زهرا چیذری
قصهاش به گلهاي قالي پيوند خورده است، درست شبيه نقشههاي قالي. گاهي زندگياش بينقش و نگار و ساده است و يك جاهايي هم گلهاي درهم تنيده و رنگارنگ حال و هواي روزگارش را عوض كرده است. يك بخشهايي با رنگهاي سرد و سخت و بخشهايي با رنگهاي گرم و زنده و اميدبخش! خودش قهرمان قصه خودش شده. بي آنكه منتظر بماند تا قهرماني با اسب سفيد از راه برسد و شبيه قصه شاه پريان او را به قصري در دل جنگلهاي روشن ببرد و شاهزاده خانم ماجرا باشد. خوب فهميده پرنسس و شاهزاده خانم براي افسانههاي دروغين والت ديزني است و در دنياي واقعي خبري از اين حرفها نيست. آدمهاي واقعي هم ميتوانند قهرمان باشند اما قهرماني واقعي. اينگونه است كه دستش را روي زانو گذاشته و بلند شده است. حالا اما اين قهرمان در پي آن است تا دست افرادي كه قصهشان شبيه اوست را بگيرد و دستشان را به دار قالي بند كند تا خودشان نقش زندگي خود را بر تار و پود سرنوشت گره بزنند.
دختري كه تا 14 سالگي قدرت خواندن و نوشتن هم نداشته حالا خودش يكي از نيروهاي كميته امداد است و به عنوان ناظر فرش و صنايع دستي كل استان گلستان فعاليت ميكند. بانويي كه توانسته 6 هزار و500 نفر از افراد مددجو را تحت آموزشهاي قاليبافي قرار دهد تا آنها هم شبيه خودش توانمند شوند. پدر كه خانواده را تنها ميگذارد، مادر ميماند و شش بچه قد و نيم قد. بچهها ميان خويشاوندان تقسيم ميشوند. خلاصه تمام اين ماجراها ميشود اينكه كه خديجه خنبر تا 14 سالگي از درس و مشق و مدرسه جا ميماند. قصه زندگي او اما تا آخر اينگونه تلخ و گس نيست. اما وقتي كه پاي كميته امداد و كمكهايشان به زندگي اين خانواده باز ميشود، دوباره آنها ميتوانند گرد هم جمع شوند. خديجه 14 ساله براي نخستين بار نشستن روي نيمكتهاي درس و مشق و مدرسه را تجربه ميكند و با نهضت سوادآموزي شروع ميكند.
از 14 سالگي
خودش ماجرا را اينگونه روايت ميكند: تا 14 سالگي بيسواد بودم. 14 ساله بودم كه به نهضت رفتم اما توانستم طي 9 ماه به كلاس پنجم برسم و به اين صورت بود كه عقبماندگيهاي تحصيليام تا حدود زيادي جبران شد و از دوستان و همدورهايهاي خودم چندان هم عقب نبودم. ميپرسم: چه شد كه تا 14 سالگي درس نخواندي؟ ميگويد: شش خواهر و برادر بوديم. پدر كه رفت، ما هم پراكنده شديم. 3-2 تا پيش خواهر بزرگم و 3-2 نزد اقوام پدري رفتيم. نميشد درس بخوانم بايد براي انجام كارهاي كشاورزي به اين طرف و آن طرف ميرفتيم.
حالا اما همه تحصيلكردهاند و كار و بارشان خوب است. به خصوص خديجه دختر تهتغاري خانه كه شايد خيلي شبيه بعضي تهتغاريها بزرگ نشده است،ميگويد:«كلاس سوم راهنمايي بودم كه مددجوي كميته امداد شدم. دنبال اين بودم تا كاري ياد بگيرم كه بتوانم خرج تحصيلم را هم در بياورم. به همين خاطر هم بود كه به سراغ قاليبافي رفتم و قاليبافي به شغلم تبديل شد.»
گره خوردن سرنوشت با دار قالي
شغلت كه به عشقت تبديل شود ميتواني به اوج برسي؛ فرقي نميكند پزشك باشي، كشاورز باشي يا قاليباف.
خانم خنبر هم كه عشق به قاليبافي با تار و پود وجودش گره خورده است، تمركزش را روي همين ماجرا ميگذارد و براي ادامه تحصيل هم به سراغ رشته قاليبافي ميرود و در دبيرستان هم اين رشته را انتخاب ميكند اما ماجرا به همين جا ختم نميشود:« در دانشگاه هم رشته فرش را انتخاب كردم. سال 84 بود كه توانستم شركتي براي قاليبافي تأسيس كنم اما از سال 88 تصميم گرفتم با تأسيس آموزشگاهي قاليبافي را آموزش دهم.»
ركوردشكني در آموزش
آنطور كه خانم خنبر ميگويد، آموزشگاهش توانسته در مدت هشت سال يعني از سال 88 تاكنون 6هزارو500 هنرجو را كه خيليهايشان از مددجويان كميته امداد هستند، آموزش دهد؛ آمار قابلتأملي كه موجب شده تا وي به عنوان كارآفرين نمونه استان شناخته شود و در نمايشگاه هنرهاي ناملموس بينالمللي از دست دكتر لاريجاني رئيس مجلس لوح تقدير بگيرد. وي درباره چرايي دريافت چنين جوايزي اينگونه توضيح ميدهد:« آمار آموزش آموزشگاه خيلي بالا بوده است. در برخي موارد طي يك سال بيش از هزار هنرجو داشتيم كه اين آمار نوعي ركورد به شمار ميآيد.»
قطع نكردن زنجيره اميد
خانم خنبر در حال حاضر نيروي قراردادي كميته امداد، كارشناس فرش استان گلستان و ناظر طرحهاي فرش است. از او ميپرسم: قطعاً افرادي شبيه شما در استان گلستان هستند كه به كمك شما نياز دارند تا بتوانند آنها هم قهرمان زندگي خودشان بشوند. آيا شما هم مانند آنهايي كه به شما كمك كردهاند اين زنجيره را حفظ كردهاي و ادامه دادهاي؟
ميگويد: براي كمك به افرادي كه شرايطي مشابه خودم را دارند به نقاط مختلف استان ميروم و اين افراد را شناسايي ميكنم و با استعداديابي آنها سعي ميكنيم در كميته امداد به آنها كمك كنيم تا بتوانند روي پاي خودشان بايستند. بدين منظور پس از استعداديابي آموزشهاي منجر به اشتغال را براي اين افراد طراحي ميكنيم. خانم خنبر خيلي وقتها براي مددجويانش داستان زندگي خودش را هم روايت ميكند تا آنها هم بدانند موفقيت ايستادگي و تلاش ميخواهد. اين دو عنصر را كه داشته باشي موفقيت به سادگي به دست ميآيد. وي تأكيد ميكند: هم استعداديابي و هم آموزش براي مدد جويان كميته امداد رايگان است.
وي درباره روند شناسايي افراد نيازمند كمك از سوي كميته امداد ميافزايد: ما به روستاها ميرويم و خانوادههايي را كه دختران مجرد و بازمانده از تحصيل و ازدواج دارند، شناسايي ميكنيم. اگر اين افراد تحصيلكرده باشند در كاريابي ثبتنام ميشوند اما براي دختران مجرد سن بالايي كه از تحصيل جا ماندهاند خدمات استعداديابي و آموزشهاي خوداشتغالي را داريم.
خانم خنبر خطاب به افرادي كه شبيه خودش با چالشهايي دست و پنجه نرم ميكنند و نخهاي قالي زندگيشان به هم گره خورده است، ميگويد: بايد دنبال فرصتها بود. مددجو نبايد انتظار داشته باشد، باید حتماً به دنبال آنها برويم. هر كسي خودش بايد روي پاي خودش بايستد و حركت كند. ما هم در كميته امداد خدمات لازم را در اختيارشان قرار ميدهيم تا بتوانند موفق باشند.