کد خبر: 895775
تاریخ انتشار: ۲۸ بهمن ۱۳۹۶ - ۲۱:۳۰
چرا فقط صياد خبرهاي بد هستيم؟
وقتي فيلم كوتاه پنج دقيقه‌اي از زندگي يك معلم كانادايي را براي همسرم مي‌فرستم واكنش او اين است: «اين آدم فرشته است» و من به اين فكر مي‌كنم كه آيا در ايران ما از اين معلم‌ها وجود ندارد؟ چشم بسته مي‌توانم بگويم كه فراوان هستند، اما ما چرا زندگي آنها را تبديل به فيلم‌هاي كوتاه نمي‌كنيم؟
   محمد مهر

وقتي فيلم كوتاه پنج دقيقه‌اي از زندگي يك معلم كانادايي را براي همسرم مي‌فرستم واكنش او اين است: «اين آدم فرشته است» و من به اين فكر مي‌كنم كه آيا در ايران ما از اين معلم‌ها وجود ندارد؟ چشم بسته مي‌توانم بگويم كه فراوان هستند، اما ما چرا زندگي آنها را تبديل به فيلم‌هاي كوتاه نمي‌كنيم؟ چرا اين كار بايد صورت گيرد؟ به خاطر اينكه ما و رسانه‌هاي ما عادت كرده‌ايم صرفاً روي خبرهاي بد متمركز شويم، خبرهايي كه اين روزها همه ما را احاطه كرده خبرهاي تاريك و مأيوس‌كننده است، از خبر غرق شدن كشتي تا وعده رسيدگي به زلزله‌زده‌ها و چادرخوابي برخي از آنها در شب‌هاي زمستان، از بيكار شدن كارگران واحدهاي صنعتي تا تجمع مالباختگان مؤسسات مالي و اختلاس‌هاي مكرر در دستگاه‌هاي مختلف كشور تا بذل و بخشش اموال عمومي در فلان دستگاه و حقوق‌ها و دريافتي‌هاي نجومي و وجود مديران دوتابعيتي، هر كدام از اين خبرها براي اينكه ذهنيت ما را نسبت به حال و آينده تيره و تار كند كافي است، اما چه كسي در اين كشور مسئول است كه روي خبرهاي خوب كار كند؟ مي‌شود گفت كسي مسئوليتي در اين زمينه نپذيرفته است چون تعريف ما از خبر، چالش‌ها و چاله‌ها و بيراهه‌هاست.
      
  طرز تهيه يك قهرمان ملي در5دقيقه
به محتواي آن پنج دقيقه‌اي كه در آن فيلم كوتاه ارائه شده توجه كنيد تا قضيه روشن‌تر شود. فيلم اينگونه و از زبان مگي مك دانل معلم يك شهر كوچك در كانادا آغاز مي‌شود:«هر زمان با دانش‌آموزانم كار مي‌كنم تمام هدفم اين است كه هر آنچه براي تسلط پيدا كردن بر سرنوشت نياز دارند برايشان فراهم كنم. اسم من مگي مك دانله و در سالويت كانادا تدريس مي‌كنم. مفهوم معلم بودن در شهري مثل سالويت بسيار گسترده‌تر از معلم بودن در شهرهاي بزرگي مثل مونترال و تورنتو است. وقتي يك معلم در شهري كوچك مثل سالويت كار مي‌كند اين شانس را دارد كه رابطه‌اي صميمانه با دانش‌آموزان و اعضاي جامعه محلي برقرار كند.»
در اين قسمت از فيلم صدا و تصوير يكي از دانش‌آموزان او را مي‌بينيم كه مي‌گويد:«اكثر همسن و سال‌هاي من سراغ مگي مي‌روند چون به او اعتماد دارند براي همين من فكر مي‌كنم مگي شخص ارزشمندي براي منطقه ماست.»
و دوباره به صدا و تصوير معلم برمي‌گرديم كه مي‌گويد: «اكثر مشكلات مردم در سالويت ريشه در تاريخ استعمار دارد. به همين دليل اينجا جوانان با مشكلات روحي و رواني زيادي مواجه مي‌شوند. اينجا تماشاچي مرگ دانش‌آموزان بودن براي من تبديل به كاري طاقت‌فرسا شده بود و هرگز دلم نمي‌خواهد در مراسم ختم يكي از آنها شركت كنم. من  اينجا به عنوان يك معلم از برنامه‌هايي استفاده مي‌كنم كه استواري و اميد را در بچه‌ها تقويت كرده و اعتماد به نفسشان را افزايش مي‌دهد و آنها را از فكر كردن به خودكشي دور مي‌كند. كلاس درس ما پروژه محور است، به اين معنا كه آزادي زيادي به بچه‌ها مي‌دهم. مثلاً امسال سعي كردم پروژه‌هاي هنري زيادي را در كلاس اجرا كنم تا بچه‌ها بتوانند افكار منفي‌شان را بروز دهند. ما از چهار سال پيش پروژه‌اي را اجرا مي‌كنيم به نام «دانش‌آموزان به هم غذا مي‌دهند». هر روز يكي از بچه‌ها وظيفه دارد ميان وعده سالمي براي همه بچه‌هاي كلاس درست كند. اينجا تعداد زيادي از دانش‌آموزان مشهور به رفتارهاي خشونت آميز، آزار همكلاسي‌ها و فرار از مدرسه بودند و من سعي كردم با انجام اين پروژه‌ها احساس تعلق آنها را به جمع افزايش دهم.»
در اين بخش از فيلم يكي از همكاران او مي‌گويد:«مگي متخصص ايجاد فضايي آزاد براي آموزش است. او يكي از دانش‌آموزاني كه بيشترين دردسرها را براي مدرسه به وجود آورده بود به دانش‌آموزي تبديل كرد كه بيشترين نفع را به مدرسه مي‌رساند. نگاه آزادانه مگي به آموزش، به بچه‌ها انگيزه مي‌دهد كه بر مشكلات زندگي غلبه كنند.»
دوباره صدا و تصوير معلم را مي‌شنويم كه مي‌گويد:«من از مهدكودك و همكاري‌شان با بچه‌ها خيلي ممنونم، چون يك همكاري پرثمر براي هر دوي‌ آنهاست.»
و موضوع با صحبت‌هاي مسئول مهدكودك مدرسه روشن‌تر مي‌شود:«بدون كمك مگي و دانش‌آموزانش كار من در مهدكودك لنگ مي‌ماند. ما داريم به آنها آموزش مي‌دهيم چگونه از بچه‌ها پرستاري كنند و بتوانند در آينده مربيان خوبي براي مهدكودك باشند.»
و دوباره به سمت معلم برمي‌گرديم:«بچه‌ها دارند اعتماد به نفسشان را تقويت مي‌كنند. با اين كار تأثير زيادي روي جامعه خودشان مي‌گذارند و مي‌فهمند كه مي‌توانند چقدر ارزشمند باشند. من هميشه اعتقاد زيادي به ورزش و فعاليت بدني به عنوان وسيله‌اي براي افزايش مقاومت جوان‌ها داشتم و الان در سالويت دارم هر روز نتيجه‌اش را مي‌بينم. ورزش كردن فقط براي سلامت بدني نيست. اينجا من مي‌بينم كه بچه‌ها با ورزش كردن چه پيشرفت‌هايي مي‌كنند. زماني كه با گروه دونده‌هاي مدرسه كار مي‌كنم اصطلاحي را زياد به كار مي‌برم:«وقتي خودت تنهايي شروع به دويدن مي‌كني مي‌توني خيلي سريع پيش بري ولي وقتي با بقيه شروع به دويدن مي‌كني مي‌توني خيلي عادلانه پيش بري» بعضي بچه‌ها كه به كلوب دوندگي ما پيوسته‌اند سيگار كشيدن را ترك كرده‌اند، بعضي از آنها ديگر ماري‌جوانا نمي‌كشند. بعضي‌ها هم كه ترك تحصيل كرده بودند دوباره به مدرسه برگشته‌اند. بعضي بچه‌ها به من مي‌گويند حالا وقتي به خودكشي فكر مي‌كنند چيزي دارند به نام دويدن و ورزش كردن كه مي‌توانند به واسطه آن افكار منفي را از خودشان دور كنند.»
و صدا و تصوير يكي از دانش‌آموزان را به عنوان گواه و شاهد اين حرف‌هاي معلم مي‌شنويم:«مگي فقط معلم من نيست، راهنماي من در زندگي‌ام است. او تبديل به يكي از اعضاي فاميل من شده و من به خاطر همه كارهايي كه براي من، خانواده‌ام و شهرم انجام داده از او ممنونم.»
و يكي ديگر از دانش‌آموزان مي‌گويد:«اگر مگي نبود من هيچ وقت نمي‌توانستم به كالج راه پيدا كنم.»
و مادر يكي از دانش‌آموزان مي‌گويد:«ما بايد خيلي خوشحال باشيم كه مگي اينجا آمده چون دارد به جوان‌ها كمك بزرگي مي‌كند. مگي براي همه ما يك الگوست.»
 عبارت پاياني و اميدبخش و زيباي فيلم اين است: «مردم زيادي به اين منطقه مي‌آيند و اين سرزمين عجيب برايشان خيره‌كننده است، ولي چيزي كه من را تحت تأثير قرار داده اين است كه باور دارم بچه‌هاي من شفق قطبي واقعي هستند ( شهري كه اين معلم در آنجا تدريس مي‌كند نزديك قطب است و به خاطر نزديك بودن به قطب در آسمان اين منطقه شفق قطبي ديده مي‌شود). من فقط براي اين، اينجا هستم كه موانع پيش‌روي اين شفق‌هاي قطبي براي درخشيدن را از ميان بردارم تا بتوانند زندگي ما را روشن كنند.»
  اميدهايي كه به واسطه اين فيلم‌ها جان مي‌گيرد
شما به عنوان يك مخاطب وقتي چنين فيلمي را مي‌بينيد و لحظه به لحظه حرف‌هاي اين معلم،دانش‌آموزان و اوليا با نمايش تصاويري مستند از آن منطقه و مدرسه تأييد مي‌شود چه حسي داريد؟ وقتي معلم مي‌گويد كه من از ورزش به عنوان يك درمان براي دانش‌آموزان استفاده كرده‌ و اعتماد به نفس آنها را بالا برده‌ام و همزمان تصاوير دانش‌آموزاني را مي‌بينيد كه روي برف‌ها دارند مي‌دوند و بخار از دهانشان بيرون مي‌آيد يا وقتي معلم مي‌گويد ما چهار سال است پروژه‌اي به نام «دانش‌آموزان به هم غذا مي‌دهند» را اجرا مي‌كنيم، تصوير دانش‌آموزي را مي‌بينيم كه براي همكلاسي‌هاي خود دارد صبحانه درست مي‌كند و از آن طرف شما به عنوان يك كانادايي در پنج دقيقه اقناع مي‌شويد كه در كشور شما آدم‌هاي بزرگي هستند كه خيلي هم اسم و شهرتي ندارند، اما در گوشه‌اي از كشور به فكر ديگران هستند، بنابراين شوق و اميد زيادي در قلب شما ايجاد مي‌شود، انگيزه‌اي در شما پيدا مي‌شود كه پس من هم مي‌توانم گوشه‌اي ديگر در جايي ديگر به اين كشور خدمت كنم و گرهي از كارهاي فروبسته بگشايم. اين كاري است كه رسانه‌ها در كشورهاي مختلف انجام مي‌دهند،
اما ما متأسفانه قدمي در اين زمينه برنمي‌داريم.
 
  وقتي همه چيز سياهي مي‌شود
به عنوان يك ايراني چه به عنوان توليدكننده و چه به عنوان مصرف‌كننده خبر، وقتي ما همواره زير آوار خبرهاي منفي و مأيوس‌كننده قرار مي‌گيريم كانّه در اين كشور جز ويراني و فساد هيچ چيز ديگري وجود ندارد و همه از ريز و درشت در حال دزديدن هستند و هيچ دستگاه سالمي وجود ندارد و همه چيز ويران شده و كسي كار نمي‌كند و كسي به فكر ديگري نيست، آيا احساس ناامني نمي‌كنيد؟ آيا احساس نمي‌كنيد هرچه زودتر از اين كشور بايد فرار كنيد و اگر مجبور به ماندن هستيد تأسف و حسرت نمي‌خوريد كه چرا نمي‌توانيد زودتر از اين ورطه رخت خويش را بيرون بكشيد؟ و آيا اتفاقي كه امروز در افكار عمومي ايران افتاده و گاه نارضايتي‌ها بسيار بالاست، آيا به خاطر اين نيست كه ما با دست خودمان تصاويري كاملاً سياه از جامعه و نابساماني‌هايش ارائه مي‌كنيم؟ در اينكه در كشور ما نابساماني‌هاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي زيادي وجود دارد ترديدي نيست و كسي دنبال اين نيست كه مثلاً فساد موجود در دستگاه‌هاي كشور را ماستمالي كند و روي اين فسادها نقاشي‌هاي رنگارنگ بكشد تا ديده نشود، اما وقتي ما تمام تصويرهايي كه از يك كشور ارائه مي‌كنيم معطوف به چالش‌هاست و هيچ تصويري از خدمت در سطوح مختلف ارائه نمي‌شود كانّه هيچ انسان همنوع دوستي در اين كشور وجود ندارد و هيچ كارگر مبدع و خلاق و وطن دوستي نيست و هيچ مديري در هيچ سطحي به منافع ملي ما فكر نمي‌كند، هيچ كارآفرين و توليدكننده‌اي در اين كشور نيست و هيچ معلمي با شوق و ابتكار به دانش‌آموزان خود درس نمي‌دهد و هيچ دانشمند و محقق و پژوهشگر تراز اول و قابل معرفي در سطح بين‌الملل وجود ندارد، در آن صورت ماحصل اين نوع خبرنويسي‌ها و خبرسازي‌ها اين مي‌شود كه ما از مليت و از فرهنگ و از بودن خود منزجر و شرمنده باشيم و از اينكه در چنين كشوري زندگي مي‌كنيم كه مديران آن جز به اختلاس و دزدي فكر نمي‌كنند و مردمش جز به بزه، از بودن خود حس بدي را تجربه كنيم.
  تحقير ايراني بودن در فايل‌هاي 3،2 دقيقه‌اي
 به شبكه‌هاي اجتماعي نگاه كنيد. شبكه‌هاي اجتماعي پر است از فايل‌هاي ويدئويي دو، سه دقيقه‌اي كوتاه، اما با تدوين و تصويربرداري حرفه‌اي كه در فلان كشور اينگونه زندگي مي‌كنند و ما اينگونه زندگي مي‌كنيم. ببينيد اگر در فلان كشور اينگونه به حيوانات و محيط زيست احترام مي‌گذارند در كشور ما اينگونه حيوانات را سلاخي مي‌كنند - تو گويي كه در اين كشور مردم كار ديگري جز كشتن حيوانات ندارند- كه اگر در فلان كشور اينقدر در مترو كتاب مي‌خوانند، در متروهاي ما ملت همه سر در گوشي‌هايشان است. اگر در فلان كشور، نماينده‌هايش اينگونه با حرارت از حقوق ملت دفاع مي‌كنند در كشور ما همه نماينده‌ها خوابند - تصويري از خواب يك يا چند نماينده در مجلس ضميمه آن مطلب مي‌شود-  كه اگر در فلان كشور يك پروژه را در يك هفته تمام مي‌كنند در كشور ما همان پروژه در همان ابعاد 10 سال طول مي‌كشد به بهره‌برداري برسد و البته اغلب اين قياس‌هايي كه صورت مي‌گيرد ناشيانه و غير حرفه‌اي است - گرچه برخي از آنها هم واقعيت جامعه و مناسبات ماست- اما تأثير اجتماعي و فرهنگي خود را در اذهان مي‌گذارد و نتيجه اين مي‌شود كه باز شما اين احساس را داري كه ما چقدر بد و حال به هم‌زن هستيم، در صورتي كه ترديد نداريم اين نوع محتواسازي‌هاي فرهنگي كاملاً جهت‌دار است.
 
  چه زمان، موج خبرهاي خوب در ايران آغاز مي‌شود؟
پرسشي كه يك بار ديگر مي‌توان مطرح كرد اين است كه مسئول خبرهاي خوب در اين كشور چه كسي است؟ رسانه‌هاي رسمي به خاطر نوع تربيت و ذائقه‌اي كه دارند احتمال كمي دارد كه دنبال خبرهاي خوب باشند، حتي چه بسا به خاطر استيلاي بدبيني كه در ما وجود دارد، اگر خبر خوبي ببينيم كه مثلاً در گوشه‌اي كسي كار بزرگي را انجام داده بگوييم كه دروغ است، يا نه، كاسه‌اي زير نيم كاسه است و طرف دارد خودش را براي نماينده شدن آماده مي‌كند يا اينكه مي‌گوييم طرف را مطرح كنيم ديگر نمي‌توانيم پايينش بياوريم يا چه تضميني دارد كه در آينده خراب نشود يا مدرك سوئي عليه او پيدا نشود. ما تا زماني كه نتوانيم از اين موانع ذهني براي مطرح كردن الگوهاي خوب بگذريم مطمئن باشيد كه خبرهاي خوب هم در اين كشور ساخته نخواهد شد، اما اگر سعه صدر در ما نهادينه شود و نگاه تنگ نظرانه‌اي به اطراف خود نداشته باشيم و منافع خود را چنان تنگ نظرانه تعريف نكنيم كه طرح الگوهاي خوب را تهديدي براي منافع و بقاي خودمان تصور كنيم در آن صورت ما نيز شاهد آن خواهيم بود كه موج خبرسازي‌هاي خوب در اين كشور آغاز شود.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها