محمدصادق فقفوري
1- مشهور است كه فرانسه، از قديمالايام پاتوق روشنفكران بوده و كماكان هم هست. كافيشاپهاي پاريس شهرت جهاني داشته و دارند؛ آن هم نه فقط بهخاطر سرو يك فنجان قهوه پاريسي در به اصطلاح پايتخت روشنفكري جهان، بلكه به اين دليل كه به «نماد» تبديل شدهاند و افراد زيادي را از رماننويسان بنام گرفته تا سياستورزان شهير به خود جلب كردهاند. «سن ژرمن» پاريس راسته اين كافههاست؛ محلهاي با كافيشاپهايي در جوار ايفل كه نشستن در بعضي از آنها به گفته مشتريان اين كافهها حال و هوايي به آدم ميدهد كه نوستالژيكترين و خاصترين حالت است. جلوس در صندليهاي لهستاني كافههاي پاريسي، طعم گس قهوه در كنار ايفل، احتمالاً باران نرم اروپايي و بنفشهها و اركيدههاي دورچين شده و خيس در پيادهروهاي سن ژرمن، دو سه قرني هست كه وصف حال شخصي خيلي از روشنفكران است. صرف همين حالات البته خيليها را هم كه نسبتي با روشنفكري نداشتهاند، ادبي و هنري كرده است.
كافه دو فلو Café de Flore در خيابان سن ژرمن در محله پاريس ششم كه در سال 1887 ميلادي راهاندازي شد يكي از همين نمونههاست. آن زمان در بلبشوي اعلاميه جهاني حقوق بشر، در جمهوري سوم فرانسه و پس از آن كافه دو فلو پاتوق اليتهايي مثل ژان پل سارتر بودهاند و انجمنهاي آزادي در اين مكان محفل هفتگي داشته و هنوز هم دارند. جايزه ادبي فلو كه هر سپتامبر در همين كافه برگزار ميشود هم گواهي ديگر با پاتوق تاريخي – روشنفكري اين كافه پاريسي است. كافه پروكوپ Café Procope هم كه گفته ميشود قديميترين كافه جهان و تأسيس شده به سال 1686 است، به همين منوال محفل روشنفكران و فمنيستهاي جهان است. فرانچسكو پروكوپيو كاتو، سيسيليايي اهل پالرمو و صاحب اين كافه، خودش يكي از نخبگان و روشنفكران فرانسه قرن 17 بود. نزديكي اين كافه به كليساي مشهور نوتردام در كنار فضاي بسيار كلاسيك و آنتيكهاي داخل و بيرون كافه، پروكوپ را هميشه شلوغ كرده است. از ناپلئون بناپارت گرفته تا فرانسوآ ولتر و بنجامين فرانكلين مشتريان ثابت اين كافه بودهاند. نام بسياري ديگر از جنگجويان و روشنفكران – فمنيستهايي كه پاتوقشان به طور ثابت پروكوپ بوده است را ميتوان هم در داخل خود كافه و هم با سرچ در اينترنت يافت.
به گواه حسبحالهاي بزرگان اروپايي، بنيان تزهاي حقوق بشري از يك طرف و اغلب جهانسوزترين جنگهاي داخلي و بينالمللي قرون 17 تا 19 ميلادي در همين محافل كافهاي ريخته شده است. اما كافهنشيني از پس سه قرن و با اين همه «پُز» چه برونداد ديگري لااقل براي روشنفكران – فمنيستها و هواخواهان آنها داشته است؟
2- اگر از كشورهاي شرقي چين را به عنوان ملتي بشناسيم كه در آن زنانش پا به پاي مردان و شايد هم بيشتر از مردان «كار» ميكنند، در ميان كشورهاي غربي، احتمالاً و به استناد آمار بتوان امريكا و آلمان را از جمله كشورهايي برشمرد كه در آن آمار اشتغال زنان بالا است. درست است كه سنخ اشتغال زنان در امريكا و آلمان با نحوه كار زنان در چين متفاوت است، اما به هر حال در اين سه كشور زن، براي خودش يك «شغل» دارد و پا به پاي مرد در حال «كار» كردن است؛ يكي از اهداف چند دههاي موجهاي روشنفكري – فمنيستي غربي هم همين بوده كه «زنان به مثابه مردان» به مناصب كاري دست يابند.
«تساوي بين زنان و مردان در موقعيتهاي دستيابي به شغل»، «مزد برابر در قبال كار برابر بين مرد و زن» و «احراز پستهاي عالي توسط زنان» سه مؤلفه مهم نهضتهاي روشنفكري - فمنيستي غربي در رابطه با كار زنان بوده است. اينكه تا چه ميزان نحلههاي زنگرا در بسط افكار خود در جوامع موفق بودهاند، نگارش مطالب جداگانهاي را ميطلبد، البته در رد و تأييد اين موضوع كم نوشته نشده است.
پرمبرهن است كه اوضاع اشتغال زنان، با همه اين تفاصيل و تفاسير و فارغ از قضاوت ارزشي پيرامون كُنه و نتيجه تزهاي
روشنفكري – فمنيستي، در مقايسه با يك قرن پيش بسيار بهبود يافته است. بهبوديافتگي اشتغال زنان در اثر هر چيزي كه بوده باشد و با هر نوع قضاوتي كه نسبت به آن انجام شود، در فرانسه – مهد و مأمن روشنفكري - قابل انطباق نيست.
3- زنان فرانسه هنوز كاملاً «مردواره» نشدهاند. درست است كه زنهاي فرانسوي هم در مقايسه با يك قرن پيش اوضاع «اشتغال»شان بهبود يافته است، اما مادام Madame و مادمازلهاي Mademoiselle فرانسوي كماكان نقش سنتي خود را حفظ كردهاند. هنوز هم فرانسه كشوري براي صادرات كراوات و ادوكلن است. قر و اطفار زنان فرانسوي كه در ضربالمثلهاي تاريخي خود فرانسويها هم آمده است، همچنان پابرجاست.
زن فرانسوي، نقش جنسيتي خودش را حفظ كرده است. سرخاب سفيداب زنان فرانسوي، همانند شراب سفيد و سرخ فرانسوي، وجه مشترك كپشن پستهاي اينستاگرامي اغلب تازه به فرانسه رفتههايي است كه براي «سياحت» به اين كشور رفتهاند. ادبا، هنرمندان و حتي دانشگاهيان سفر كرده به فرانسه هم لابد از كافههاي سنژرمن عكس و توضيح عكس به اشتراك ميگذارند؛ البته همينها هم متوجه اين موضوع هستند كه زنان فرانسوي، با بقيه زنان متفاوتند. انگار نه انگار فرانسه مأمن فمنيستها بوده است. گويي در اين كشور فقط تز زنگرايي ارائه شده و در عمل زنان فرانسوي در حال اجراي همان نقش سنتي خود با زرق و برق مدرنتر هستند.
4- آلاگارسونبازي زنان فرانسوي، به همه دنيا صادر شده است. البته تزهاي روشنفكري – فمنيستي راسته سن ژرمن پاريس هم به همه دنيا صادر شده است. اما چرا خود فرانسويها در عمل چندان فمنيست نيستند؟ يا به تعبير دقيقتر، چرا زنان فرانسه بيشتر از اينكه فمنيست و پايبند به آموزههاي فمنيسم در عمل باشند، برند، مدل و آلاگارسون هستند؟ دو پاسخ دم دستي بيشتر نميتوان براي اين پرسش متصور بود: يا فرانسويها از تزهاي
روشنفكري – فمنيستي خيري نديدهاند و عطايش را به لقايش بخشيدهاند يا زن فرانسوي دوست دارد كه فمنيست باشد، ولي در عمل نميتواند اينگونه باشد.
5- جامعهشناسهاي فرانسوي تصريح كردهاند كه در روح فرانسويها دو قريحه وجود دارد: قريحه زيباشناختي و قريحه اقتصادي؛ اولين قريحه مشتريان را شكار ميكند و دومين قريحه منجر به انباشت ثروت ميشود.
كشور فرانسه از نفت و گاز و ساير مخازن و معادن طبيعي بيبهره است؛ اما در عوض فرانسويها آنقدر خوشذوق هستند كه بدانند چگونه بتوانند از قر و اطوار پول توليد كنند. اوضاع نابسامان اقتصادي فرانسه در قرون 16 و 17 ميلادي كه در نهايت منجر به بروز نحلههاي فمنيسمي شد، اقتضا ميكرد كه بر طبل اشتغال زنان پا به پاي مردان كوبيده شود و اين مدل به ساير جهان هم ارائه شود. اما اكنون، زن فرانسوي نه اينكه نتواند فمنيست باشد، بلكه نميخواهد فمنيست باشد. حالا فمنيسم براي زن فرانسوي نان و آب نميشود. قر، اطوار، فكل و ادوكلن در شرايط كنوني براي فرانسويها نان و آب ميشود؛ پس منطقاً هم بايد پي همينها باشند و هستند.
تزهاي روشنفكري – فمنيستي و كافهنشيني پاريسي ديگر عايدي براي فرانسويها ندارد. اينها منقضي شدهاند. از طرفي تاريخ غرب متأخر در كنار گفتههاي انديشمندان غربي ثابت كرده كه «همهچيز در خدمت انباشت سرمايه» است. فرانسويها خودشان هم درك كردهاند كه ديگر نبايد براي پولدرآوردن، با فكر مردم را فريفت؛ با قر و اطوار بهتر ميتوان اين كار را انجام داد. عجب از كساني كه در غيرفرانسه هنوز نشخواركننده فمنيسم هستند.