محمدجواد اخوان
اين روزها گزارهاي مرتباً از سوي برخي از مسئولان ديپلماتيك و اجرايي در پاسخ به تهديدات مكرر امريكا، بيان ميشود و آن اينكه «برجام يك توافق چندجانبه، بينالمللي و متكي به قطعنامه شوراي امنيت است و خروج يكي از اطراف توافق (خصوصاً امريكا) نميتواند آن را مخدوش سازد. » فارغ از ابعاد حقوقي اين گزاره و ميزان صحت، بايد انديشيد كه وقوع احتمالي اين رويداد – يعني خروج يكجانبه واشنگتن از توافق- چه نتيجه و پيامدهايي خواهد داشت؟ براي پاسخ به اين سوال بايد، ابتدا به اين پرسش پرداخت كه اصولاً مذاكرات هستهاي براي چه با كشورهاي غربي انجام گرفت و چه نتيجهاي از آن انتظار ميرفت.
ميدانيم كه جمهوري اسلامي ايران نزديك به چهار دهه است كه در وضعيت قطع روابط ديپلماتيك با دولت ايالات متحده امريكا قرار دارد و پس از عدم نتيجه بخشي مذاكرات با تروئيكاي اروپايي، تصميم گرفته شد دولتهاي امريكا، روسيه و چين به تركيب مذاكراتي مقابل ايران اضافه گردند تا مشكل اصلي كه در واقع كارشكني امريكاييها در رسيدن به توافق بود، برطرف گردد.
از سويي در جريان تبليغات انتخاباتي رياست جمهوري يازدهم در سال 1392، آقاي روحاني با طرح اين ادعا كه «اروپاييها هم كدخداي خود را امريكا ميدانند» ايده مذاكره با كدخدا –يعني امريكا- را طرح نمود. نقطه ثقل اين رويكرد آن بود كه چون طرف اصلي و واقعي دولت امريكا است و تا زماني كه رضايت اين دولت تأمين نشود، رفع تحريمها دست نيافتني است، لازم است شرايطي براي مذاكره مستقيم با واشنگتن فراهم آيد تا مسير رسيدن به توافق هموار گردد. هرچند كه رهبر معظم انقلاب همان موقع نيز بر غيرقابل اعتماد بودن امريكا تأكيد ورزيدند، اما سياست راهبردي نظام در جهت تجربه آموزي منجر به اتخاذ تصميم «نرمش قهرمانانه» شد و براي اولين بار پس از سي و چند سال، مذاكره مستقيم با دولت امريكا انجام گرفت.
اينجا بود كه به بهانه مذاكره، گاه خطوط قرمز ديپلماسي عزت نيز ناديده گرفته شد و خطاهايي همچون گفتوگوي تلفني با اوباما، قدم زدن با كري و تماسهاي تلفني وقت و بي وقت ميان وزراي خارجه رخ داد و ادعا ميشد كه در مقابل رسيدن به توافق احتمالي بايد از اين مسائل چشم پوشي كرد. پس از آنكه توافق نهايي اعلام و متن «برجام» منتشر شد، يك واقعيت در فحواي آن آشكار بود و آن اعتماد به ظرف مقابل خصوصاً مسئولين و دولت وقت ايالات متحده امريكا بود. همان روزها يكي از روزنامههاي حامي دولت تيتر زد: «امضاي كري تضمين است.» حتي مسئولان اجرايي و مذاكرهكنندگان در مواجهه با منتقدان كه در خصوص احتمال تغيير سياست دولت آتي امريكا هشدار ميدادند، پاسخ ميدادند كه برجام توافق بينالمللي است و دولت آتي امريكا ملزم به رعايت آن است. به هر روي ذوق زدگي از برجام تا حدي بود كه هشدارها شنيده نشد و البته يك سال پس از آغاز اجراي برجام، نتيجه انتخابات رياست جمهوري امريكا نشان داد كه اين هشدار چندان هم بي ربط نبوده است.
اكنون ميتوان به پرسش نخست پاسخ داد. برجام امضا شد چون پيشنهاد دهندگان و مذاكرهكنندگان باني آن، امريكا را كدخدايي ميدانستند كه بدون رضايت او توافقي شدني نبود. علاوه بر اينكه ميدانيم در بخش تحريم ها، به طوري جدي با تحريمهاي يكجانبه وضع شده از سوي امريكا مواجهيم -كه نمونه بارز آن در حوزه پولي و بانكي است- در اين سالها بارها اين دولت با فشارهاي آشكار و پنهان خود تحريمهاي نامرئي ديگري را از سوي دولتهاي ديگر نيز به ايران تحميل نموده است. بنابراين چه بخواهيم و چه نخواهيم مسئله اصلي تحريمها در واشنگتن رقم ميخورد.
در طول دو سالي كه از عمر برجام ميگذرد، بارها شاهد نقض سريالي اين توافق از سوي ساكنان سابق و فعلي كاح سفيد بودهايم و به اذعان مديران اجرايي و فعالان اقتصادي برجام نتيجه محسوس اقتصادي به همراه نداشته، حال اگر قرار باشد واشنگتن كار را يكسره كند و كلاً از توافق خارج شود، ديگر چه انتظاري ميتوان از برجام داشت؟ برجامي كه با پايبندي نيم بند و مشحون از خلف وعده امريكا، آوردهاي نداشت، بدون امريكا چه ميوهاي به ثمر خواهد نشاند؟
اگر دلخوش كنيم كه فلان كشور اروپايي همچنان از حفظ برجام سخن ميراند، سخت در اشتباهيم. آن كشور اروپايي آيا حاضر است هزينه ايستادگي در مقابل واشنگتن را نيز پرداخت كند؟ تكليف شركتهاي چندمليتي كه يا يك سرشان در امريكا است يا با آن مراوده مالي دارند، چه خواهد شد؟ از اينها گذشته مگر كدخداي اروپا، امريكا نبود؟ چگونه ميتوان انتظار داشت رعاياي اروپايي بدون اجازه كدخدا، كنار ما بايستند؟
بايد كم كم تعارف و مجامله را حداقل با خودمان كنار بگذاريم. اگر برجام براي رفع تحريمهاي ظالمانه امريكا امضا شد، «برجام منهاي امريكا» كاغذپارهاي بيش نيست. البته نميتوان انكار كرد كه چاه «برجام منهاي امريكا» اگر چه خشك و بي آب است، اما براي كساني كه به قمار «تعامل با كدخدا» دست زدهاند، آخرين دستاويز است.