عليرضا محمدي
اگر يادها و خاطرات دفاع مقدس را ورق بزنيم، به حتم به نامها و نشانههاي آشناي بسياري برميخوريم. مثلاً وقتي از يك ايراني بخواهيد نام چند شخص يا منطقه عملياتي را ببرد هر قدر هم كه بياطلاع باشد نام شهيد همت، احمد متوسليان، حسين خرازي، كربلاي5، شلمچه و... را خواهد برد. اين نامها بعد از گذشت حدود سه دهه از اتمام جنگ آن قدر تكرار شدهاند كه ملكه ذهن خيلي از ما ايرانيها شده باشند.
اما در مورد جبهه دفاع از حرم آيا اين اتفاق افتاده است؟ مثلاً اگر از جوان ايراني بپرسيم از شخصيتهاي حاضر در جنگ سوريه يا اماكن عملياتي اين جبهه چه اسامي در ذهن دارد، پاسخ ما را چه خواهد داد؟
تعارف كه نداريم! شما كه اين يادداشت را ميخوانيد بدون جستوجو از اينترنت ببينيد نام چند شهيد از رزمندگان مدافع حرم را ازبر هستيد. يا اسم چند منطقه عملياتي را در ذهنتان داريد؟
اگر بخواهيم كمكي بكنيم ميتوانيم به شهدايي چون مصطفي صدرزاده، حامد كوچكزاده، عليرضا توسلي، مهدي صابري، رضا بخشي و... اشاره كنيم. يا نام مناطق عملياتي چون خانطومان، نبل و الزهرا، حلب و... بياوريم. اين اسمها و نشانهها را آورديم تا اگر شد دست به دست هم بدهيم و روي اين اسامي مانور بدهيم! مثلاً هر كس به اندازه توان خودش آنقدر اسم خانطومان را تكرار كند تا شايد روزي اين نام به جهت شهرت همپاي شلمچه شود. يا حلب و نبل و الزهرا و... هم همين طور. اسم كه ملكه ذهن شد، كنجكاوي پشت بندش ميآيد و كسب اطلاعات به مرور صورت ميگيرد.
راستش بهانه اين يادداشت آشنايي ما با شهيدي به نام عليرضا جيلان بروجني بود. يك شهروند غيرنظامي كه به خاطر اعتقاداتش لباس رزم پوشيد و بسيجيوار وارد جبهه دفاع از حرم شد. عليرضا هم به عنوان نيروي يگان فاتحين در ميدان نبرد حضور يافت، هم در جمع رزمندگان افغانستاني لشكر فاطميون بود و هم به عنوان فرمانده تيپ رسول اكرم(ص) لشكر زينبيون به شهادت رسيد. در واقع كاري نبود كه شهيد جيلان در جبهه مقاومت اسلامي نكرده باشد. تلاش يا خدمتي و البته افتخاري كسب نكرده باشد. اما عليرضا آنقدر گمنام است كه خود ما براي اولين بار بعد از گفتوگو با همسر ايشان فهميديم او كه بود و چه سمتي در جبهه مقاومت اسلامي داشته است.
نكته بارز در خصوص شهيد جيلان و امثال ايشان غربت و گمنامي عجيب اين عزيزان است. مظلوميتي كه تمامي رزمندگان جبهه دفاع از حرم كمابيش از آن برخوردار هستند. در واقع عليرضا جيلان يك نمونه بارز است.
جبهه دفاع از حرم آنقدر از سرداران گمنام و كمنام و نشان پر شده است كه ما رسانهايها اگر خوب دور و برمان را نگاه كنيم، ميبينيم كه در اول يك مسير طولاني قرار گرفتهايم. مثلاً شهيد مهدي موحدنيا وقتي به جبهه سوريه ميرفت، پدرش در كما بود و از دكترش شنيده بود كه بابا به اين زوديها به رحمت خدا ميرود اما چون نوبت اعزام داشت و احساس مسئوليت ميكرد، رفت و بعد از چهلم بابا خودش را به مزار سرد او رساند. واقعاً كدام يك از ما حاضريم چنين فداكاري انجام بدهيم؟ يا حتي ميتوانيم فكرش را بكنيم به سفري برويم كه در بازگشت ديگر روي پدر را نخواهيم ديد. در ضمن رفتن به اين سفر و انجام چنين فداكاري نه تنها در بخشي از جامعه پاداش ندارد، بلكه يك عده تهمتبارانت هم ميكنند كه براي بيگانهها جنگيدي و خونت را هدر دادهاي!
به هر حال وقتي به عمق كار عظيم شهدايي مثل مهدي موحدنيا و عليرضا جيلان بروجني و امثال آنها خوب فكر كنيم، ميبينيم قدر اين عزيزان را درك نكردهايم و ميتوانيم به جرأت بگوييم هيچ كاري براي شناسايي شايستهشان انجام ندادهايم. اول راهيم و مسير طولاني است.
ما هنوز نميدانيم خانطومان كجاست و عمليات نبل و الزهرا چه بود و عليرضا توسلي (مؤسس و اولين فرمانده تيپ فاطميون) چه زحماتي براي امنيت ما ايرانيها كشيد.
شهداي جبهه مقاومت اسلامي به خوبي ميدانستند در جامعه پرالتهاب ايران قدر كارشان به اين زوديها درك نخواهد شد، خودشان راه گمنامي را برگزيدند اما ما وظيفه داريم و بايد سعيمان را بكنيم تا براي درك بهتر از زندگي و خودمان، اين شهدا را بيشتر و بيشتر بشناسانيم. انشاءالله.