اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد لله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین سیّما خاتمهم و أفضلهم محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و أهل بیته الأَطیبین الأَنجبین سیّما بقیّة الله فی العالمین بِهم نَتولّیٰ و مِن أعدائِهم نَتبرّءُ اِلی الله».
مقدم شما نخبگان، فرهیختگان علمی، حوزوی و دانشگاهی و برادران و خواهران ایمانی و عزیزان سپاهی و نظامی و انتظامی را گرامی میداریم. ایام پربرکت ماه شریف شعبان و اعیاد شریف و پربرکت این ماه را هم به حضورتان تهنیت عرض میکنیم.
بحثهای روز پنجشنبه درباره شرح نهج البلاغه امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) بود. آن مباحث قبلی درباره خطبهها و نامههای حضرت به پایان رسید، به کلمات نورانی و کلمات قصار آن حضرت رسیدیم. کلمه سی مشتمل بر چند جمله است؛ در حقیقت این خطبهای است که وجود مبارک امیرالمؤمنین مبسوطاً ایراد کردند. آنچه در نهج البلاغه فعلی است، تقریباً تکرار است. برخی از آنچه در خطبهها هست یا نامهها هست، جداگانه به صورت کلمات حکیمانه مطرح شد یا در متن خطبه و یا نامه نوشته نشده و به صورت کلمات حکیمانه ذکر شده؛ اما کتاب شریف تمام نهج البلاغه خطبهها و نامهها و وصایا و اینها از هم جداست، کلمات قصار در او نیست، زیرا این کلمات قصار جزء همان خطبهها یا نامهها یا وصایای عمومی آن حضرت است.
در کلمه سی از حضرت سؤال شده است که ایمان چیست که خدا ما را در قرآن به ایمان فرا خوانده است و مؤمن، سعادتمند دنیا و آخرت است؟ حضرتش طبق این نقل فرمود: «الْإِیمَانُ عَلَی أَرْبَعِ دَعَائِمَ»؛ چهار ستون دارد که یکی صبر است و دومی یقین، سومی عدل است و چهارمی جهاد. ستون صبر و ستون یقین در جلسات قبل به عرض شما رسید. ستون عدل را حالا دارند معنا میکنند.
میفرماید: «وَ الْعَدْلُ مِنْهَا عَلَی أَرْبَعِ شُعَبٍ»؛ خود همین ستون بزرگ عدل، چهار شعبه فرعی دارد. «عَلَی غَائِصِ الْفَهْمِ وَ غَوْرِ الْعِلْمِ وَ زُهْرَةِ الْحُکْمِ وَ رَسَاخَةِ الْحِلْمِ»؛ یعنی ارکان چهارگانهای که زیر مجموعه عدل است عبارت است از فهم غواصانه. یک وقت است که کسی لغتی را میشناسد، ترجمهای را میشناسد، یا مطالبی را از دیگران فرا گرفته است، این «غَائِصِ الْفَهْمِ» نیست. حضرت فرمود: علم یک دریا است، اگر کسی توان آن را دارد که در این دریا غواصی کند، این به پایه ایمان بار مییابد «عَلَی غَائِصِ الْفَهْمِ». فهم هم مستحضرید که دقیقتر از علم است. هر علمی را فهم نمیگویند، آن علم ظریف دقیق را از آن به فهم یاد میشود. فرمود: این اگر در نهر بود این شخص عادل نیست و اگر در بحر بود این عادل هست. مستحضرید عدلی که در فقه اکبر است غیر از عدلی است که در فقه اصغر است. پس عدلی که در رسالههاست این است که کسی واجبها را انجام بدهد حرام انجام ندهد، این میشود عادل؛ اما عدلی که در فقه اکبر در مراحل والای ایمان مطرح است آن است که دقیق، مطالب را بفهمد، از تقلید برهد، از رونویسی کردن و بازگو کردن حرف این و آن نجات پیدا کند، از نهر بگذرد در نهر شنا نکند، اهل شنای در بحر باشد غواصی کند تا گوهری نصیب او بشود، آن میشود ایمان.
فرمود: «عَلَی غَائِصِ الْفَهْمِ وَ غَوْرِ الْعِلْمِ»؛ درست است که علم فریضه است و اگر کسی مطالب عادی را ادراک کند به تکلیفش عمل کرده است، اما تا فرو نرود در این نهر و از نهر به بحر نرسد، به آن ایمان کامل بار نمییابد. شما و همه ما آرزو داشتیم و داریم که یک چنین حدیثی که درباره سلمان وارد شده است درباره ما وارد بشود که وجود مبارک پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) فرمود: «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْت» [۱]همه ما آرزومندیم که چنین چیزی درباره ما وارد بشود. البته این درباره عدهای قابل توجهی وارد شده است، عدهای از مردان و عدهای از زنان عالم به جایی رسیده بودند که حضرت میفرمود: فلان خانم «منا اهل البیت»، [۲]فلان محدّث از ماست «اهل البیت»، [۳]بعضی از محدّثان و راویان اهل قم را هم ائمه فرمودند: «منا اهل البیت» آنها که شاگردان ائمه بودند رفت و آمد میکردند صحابت آن حضرت را داشتند میفرمود: فلان عالم، فلان محدّث «منا اهل البیت»، فلان زن باایمان «منا اهل البیت». این مرحلهای است از کمال که همه ما آرزومند هستیم؛ اما یک روایت نورانی را مرحوم صاحب وسائل (رضوان الله تعالی علیه) نقل کرد که ذات اقدس الهی میفرماید: «فَالْمُؤْمِنُ مِنِّی وَ أَنَا مِنْه»؛ [۴]این قدر ایمان بافضیلت است و پایگاه عمیق و عریق دارد که طیق این روایت نورانی مرحوم صاحب وسائل در آن بخشهای مربوط به آداب تجارت دارد ذات اقدس الهی فرمود: «فَالْمُؤْمِنُ مِنِّی وَ أَنَا مِنْه». مؤمن را گفتند آن کسی که نماز را اقامه میکند، همه شما به لطف الهی یا طلبه میباشید یا دانشجو هستید یا با قرآن مأنوس هستید، در هیچ جای قرآن خدا به ما نگفته نماز بخوانید! همه جا سخن از ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ﴾، [۵]﴿یُقِیمُوا الصَّلاَةَ﴾، [۶]است و آنجایی هم که دارد: «یصلّی» [۷]آن هم به معنای ﴿أَقِیمُوا الصَّلَاة﴾ [۸]است، چرا؟ برای اینکه خود دین نماز را ستون معرفی کرده است: «الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّینِ»، [۹]این اصل اوّل و قرآن هم کتاب حکمت است که فرمود: ﴿یس ٭ وَ الْقُرْآنِ الْحَکیمِ﴾، [۱۰]این مطلب دوم؛ یک کتاب حکیم باید حرفهای آن هماهنگ باشد، این مطلب سوم. اگر دین به ما میگوید نماز ستون دین است، بعد به ما بگوید نماز بخوان! این مطابق با حکمت نیست؛ چون ستون خواندنی نیست؛ اما وقتی بگوید: ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ﴾، این حرف حکیمانه است. از طرفی فرمود: نماز ستون دین است، از طرفی همیشه میگوید: ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ﴾، ﴿یُقِیمُوا الصَّلاَةَ﴾، ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِکْرِی﴾، [۱۱]اینهاست؛ یعنی ستون را نمیخوانند، ستون را اقامه میکنند، به پا میدارند، این میشود ایمان.
ما که نماز میخوانیم، حواس ما همه جا هست به استثنای معارف نماز، داریم نماز میخوانیم، نه نماز را اقامه میخوانیم. این کم مقامی نیست که ذات اقدس الهی میفرماید: «فَالْمُؤْمِنُ مِنِّی وَ أَنَا مِنْه»؛ البته این تعبیرات مربوط به فصل سوم است که «منطقة الفراغ» است، نه فصل اوّل که مربوط به ذات حق تعالی است، آنجا منطقه ممنوعه است. نه فصل دوم که مربوط به صفات ذات است که عین ذات است، آنجا هم منطقه ممنوعه است؛ اما فصل سوم مربوط به ظهور حق، نور حق، تجلّی حق، فیض حق که در نهج البلاغه آمده: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّی لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ»؛ [۱۲]در نهج البلاغه آمده خدای سبحان «فَتَجَلَّی لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِی کِتَابِهِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَکُونُوا رَأَوْه»؛ [۱۳]فرمود: صدر و ساقه عالم تجلّی خداست، یک مطلب؛ قرآن جداگانه جلوهگاه خداست، مطلب دیگر. اینجا منطقه سوم است در این منطقه سوم میفرماید این شخص از من است، فیض من هم از اوست، این را میگویند عدل.
در نظام اسلامی ما عدل داریم؛ اما در نظام غیر الهی عدل اصلاً ظهور ندارد. همه شما به هر حال آشنا هستید که یک قانون و اداره یک کشور به سه عنصر محوری در دستگاه دین وابسته است: یکی مواد فرعی که به نظر ما همین رسالههای عملیه و قوانین مجلس است که موضوعات را مشخص میکند. دیگران که رسالههای عملی و مانند اینها را ندارند، همان قوانین جزئی است که مجلس قانونگذاری اینها تصویب میکند. این مواد حقوقی است که قابل اجراست. این مواد را از یک سلسله مبانی میگیرند؛ مثل استقلال مملکت، امنیت مملکت، آزادی مملکت، مواسات مردم، مساوات مردم، محیط زیست، عدم دخالت در زندگی دیگران، اجازه ندادن نفوذ، این حرفها مبانی قانونگذاری است. ریشه همه اینها هم عدل است؛ یعنی کلید همه این مبانی عدل است. معنای عدل هم روشن است؛ عدل یعنی هر چیزی را سرجایش گذاشتن. هم معنای آن روشن است، هم مقبولیت و معقولیت آن؛ یعنی شما در عالم کسی را میبینید که بگوید عدل خوب نیست؟!
پس هر کشوری با یک مواد حقوقی اداره میشود، ما هم داریم آنها هم دارند. مواد حقوقی را از مبانی میگیرند، ما هم داریم آنها هم دارند. اما کلید همه این مبانی عدل است؛ معنای عدل هم این است که هر چیزی را سرجایش گذاشتن. از این جهت ما عنصر سوم را که منبع، منیع یعنی منبع! مبنا یعنی مبنا! ماده یعنی ماده! ما منابع حقوقی داریم که این مبانی را از آنها میگیریم؛ اما دست آنها خالی است، چرا؟ برای اینکه ما میگوییم عدل یعنی هر چیزی را سرجایش گذاشتن. ما میگوییم و همه مردم عالم میگویند. همه مردم عالم میگویند ما هم میگوییم که عدل یعنی هر چیزی را سرجایش گذاشتن.
اما جای اشیا کجاست؟ جای اشخاص کجاست؟ ما میگوییم جای اشیا و اشخاص را اشیاآفرین و اشخاصآفرین معین میکنند، آنها میگویند ما معین میکنیم. این است که همان فکر ربوبیت فرعونی در شرق و غرب حاکم است. فرعون که میگفت: ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی﴾، [۱۴]نه یعنی من خالق هستم، چون خودش بتپرست بود: ﴿یَذَرَکَ وَ آلِهَتَک﴾، [۱۵]او که خالق نبود. اینکه میگفت: ﴿ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْری﴾ [۱۶]یا میگفت: ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی﴾؛ یعنی قانون مملکت را من باید بگویم، مکتب مملکت را من باید بگویم، دین مملکت را من باید بگویم، بد و خوب مملکت را من باید بگویم. جای اشیا و اشخاص چیست را من باید بگویم. ما میگوییم جای اشیا را اشیاآفرین میگوید، این انگور را انگورآفرین گفته همه منافع آن حلال است به استثنای شراب، آنها هم میگویند بین شراب و سرکه و شربت فرقی نیست. فرق اساسی مؤمن و غیرمؤمن همین است. آنها مبانیشان گسیخته است ابتر است به منبع نمیرسد، ما به منبع میرسیم. ما دارای عدل هستیم آنها در حقیقت عدل ندارند. قبول دارند که عدل این است که هر چیزی را سرجایش باید بگذارید؛ اما سرجایش را میگویند ما معین میکنیم. چه حلال است؟ کدام ماهی حلال است و کدام ماهی حرام است؟ ما میگوییم ماهیآفرین میداند. آنها میگویند خود ما میدانیم! فرق مؤمن و غیر مؤمن این است؛ لذا ذات اقدس الهی فرمود: «فَالْمُؤْمِنُ مِنِّی وَ أَنَا مِنْه».
این بیان نورانی حضرت امیر که فرمود: عدل چندین شعبه دارد: اوّل باید در دریای خداشناسی انسان غواصی کند و بداند که این جهان را صانعی است خدانام، شانسی دریا و آسمان و زمین پیدا نشده است، اتفاقی پیدا نشده کسی آن را نساخته است؛ «خالق السّماوات و الأرض» ساخته است. تا در دریای توحید و الهشناسی و جهانبینی کسی غوص نکند موحّد نمیشود. آنگاه وقتی بخواهد نماز بخواند، نماز را اقامه میکند؛ یعنی آماده میشود که این ستون را روی دوش بگیرد. ما که هیچ جا ندیدیم در قرآن یا روایاتی به ما بگویند: «إقرأ الصلاة»! تلاوت قرآن چرا! ﴿یَتْلُوا عَلَیْهِمْ﴾، [۱۷]﴿یَتْلُوا عَلَیْهِمْ﴾ دارد؛ اما «إقرأ الصلاة» را ما نه از کسی شنیدیم و نه در جایی دیدیم، برای اینکه صلات ستون است، ستون را نمیخوانند.
از مرحوم ابن بابویه قمی (رضوان الله تعالی علیه) در همین کتاب قیم توحید صدوق از وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) معنای اذان را معنای اقامه را سؤال کردند، تمام این جملهها را حضرت شرح داد. بعد به حضرت عرض کردند که «قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ» یعنی چه؟ فرمود: «أَیْ حَانَ وَقْتُ الزِّیَارَةِ»، [۱۸]ما زیارت ائمه و اولیا را شنیدیم، اما «زیارة الله» را نشنیدیم. فرمود: این نماز «زیارة الله» است، این زیارتنامه است. شما با چه کسی دارید حرف میزنید؟ یک وقت با پیغمبر و امام (سلام الله علیهما) است، میگویی «السلام علیک»؛ اما وقتی داری خدا را زیارت میکنی، میگویی: ﴿إِیِّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ﴾ [۱۹]این زیارت اوست. به حضرت عرض کردند که این «قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ» یعنی چه؟ فرمود: «أَیْ حَانَ وَقْتُ الزِّیَارَةِ». مؤمنی که این گونه برنامه دارد، البته خدا میفرماید: «فَالْمُؤْمِنُ مِنِّی وَ أَنَا مِنْه».
فرمود: اگر این کار را بکنید به غور علم میرسید. بعد هم بخواهید حکم بکنید حکم شما شکوفاست، روشن است، شفاف است: «وَ زُهْرَةِ الْحُکْمِ» در هیچ موردی شما در حکم ستم نمیکنید، اجحاف نمیکنید، افراط و تفریط نمیکنید؛ نه در مسائل خانوادگی، نه در رابطه بین زن و شوهر؛ این همه غدّه بدخیم طلاق که متأسفانه پیش آمد، برای همین است که توقع بیجا مرد از زن، زن از مرد دارد و گرنه ائمه (علیهم السلام) فرمودند: هیچ خانهای با طلاق ویران نشده که این بافت فرسوده به آسانی ساخته بشود. [۲۰]طرفین گرفتار افسردگی میشوند، سرگردانی! به هر حال ما حرف اینها را گوش ندهیم حرف چه کسی را میخواهیم گوش بدهیم؟ یک بیان نورانی حضرت امیر دارد که ما یک گیاه خودرو نیستیم. در این باغها میدانید یک علف خودرو هست که اینها را میچینند و میاندازند دور، یک نهالهای خوب، گلهای خوب که باغبان تلاش و کوشش میکند که اینها را به ثمر برساند. فرمود: «زَعَمُوا أَنَّهُمْ کَالنَّبَاتِ مَا لَهُمْ زَارِع»؛ [۲۱]اینها علف خودرو هستند یا ما یک حساب و کتابی داریم؟ ائمه فرمودند: هیچ خانهای با طلاق ویران نشده که این بافت فرسوده را دوباره بشود ساخت. انسان زبانش را حفظ بکند، احترام متقابل را حفظ بکند، زن نسبت به مرد، مرد نسبت به زن، دوستانه ﴿جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً﴾. [۲۲]این «زُهْرَةِ الْحُکْمِ»؛ یعنی حکم شفاف، روشن، عقلی، عدلی در مسائل خانوادگی هست، در مسائل اجتماعی هست، در مسائل سیاسی هست، در مسائل قضایی هست، در همه مسائل هست.
«وَ رَسَاخَةِ الْحِلْمِ»؛ یک وقت است انسان حادثهای که پیش آمد در آن حادثه حلیم و بردبار هست. حلم از آن کلمات بسیار دقیق عربی است که ما معادل فارسی برای آن نداریم، چون معادل فارسی نداریم گاهی حلم را به صبر معنا میکنیم و، چون معادل فارسی نداریم چند تا کلمه را کنار هم میگذاریم تا بار حلم را برساند. ما میگوییم «بردبار». اگر ما یک کلمه بسیط در ترجمه حلم میداشتیم، کلمه «بردن» و «بار» را کنار هم نمیگذاشتیم، نمیگفتیم این بار سنگین را او میبرد! اگر به کسی بد گفتند، او اگر توانست این بار را ببرد فوراً جواب ندهد، میگویند حلیم است. سفیهی، جاهلی، حرفی زده نسبت به او؛ او اگر این بار را برد، میگویند بردبار است، حلیم است. این لفظ را ما در فارسی معادل نداریم؛ لذا دو تا کلمه را کنار هم میگذاریم تا حلم را معنا کنیم.
اگر در مجلسی به او بد گفتند، کسی جاهل بود، مؤدّب نبود، نسبت به او بیادبی کرد، حق او را رعایت نکرد، او اگر آن مجلس جواب نداد، بعداً در صدد انتقام برآمد، معلوم میشود حلم او راسخ نیست؛ اما اگر گذشت کرد، به طور رسمی، این معلوم میشود حلم او راسخ است. فرمود: اگر کسی به مقام عدل برسد، علم او راسخ است و درصدد انتقام نیست، «وَ رَسَاخَةِ الْحِلْمِ».
بعد فرمود: «فَمَنْ فَهِمَ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ»؛ اینها ارتباطی هم دارند، علم با فهم پیوند عمیق دارند. «فَمَنْ فَهِمَ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ وَ مَنْ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ صَدَرَ عَنْ شَرَائِعِ الْحُکْمِ وَ مَنْ حَلُمَ لَمْ یُفَرِّطْ فِی أَمْرِهِ وَ عَاشَ فِی النَّاسِ حَمِیداً»؛ فرمود: اینکه ما گفتیم عدل چند شعبه دارد، این شعبهها به هم مرتبط هستند، گسیخته از هم نیستند. هم آن فهم در علم اثر دارد، هم آن علم در قدرت داوری اثر دارد، هم آن علم در مسئله حلم و بردباری اثر دارد. این است که فرمود: همه این برکات، یکی پس از دیگری شامل حال همه میشود.
مجدّداً مقدم همه شما را گرامی میداریم و از مهمانان خود هم قدردانی میکنیم و از ذات اقدس الهی مسئلت میکنیم آنچه خیر و صلاح و فلاح دنیا و آخرت است مرحمت بکند.
پروردگارا امر فرج ولیّات را تسریع بفرما!
نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملّت و مملکت ما را در سایه ولیّات حفظ بفرما!
آنچه خیر و صلاح این ملّت و مملکت است به این مردم مرحمت بفرما!
روح مطهّر امام راحل و شهدا را با انبیا و اولیای الهی محشور بفرما!
همه عزیزان حوزوی و دانشگاهی و نظامی و انتظامی و برادران و خواهران ایمانی را مشمول دعای ویژه ولیّ عصر (ارواحنا فداه) قرار بده!
این ادعیه را در حق همه مؤمنان عالم مستجاب بفرما!
«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
[۱]. عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج۲، ص. ۶۴.
[۲]. کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج. ۲، ص. ۹۰۵.
[۳]. الإختصاص، النص، ص. ۶۸.
[۴]. وسائل الشیعة، ج. ۱۷، ص. ۲۱۱.
[۵]. سوره مجادله، آیه ۱۳.
[۶]. سوره ابراهیم، آیات ۳۱ و ۳۷؛ سوره بیّنه، آیه ۵.
[۷]. سوره آل عمران، آیه ۳۹؛ سوره أحزاب، آیه ۴۳.
[۸]. سوره ابراهیم، آیه ۴۰.
[۹]. المحاسن (برقی)، ج. ۱، ص. ۴۴.
[۱۰]. سوره یس، آیات ۱ و ۲.
[۱۱]. سوره طه، آیه ۱۴.
[۱۲]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، خطبه ۱۰۸.
[۱۳]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، خطبه ۱۴۷.
[۱۴]. سوره نازعات، آیه ۲۴.
[۱۵]. سوره اعراف، آیه ۱۲۷.
[۱۶]. سوره قصص، آیه ۳۸.
[۱۷]. سوره آلعمران، آیه ۱۶۴.
[۱۸]. التوحید (للصدوق)، ص. ۲۴۱.
[۱۹]. سوره حمد، آیه ۵.
[۲۰]. الکافی (ط ـ. الاسلامیه)، ج. ۶، ص. ۵۴؛ «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُحِبُّ الْبَیْتَ الَّذِی فِیهِ الْعُرْسُ وَ یُبْغِضُ الْبَیْتَ الَّذِی فِیهِ الطَّلَاقُ وَ مَا مِنْ شَیْءٍ أَبْغَضَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الطَّلَاق». وسائل الشیعه، ج. ۱۸، ص. ۳۰؛ «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلَام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) تَزَوَّجُوا وَ زَوِّجُوا أَلَا فَمِنْ حَظِّ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِنْفَاقُ قِیمَةِ أَیِّمَةٍ وَ مَا مِنْ شَیْءٍ أَحَبَّ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ بَیْتٍ یُعْمَرُ بِالنِّکَاحِ وَ مَا مِنْ شَیْءٍ أَبْغَضَ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ بَیْتٍ یُخْرَبُ فِی الْإِسْلَامِ بِالْفُرْقَةِ یَعْنِی الطَّلَاقَ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلَام) إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّمَا وَکَّدَ فِی الطَّلَاقِ وَ کَرَّرَ الْقَوْلَ فِیهِ مِنْ بُغْضِهِ الْفُرْقَةَ».
[۲۱]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، خطبه ۱۸۵.
[۲۲]. سوره روم، آیه ۲۱.
منبع: بنیاد اسراء