عناوين و نسبتها انرژي دارند، البته اين انرژي را احتمالاً نتوانيم با مدلهاي رياضي تعقيب كنيم، يعني به راحتي معادله رياضي و نمودار برايش بنويسيم اما به راحتي هم نميتوانيم انكارش كنيم. مثلاً نميتواني با يك مدل رياضي روشن كني كه وقتي يك پدربزرگ و مادربزرگ نوه دارند با زماني كه حالا آن دو فقط يك پيرمرد و پيرزن هستند، كيفيت نگاه و ديد آنها به زندگي چقدر متفاوت است و چه واكنشهايي در ذهن و روان آنها رخ میدهد و آنها را به زندگي اميدوارتر ميكند، مثلاً ميتواني بگويي چون اين پدربزرگ و مادربزرگ، نوههاي زيادي دارند و دور و برشان شلوغ است، دستكم به عمر آنها 10 سال افزوده شده است؟ شايد نتواني عدد خاصي را مطرح كني، اما ميتواني با جرئت بگويي كه ميان رابطه بستگاني كه سررشتههايش به بچهها ميرسد و كيفيت زندگي و حتي طول عمر آدمها رابطهاي وجود دارد.
تصميمهايي كه ما در زندگي ميگيريم تصميمهاي خطي و يك بعدي نيست. وقتي زن و مردي تصميم ميگيرند بچهدار شوند درست است كه آنها براي خودشان تصميم گرفتهاند، اما با اين تصميم فقط آنها نيستند كه پسوند و پيشوندي جديد ميپذيرند. ديگراني هم در پاييندست اين چشمه نشستهاند و از اين تصميم آب ميخورند. ديگراني كه در كنار ما هستند، هر كدام به نوعي رابطهاي جديد با ما پيدا ميكنند. اگر تا ديروز كسي خواهر ما بود، حالا خاله يا عمه فرزند ما هم ميشود يعني به واسطه فرزند ما، او را خاله و عمه صدا ميزنيم. اگر تا ديروز كسي براي ما فقط پدر و مادر بود، حالا به واسطه فرزند ما پدربزرگ و مادربزرگ هم ميشود. كسي از اندرون آدمها خبر ندارد و گاهي حتي نزديكترين آدمها در زندگي ما هم اتاقهاي شخصي و خصوصي در ذهنشان دارند كه كسي را به آنجا راه نميدهند. به خاطر همين است كه بعيد نيست بخشي از اميد به زندگي يك نفر به اين رشتههاي جديد بستگاني پيوند خورده باشد، بدون آنكه حتي او به زبان آورده باشد، مثل پدربزرگي كه دلش نوه ميخواهد اما ملاحظه ميكند و بر زبان هم نميآورد. ما بسيار شنيدهايم كه ميگويند وقتي كسي پدر يا مادر ميشود، احساس مسئوليت او در زندگي بيشتر هم ميشود و پختهتر از پيش رفتار ميكند، اما همين نسبت را در ساير آدمهايي كه به نوعي به تصميم پدر و مادر براي بچهدار شدن بسته شدهاند، ميشود دنبال كرد. كسي كه خاله ميشود يا عمه، به احتمال زياد در ذهن و روح خودش موجود جديدي را كشف ميكند كه پيشتر با او نبوده است، كسي كه دايي يا عمو ميشود هم همين طور. هر كسي در يك نسبت جديدي قرار ميگيرد كه پيش از آن نميتوانست تجربه كند.
ما واقعاً براي بسياري از اتفاقات سرنوشتساز اما زيرپوستي دنيا نه معادله داريم نه نظريه. اما ميدانيم و باور داريم كه آنها وجود دارند و اثرشان را روي زندگي ما ميگذارند. امروز انسان از زاويه فناوري، گامها و پرشهاي بسيار بلند و حيرتآوري برداشته است. كارهايي ميكند كه در سدهها و دهههايي پيش از محالات به شمار ميرفت، اما با همه اين پروژههاي محيرالعقول هنوز اين بچه است كه ميتواند آرزوي آدمهايي را براي يافتن نسبتهاي جديد در زندگي از پدر و مادر شدن تا خاله و عمو و عمه و دايي شدن محقق كند. اين ديگر كالايي نيست كه بتواني بدهي به شركتهاي لوكسساز دنيا برايت بسازند. اين پسوندها و نسبتهاي بستگاني از جنس فناوري نيست و معروفترين و حرفهايترين برندهاي دنيا هم در برابرش ناتوان ميشوند، اما ميبيني نوزادي كه به ظاهر ناتوان ميآيد ميتواند اين نسبتهاي دوباره را با همان دستهاي كوچكش بيافريند.