چنین روزی به سمت ماشین حرکت میکنم که یکی از بچههای کوره آجرپزی شمسآباد به سمتم میدود و نفسزنان میگوید: «بفرمایید! این هدیه از طرف ما برای شماست» بسته را نگاه میکنم، یک شامپو و یک کرم مرطوب کننده! از او تشکر میکنم و برای آینده او که قلب به این مهربانی دارد دعا میکنم.