داود اسماعيلي *
از جمله مسائل و مفاهيم اجتماعي و فرهنگي مرتبط با سبك زندگي ايراني - اسلامي و حائز اهميت امروز در جامعه ما، با توجه به نوع و مدل زندگي شهري و شهرنشيني، موضوع روابط حسنه با همسايگان و قوانين و چارچوبهاي سبك آپارتمان نشيني است. دين مبين اسلام، احاديث و روايات بيشماري در اين خصوص ارائه كرده است كه بيشك ميتواند ساختارهاي ارزشي تعيينكنندهاي براي بهبود روابط همسايگي و فرهنگ آپارتماننشيني باشد. در اين زمينه رسول گرامي اسلام(ص) ميفرمايند:« هميشه جبرئيل مرا وصيت به همسايه ميكرد تا جايي كه گمان كردم همسايه از همسايه ارث ميبرد.»
معضل محدوديت سكونت در آپارتمان و فضاهاي كوچك مسكوني، در قرن حاضر به بحراني زيستي و رفتاري تبديل شده است. اين در حالي است كه طبع و نفس آدمي با سرشت و اصل خويش در محيطهاي طبيعي و بكر روستايي سازگاري و همخواني داشته و فضاهاي صنعتي و سازههاي فلزي و بتوني و پيش ساخته، وي را از سرشت و طبيعت خويشتن دور ميسازد و براي او مسائل و مشكلات رفتاري و رواني بيشماري ايجاد ميكند.
آپارتمانها و مجتمعهاي مسكوني امروزي به شكل انبوه و كثير، خوي سازگاري، صبر ، ايثار و آزادي را ميميرانند و در عوض بيتفاوتي به همسايه و بيتوجهي به مشكلات همنوع را به وجود ميآورند. در نتيجه اين جمله كه «همسايه از همسايه بيخبر است» بارها و به كرات به گوش ميخورد. حس همدلي كه مهمترين و اصليترين كاركرد انساني و بشري است، با ترويج فرهنگ آپارتماننشيني در شرف محو و نابودي قرار ميگيرد.
آپارتمان في نفسه به معناي سكونت متراكم و محدود و بسته با تعداد نفرات حداكثري و در عوض كيفيت حداقلي بهرهمندي از تعاملات سالم و سازنده و سرزنده است. خانه پدري كه يادآور خاطرات خوش كودكي تكتك ما و بستگان ، اقوام و خويشانمان است، به عكس و تصويري در آلبوم تبديل شده و حوض ، حياط، گلدان شمعداني و... صدها حس زيبا به دست فراموشي سپرده شدهاند.
فرهنگ آپارتماننشيني با ذات انسان ناهمخوان است. خاستگاه نوع بشر با فراخنا ، گشايش و گشودگي شخصيتي سازگاري دارد نه با تنگ نظري و كوته بيني. دوربيني و باريكبيني نسل پيشين حكايت از زندگي طبيعي و ارگانيك نياكانمان داشته و نزديك بيني و بدبيني نسل معاصر حكايت از خودبيني و خودخواهي داشته و دارد.
نميتوان در يك فضاي بيروح و بيجان به اسم آپارتمان زيست و انتظار روح بلند و رواني آرام از بشر معاصر داشت. دختران و پسران، مادران و پدران آيندهاند، چه به آنان دادهايم جز اتاقهاي بينور و بسته؟
اختلالات افسردگي و پانيك (وحشت زدگي) محصول سبك زندگي صنعتي و مدرن معاصرند. آپارتمان يعني قفسي واقعي. خانههاي دلباز با دار و درخت و باغچه همان بهشتهاي كوچك روي زميناند. در شهرها به قدري تصنعي و خشك و بيروح، خانهسازي و آپارتمانسازي شده كه به هر طرف كه مينگريم، ارتفاعها و آسمانخراشها روح و روانمان را ميخراشند. جلوي تابش خورشيد و نور را هم گرفته و نور را مسدود كردهايم و تاريكي و وهم را به آپارتمانها و همان قفسها راه دادهايم. چه زيبا ميشود يادآوري ارزشها و فضيلتهاي فاخرمان و شناساندن اين تفاخر به ملل و تمدنهاي ديگر بشري.
راه برون رفت از سراب شهري و زندگي آشفته مدرن صنعتي، بازگشت به خويشتن خويش است. سبك معماري اصيل ايراني - اسلامي، عامل روحيه سرزندگي، شادابي ، آزادي و آزادمنشي است. بادگيرها، برجها و باروها،گنبدها ، منارهها ، ايوانها ، عرصهها ، كوچهها، بازارها و سردابها همه و همه هويت و فرهنگ ما را ساخته و پرداختهاند. آپارتماننشيني محصول بيفكري غرب است براي كشورهاي در حال توسعه، اين در حالي است كه خودشان پناه به حومه شهرها برده و ميبرند، پس ما چرا سبك سكونت خود را تغيير ندهيم؟
*روانشناس و مدرس دانشگاه