درددلهاي ورزشيها اين روزها زياد است، حتي آنهايي که مهر سکوت بر لب زدهاند و ترجيح دادهاند، لب باز نکنند، چراكه حرفهايشان به جايي نميرسد، پس تنها تکرار مکررات است. گاهي اما عرصه که به آنها تنگ ميشود، کافي است چند جمله به زبان آورند تا مشخص شود چه دردي در دل و چه بغضي در گلو دارند! اما تلختر از حرفهايي که به زبان ميآيد، واقعيتي است که وجود دارد، واقعيتي که اينبار عليرضا حيدري، قهرمان سابق کشتي آزاد را به گله واداشته است. او خوب ميداند مقصر اصلي اين داستانها، مسئولاني هستند که شانه از زير بار مسئوليت خالي کرده و تنها به تماشا نشستهاند. با وجود اين، ترجيح ميدهد خادم را مخاطب قرار دهد، شايد چون ميداند نرود ميخ آهنين بر سنگ و از همينرو هم عصبانيتش را سر مردي از جنس کشتي و ورزش خالي ميکند، مردي که خود تأکيد ميکند زندگي خود و اطرافيانش را وقف کشتي و يکسري ورزشکار جوان را دور هم جمع کرده، اما تحمل اينکه کسي سراغشان را نميگيرد و گامي براي حل مشکلاتشان برنميدارد، آنقدر برايش سخت است که ترجيح ميدهد امثال خود و خادم را مقصر بخواند، چراكه ميداند با مدال المپيک به تنهايي نميتوان از پس مخارج کمرشکن زندگي روزمره برآمد، وقتي كه ميداند با مدال المپيک هيچ نانوايي به يک قهرمان نان و هيچ مغازهداري برنج و مايحتاج خانواده را نميدهد. با اين حال او خوب ميداند که قهرمانان اين ديار بيهيچ چشمداشتي کارشان را به بهترين شکل ممکن حتي با ديدن قصور مسئولان انجام ميدهند.
عصبانيتي که امروز در تکتک واژههاي حيدري ديده ميشود، واقعيت تلخي است که ورزش ايران سالهاست با آن دست به گريبان است، واقعيتي که بارها فرياد زده شده، اما هرگز گوش شنوايي براي شنيدن آن نبوده تا کار به جايي برسد که امروز قهرماني که خود براي تکتک مدالهايش تلاشهاي فراوان کرده، گام برداشتن در اين راه را اشتباه بداند، راهي که سختيها و مشقتهاي آن براي ورزشکاران است و مديران اندکي چون خادم، اما افتخارش براي آقاياني است که تنها به وقت گرفتن عکسهاي يادگاري رخ مينمايند!
حق با حيدري است با مدال المپيک يک گوني برنج هم نميدهند، نه يک گوني برنج که دانهاي نان هم نميدهند. اين مدالهاي پرافتخار که براي کسب آن روزهاي زيادي به سختي سپري شده، تنها لحظهاي ارزش دارد که روي سکو بر گردن ورزشکار است و آقايان مسئول براي سهيم کردن خود در کسب آن مقام، براي قرار گرفتن در کادر لنز دوربينهاي عکاسان دورش حلقه ميزنند و بعد از آن تکهاي فلز است، نه بيشتر. واقعيت تلخي که امروز براي هزارمين بار به زبان ميآيد، بارها به تصوير کشيده شده است. آن زمان که ورزشکاران، قهرمانان و مدالآوران براي گرفتن کمترين حق خود بارها و بارها پشت در اتاق مديران به انتظار نشستهاند، بيآنکه پاسخي قانعکننده بگيرند يا زماني كه براي گذاشتن ناني در سفره خانواده مجبور به بوسيدن و کنار گذاشتن ورزش شدهاند و گاهي حتي به دستفروشي نيز روي آوردهاند.
اين تنها داستان کشتي، قهرمانان و مدالآورانش نيست. اين داستان تلخ اکثر ورزشکاراني است که روزهايشان قبل و بعد از گرفتن مدالهاي رنگارنگ جهاني و حتي المپيک فرقي با هم نداشته و هر دو با مشقت و سختيهاي فراوان همراه بوده است. با ديدن اين روزهاي سخت و اين بيتوجهيها بايد حق داد به قهرماني که با عصبانيت خادم را مخاطب قرار ميدهد که جوانان را دور خود جمع نکند، آنها را براي کسب عنوانها و مقامهاي مختلف مهيا نکند تا بعد از کسب بهترينها، با بيتوجهيها چنان سرخورده شوند که چون حيدري يا مهر سکوت بر لب بزنند يا اگر حرفي به زبان ميآورند چنان تلخ و گزنده باشد که اول خود را بسوزاند و بعد از آن مردم و جامعه ورزش را. البته جامعه ورزش منهاي مديران و مسئولاني است که با بيتوجهيهاي خود تخم بدبيني و نااميدي را کاشتهاند تا امروز پيشکسوتان و مدالآوران قديمي با اندوه و تأثر از مربيان دلسوزي چون خادم بخواهند دست از دعوت جوانان به ورزش و مهيا کردن آنها براي افتخارآفريني در ميادين بينالمللي بردارند، آن هم وقتي كه سود اين افتخارآفرينيها تنها به جيب آنهايي ميرود که تماشاگري بيش نيستند!