غلامحسين بهبودي
وقتي با حجتالاسلام حسنعلي نوروزي برادر شهيد سلمان نوروزي همكلام شديم تا شمهاي از زندگي اين شهيد بزرگوار از روستاي آزاركي رودسر را تقديم حضورتان كنيم، برادر شهيد درخواست كرد خودش قلم به دست بگيرد و روايتگر زندگي برادر باشد. سلمان در خانوادهاي مذهبي به دنيا آمد و در دامان پدر و مادري رزمندهپرور پرورش يافت كه غير از او، دو پسر ديگرشان را نيز رهسپار جبهههاي دفاع مقدس كرده بودند. روايتهاي برادر شهيد را پيش رو داريد.
انقلابي كوچك برادرم سال 1347 شمسي در روستاي آزاركي در يك خانواده مذهبي به دنيا آمد. از كودكي به آموزههاي اسلام و قرآن علاقه زيادي نشان ميداد. همينطور با عشق و دلدادگي وافر به امامان معصوم(ع) بهويژه امام حسين(ع)، خط و مشي زندگي خودش را ترسيم كرد.
10 بهار از عمر سلمان ميگذشت كه خورشيد انقلاب اسلامي ايران طلوع كرد. با پيروزي انقلاب، شخصيت سلمان از بُعد فرهنگي و اجتماعي جان تازهاي گرفت و حركتها و جنب و جوشهايي كه در كل كشور به وجود آمده بود، مسير حركت ديني او را هموارتر كرد. سلمان با انگيزه مضاعف، علاوه بر شركت در برنامههاي مذهبي و ديني، فعاليتهاي فرهنگي و تبليغي خودش را با نشاط بيشتري دنبال ميكرد. با علاقه و اشتياقي كه در انجام رسالت دينياش داشت، توانست در مدت كوتاهي از بانيان و مجريان برنامهها و مراسمهاي گوناگون شود. در اين زمان سلمان يكي از اعضاي فعال و مؤثر انجمن اسلامي محلهمان بود و در برگزاري مراسم مختلف مذهبي و برنامههاي دانشافزايي و مطالعاتي بسيار تأثيرگذار بود. شهيد علاوه بر حضور در انجمن اسلامي محله، يكي از اعضاي فعال اتحاديه انجمنهاي اسلامي دانشآموزان منطقه رحيمآباد هم بود و همه افرادي كه با او در آنجا بودند، به ايمان و صلابت اعتقادي و ديني سلمان اعتراف ميكنند و اذعان ميكنند كه سلمان فردي شجاع، مؤمن، متعهد، مخلص، انقلابي و جان بركف بود.
پيشتاز در بسيجبا تشكيل گروههاي مقاومت بسيج در منطقه و محله، برادرم از پيشتازان اين حركت ارزشمند بود كه در پاسداري از باورهاي ديني و مراكز امنيتي و اماكن و اموال عمومي و مردمي و... پرتلاش و خستگيناپذير ظاهر ميشد. حضور در ستاد بسيج بخش رحيمآباد و نگهباني در آنجا، اجراي طرحهاي امنيتي و بازرسي جادهاي و گشتهاي منطقهاي، تشويق مردم به شركت در نماز جمعه و برنامههاي مذهبي، اعم از برگزاري جلسات آموزش احكام و دعاي كميل و توسل و... بخشي از فعاليتهاي سلمان در بسيج را شامل ميشد. با شروع جنگ تحميلي، با اينكه برادرم سن و سال كمي داشت، اما از همان ابتدا به فكر رفتن به جبهه يا حتيالمقدور كمكرساني به رزمندهها بود. سلمان در كمك به جبهههاي جنگ و مشاركت در دفاع مقدس، سر از پا نميشناخت و تا رسيدن به توانمندي جسمي و سن قانوني لحظهشماري ميكرد. بالاخره با اينكه سن و سالش به لحاظ قانوني اقتضاي حضور در جبههها را نداشت، در شناسنامهاش دست برد و با اصرار و التماس به مسئولان اعزام، توانست به جبهه برود.
رزمنده باارادهسلمان با ارادهاي جدي و مصمم، قدرت بالاي روحي و توان رزمي كه داشت، خودش را به همرزمان و خصوصاً فرماندهان به اثبات رساند و بعد از اولين اعزام، به عنوان يك رزمنده توانمند شناخته شد و در جبههها سمتهاي مختلفي را برعهده گرفت. چنانچه در يك مقطع بهرغم اينكه نوجواني كم سن و سال بود، به عنوان تيربارچي خدمت ميكرد. سلمان در طول حضور پرشور در جبههها، در عمليات متعددي شركت كرد و با ايثار و فداكاري كارنامهاي موفق از خودش به يادگار گذاشت.
جانباز والفجر8برادرم در عمليات والفجر 8 از ناحيه سر و سينه بهشدت مجروح شد و با فدا كردن يك چشم، در جرگه جانبازان سرافراز كشورمان قرار گرفت. بعد از مداواي جراحاتش، در حالي كه زخمهاي بدنش به درستي درمان نيافته بود، به رغم مخالفت برخي دوستان و آشنايان، مجدداً به مناطق عملياتي اعزام شد. سلمان كه با تأسي از ابي عبدالله و كربلاي حسيني، عزم خود را در پيوستن به خيل عظيم شهداي سرافراز، جزم كرده بود، براي آخرين بار از خانه و خانواده خداحافظي كرد و با نشاط و شادابي مثالزدني براي حضور در جبهه جنگ عازم شد و با شركت در عمليات كربلاي 5، بعد از نمايشي از شكوه و اقتدار و توانمندي رزمي خود، به درجه رفيع شهادت نائل آمد. روحش شاد و يادش گرامي و پر رهرو باد.