دنيا حيدري
غوره نشده مويز ميشوند و به آني از دور خارج، اما نه چاره ميشود براي سايرين و نه تجربهاي براي عدم تكرار تا بار ديگر شاهد صحنههايي باشيم كه حالا ديگر حسابش از دست همه در رفته است. مثل وصله ناجور ميمانند. نه قد و قوارهشان ميخورد، نه شكل و شمايلشان و كوچكتر از پيراهني هستند كه بر تن دارند. آنقدر كوچك كه پيراهنها بر تنشان زار ميزند، اما سعي ميكنند با ژل زدن زلفها و گرفتن ژستهاي عجيب برابر لنز دوربينها آن را پنهان كنند، اما... مگر ميشود؟
بزرگي ميگفت كه اين ناداني از آن جهت است كه كسي يادشان نداده؛ نه اينكه قابل قبول نباشد نه، اما سهم معرفت خود بازيكن كجا ميرود، حتي اگر كسي به او احترام گذاشتن را ياد نداده باشد، هرچند كه انتظارش را هم بايد از اين فوتبال داشت. در فوتبالي كه مديران و مسئولانش در تخلف گوي سبقت از هم ميربايند بايد هم انتظار بازيكناني را داشت كه حد خود را ندانند و حرفهايي بزنند كه چون پيراهن تيمهايي كه بر تن ميكنند به تنشان گشاد باشد و بزرگتر از دهانشان صحبت كنند. رفتار و گفتار اهانتآميز بازيكناني كه شرمندگياش به فوتبال مانده، كم نبوده، بازيكناني كه خود را گنده تيم دانستند و وقاحت را نيز در بيان از حد گذراندند. حال آنكه سر تا پاي اين فوتبال را هم كه جمع كنيم از همه آن حتي يك ستاره به معناي واقعي هم نمييابيم، بازيكني كه در حد ستارههايي باشد كه اين فوتبال ساليان سال به خود ديده و هنوز نيز به وجودشان ميبالد و با يادآوري نامشان خرسند ميشود.
معني بيدر و پيكري اين فوتبال بيستاره را امروز هيچ كس به اندازه هواداري نميداند كه هنوز با هزار و يك اميد راه ورزشگاه را در پيش ميگيرد، اما باز هم ناچار به فرياد زدن نام اسطورهها و ستارههاي سابق تيمش است تا شايد به آنها كه در زمين ژست بازيكن به خود ميگيرند، يادآور شود اين چمن چه مردان بزرگي به خود ديده، اما حتي اين يادآوري هم نميتواند گاهي كاري از پيش ببرد وقتي دعوت تحقيرآميز به سكوت، واكنش به اين يادآوري تلخ، اما آموزنده است. اينها كه به سكوت دعوت ميشوند، همان هواداراني هستند كه چشم بر توانايي سيدجلال بستند و همه موفقيتها را به حساب محافظ چارچوب دروازه گذاشتند و كلينشيتها را به پاي او نوشتند تا اين حمايت پلهاي شود براي ترقي، اما فرياد زدن نام عابدزاده اعتراف تلخ هواداري است كه به اشتباه خود پي برده و دانسته حمايتهايش نه پله پيشرفت و ترقي كه باد غروری شده كه امروز با صدا كردن عقاب سعي دارد واقعيت تلخي را كه گلر تيمش نميخواهد ببيند به رخ او بكشد!
آن هيس لعنتي! آن انگشت اشاره كه بيرانوند در آزادي بر بيني ميگذارد، همان زباندرازي است كه پيشتر طارمي كرده بود و قبلتر نيز خيليهاي ديگر كه خود را ستاره ميديدند، اما حتي بدل آن هم نبودند! همان رفتار توهينآميز برابر سكوها در آزادي برابر هوادار معترض به نتايج! همان زيادهگوييهاي چند فصل پيش كه با جمله «در بازيهاي خارج از خانه راحتتر بازي ميكنيم تا آزادي» به زبان آمده بود و بعدتر نيز به نوشتارهاي بيمحتوا در صفحات مجازي تبديل شد تا بيش از پيش ثابت شود كه فوتبال قافيه معرفتش را واداده است! آن هم به مشتي جوان كه كمتر كسي است كه به ياد داشته باشد از كجا آمدهاند و فردا نيز هيچ كس نميداند به كجا خواهند رفت، مثل سوشا مکانی كه نه تيپ و قيافههاي بحثبرانگيز برايش نان شد و نه ژست و قيافه گرفتنهايش برابر هوادار، چراكه گندهتر از او نيز وقتي براي هوادار ناز كردند، اول از ليست تيم ملي حذف شدند تا بازگشت به آن برايشان حسرت شود، پس از آن نيز كمكم از فوتبال و حالا ديگر صفحه كدام روزنامه را ميتوانند با عكسهاي قدي خود پر كنند و كدام رفتارشان سوژه يك رسانهها ميشود؟
مشكل بيدر و پيكري است. اينكه وقتي گام اول را به خطا ميروند و خود را بزرگتر تيم ميخوانند يا وقتي انگشت اشاره بر صورت ميگيرند و هوادار را با قلدري دعوت به سكوت ميكنند با استيضاح، گوششان را نميگيرند طوريكه دردش مانع از تكرار اين اشتباه وقيحانه شود كه اگر ميگرفتند، چند ساعت بعد در تمرين بعدي به سكوت فراخواندن هوادار به سوت زدن براي او تبديل نميشد و يار جمع نميكردند براي تكرار اشتباهي كه جريمهاش بايد هماني باشد كه مارسي براي پاتريس اورا با آن كارنامه و رزومه در نظر گرفت و از خيرش گذشت تا فسخ قرارداد آويزه گوشش شود و ديگر هوس لگد زدن به هيچ تماشاگري به سرش نزند. اينجا اما فرانسه نيست و پرسپوليس، استقلال و ديگر تيمها نيز مارسي نيستند كه اشتباهات آويزه گوش بازيكنان و مانع از تكرارشان شود! حالا بايد حق را به عربشاهي داد كه از اين همه وقاحت به خشم بيايد: «پرسپوليس اين همه گلر نامي داشته؛ عابدزاده، بهروز سلطاني و وحيد قليچ كه از قليچ شرتر نداشتيم. هيچكدام اينقدر ادعا نداشتند كه برابر هوادار اين گونه قدعلم كنند! حقيقي از نوجوانان با پرسپوليس شروع كرد، كي سر بالا گرفت و در چشم هوادار نگاه كرد؟ اينها چه فكري ميكنند؟ از پرسپوليس بروند، محو ميشوند! بايد جنبه داشته باشند و فراموش نكنند در آزادي ميخوابيدند. امثال پروينها، ضيا عربشاهيها و عابدزادهها حتي بيرانوندهاي امروز را همين هواداران تبديل به اسم كردند. بايد جنبه داشت. وقتي خدا با او قهر كند بايد بنشيند ببيند از كجا خورده است.» برانكو جاي او عذر ميخواهد و ميگويد كه نبايد با هوادار اينگونه رفتار شود، اما اين برخورد نرم چاره نيست كه اگر بود اين داستان مدام تكرار نميشد. حتي ميانهداري سيدجلال هم كه سنگصبور هوادار ميشود براي شنيدن گلههايش نيز بيفايده است، اگر يكبار براي هميشه داستان مارسي براي پاتريسهاي فوتبال ايران نوشته نشود!