
براي دختران كه به شدت «بابايي» هستند خيلي سخت، دشوار و ناگوار خواهد بود كه در روزهاي سخت و آسان زندگي حضور پدر در كنارشان احساس نشود. پدر براي دختران فقط يك واژه نيست، خيلي بزرگتر، مهمتر و با ارزشتر از يك كلمه است. پدر به زندگي دختر رنگ و بو ميبخشد، الفباي زندگي را به او ميآموزد و در لحظههاي غم و شادي همراهش ميشود. اما در نبودش خبري از تقسيم لحظات، تجربهها و خاطرات نيست و همه اتفاقات جايي در كنج قلب و ذهن فرزندشان ميماند. اين يعني همان تجربه عطيه خداوردي كه هنگام شهادت پدرش عباس خداوردي يكساله بوده و هيچگاه معني واقعي داشتن پدر را لمس نكرده است. او هيچ خاطره و تصويري از پدر با خود به يادگار ندارد، اما ميداند كه پدر در همه حال نظارهگر اوست. با او از روزهاي نبودِ پدر صحبت كرديم، پدري كه تنها يك متوفي نيست، بلكه شهيدي است حي و حاضر كه در نزد خدا روزي دارد. ما در گفتوگو با عطيه خداوردي سعي كرديم چند و چون نگاه جامعه نسبت به خانواده شهدا از منظر يك دختر شهيد را جويا شويم.
شما يكساله بوديد كه پدرتان شهيد شد و بعد از آن هيچ وقت پدر در كنارتان نبود. واژه پدر براي شما چه معني ميدهد؟گياه را در گلدان ديدهايد وقتي ميخواهد رشد كند يك چوب كنارش ميگذارند تا به آن تكيه كند و صاف بالا بيايد. من فكر ميكنم پدر آدم با استقامتي است كه ميتواند پشتوانهام باشد. اما حالا كه حضور فيزيكي ندارد به گونه ديگري پشتوانه من است. جسمش حضور ندارد ولي خيلي مواقع حضور داشته كه من نظر ايشان را در زندگيام ديدهام.
روز پدر برايت چه معنايي ميدهد؟ چه كارهايي را در اين روز انجام ميدهي؟روز پدر جزو روزهاي پر احساس من است. من از چند روز قبل هديه ميگيرم و سرخاك پدرم ميروم. مثل خيلي از بچههايي كه پدر بالاي سرشان است من هم اين حالت را دارم. حالا جسمش نيست ولي من هم با روحش ارتباط برقرار ميكنم.
پدرتان در كدام عمليات شهيد شدند؟سال۶۵ در منطقه شلمچه و در عمليات كربلاي۵ شهيد شدند. هنگام شهادت ۲۹ سال داشتند. اينجا يك تشابه عددي وجود دارد، اينكه پدر ۲۹ ساله بوده در قطعه ۲۹ دفن شده و ۲۹ دي ماه شهيد شدند. اين ۲۹ براي من عدد پدرم شده است. عددي كه در ضميرم گنجانده شده و حس زيبايي به آن دارم.
چه مدتي در جبههها حضور داشتند؟ آن هنگام ازدواج كرده بودند؟پدر اوايل انقلاب در كميته استخدام ميشوند و از همان اوايل جنگ به جبهه ميروند. سال ۵۸ ازدواج ميكنند. سال۵۹ فرزند اول به دنيا ميآيد، ۶۱ فرزند دوم، ۶۴ فرزند سوم كه من هستم و سال ۶۵ به شهادت ميرسند.
از پدرتان خاطرهاي هم در ذهنتان نقش بسته است؟نه! اصلا! ولي هميشه يك حسي وجود دارد. مانند بچه كه به دنيا ميآيد يك انس خاصي به مادر دارد. من خاطرهاي از پدرم ندارم ولي همان حس ذاتي كه بين مادر و فرزند وجود دارد بين پدر و فرزند هم وجود دارد. من هم آن حس را دارم.
برادر و خواهرتان چطور؟ احساس شما با آنها كه حضور پدر را تجربه كردهاند، چقدر فرق ميكند؟برادرم كاملاً پدر يادش است و خواهرم هم خاطراتي دارد. اينكه من خاطرهاي از پدرم ندارم يك بعد مثبت دارد و يك بعد منفي. من تا اين سني كه رسيدهام خيلي بيتاب پدر هستم. حس ميكنم پدر يك نعمتي است كه تصويري از آن يادم نيست. بعد مثبتش اين است كه آدم در ذهنش تصويري ميسازد كه شايد آن تصاوير به آن شخص نزديك نباشد ولي ميداند آن شخص يك انسان پاك بوده كه به فيض شهادت نائل شده است. شايد اگر من جاي خواهر و برادرم كه خاطراتي يادشان هست، بودم، فكر ميكنم برايم خيلي سختتر بود.
الان خودتان از پدر چه تصاويري در ذهن داريد؟افراد يكسري خصوصيات بد دارند، يكسري خصوصيات خوب. از نظر من شهدا طي يك فضاي معنوي ساخته شدند، حتي اگر بد بودند. ميشود گفت غربال شدند. فكر ميكنم كسي كه در زمان جنگ در جبهه حضور داشته آن جبهه غربالش كرده است. فكر ميكنم پدر بيشتر ابعاد مثبت داشته است. من چون پدر را يادم نيست از او يك شخص فاضله ساختهام و فكر ميكنم اين تصوير درست باشد. طي تعريف و صحبتهايي كه از ديگران شنيدهام، فكر ميكنم اين تصوير خيلي نزديك باشد. نه اينكه يك خيالپردازي مثبتي باشد كه به واقعيت نزديك نباشد. طبق تعريف ديگران من در ذهنم شخصي را ساختهام كه نهايت خوبيهاست.
الان كه بزرگتر شدهاي هنوز با آن تصوير ارتباط برقرار و با پدر صحبت ميكني؟
من هميشه فكر ميكردم كه اگر بزرگ شوم بيقراري پدر در من كمتر ميشود. وارد اجتماع و دانشگاه ميشوم، شغل پيدا ميكنم و ذهنم سرگرم موارد اجتماعي ميشود در صورتي كه امروز ميبينم بدتر شده است. هر سالي كه ميگذرد و هر روزي كه به عمرم اضافه ميشود بيشتر بيقرار پدر و ارتباطم با او خيلي قويتر از گذشته ميشود. من در طول هفته دو بار سر مزار پدر ميروم و كسي نميداند. ارتباطم با پدر خيلي خاص است.
گاهي اوقات ما همه چيز را مادي ميبينيم ولي من به وراي اين مسائل كار دارم. بعضي مواقع در زندگيام به بنبستهاي فكري و اجتماعي رسيدهام كه برون رفت از آن برايم خيلي سخت بوده است. يك بار خيلي به مشكل برخوردم و حالم خيلي بد بود و در محل كار، بغض گلويم را گرفته بود و ميخواستم گريه كنم و ميگفتم خدايا كاش پدرم بود و حمايتم ميكرد. در همين افكار بودم كه دوستم زنگ و گفت من الان سر خاك پدرت هستم حرفي نداري به پدرت بگويي. گاهي پدر حضورش را اينگونه به من نشان داده است.
دختر يك خاصيتي كه دارد و آن هم «بابايي» بودنش است. اين يك ويژگي غريزي است كه پسر «ماماني» ميشود و دختر به پدر وابسته ميشود. زياد خواب پدرم را نميبينم. من در كار خدا دخالت نميكنم، چون ايشان بايد از خدا اجازه بگيرند تا به خوابم بيايند. شايد مصلحتهايي باشد كه به خواب نيايد و اگر بخواهد به خوابم بيايد من بيقرارتر ميشوم و توقعم بيشتر ميشود كه چرا زود به زود به خوابم نميآيد.
الان بيقراري شما از برادر و خواهرت بيشتر است؟بله، خيلي بيشتر است. من۲۰۰ روز از ۳۶۵ روز سال را بر سر خاك پدرم ميروم. ولي خواهرم خيلي كمتر از من ميرود. من موقع عيد نوروز، شب يلدا، شبهاي احيا و هر بهانهاي كه باشد و فرصت و مجال پيدا كنم بر سر خاك پدر ميروم.
در تصاوير ذهني كه از پدرت ساختهاي با او صحبت ميكني، چه حرفهايي به او ميزني؟ از پدر گلايه نميكني؟خيلي پيچيده است. همه انسانها نياز به پشتوانه دارند. ميگويند بزرگترين غم تاريخ بشريت، غم از دست دادن پيامبر(ص)، حضرت علي(ع) و خانم فاطمه زهرا(س) بوده است. وقتي انسانهاي برگزيده و معصوم از اين عالم رفتند من فكر نميكنم بقيه انسانها خيلي بالاتر از آنها باشند. ميتوانند به آنها نزديك شوند ولي در يك راستا قرار نميگيرند. اين من را آرام ميكند. ميگويم حضرت علي(ع) هم يتيم بوده و پدري نداشته و پيامبر و بستگانش حمايتش ميكردند. همين باعث ميشود من دلگرمي بگيرم.
ميگويم حتماً ارزشش را داشته وقتي پدر من به جنگ رفت و اين تصميمات را گرفت كه بخواهد از تك تك ما دفاع كند و آن سختيها را بكشد. شايد اگر بود سختي بيشتر ميشد و حالا كه نيست اين سختيها يك حالت مرهم پيدا ميكند. بعد فكر ميكنم و ميگويم من آن زمان كه در فكر پدر نبودهام. او يك ارزش فكري داشته كه شايد هيچگاه قادر به دركش نباشم. پس من نميتوانم گلايه كنم.
از خصوصيات و ويژگيهاي بارز پدر كه از ديگران شنيدهاي چه چيزهاي ميتواني بگويي؟
پدرم خيلي مردمدار بود و به پاييندستان خودش خيلي كمك ميكرده و خوشرو و معنوي بوده است. به ظاهرش اهميت ميداده است.
اين نبودن پدر از كودكي تا امروز خودش را چگونه نشان داده است؟ جايي بوده كه به پدر نياز داشتي و نبودش را خيلي حس كرده باشي؟خيلي زياد بوده است ولي من اين را هضم كردهام. به رغم اينكه اين هضم كردن برايم خيلي سخت بوده ولي با من عجين شده است. من هميشه دوست داشتهام پدر كنارم باشد. يا وقتي از مدرسه تعطيل ميشدم بابا بيايد و من را به خانه ببرد. يا موقع ثبت نام دانشگاه و جاهاي ديگر ميديدم همراه بيشتر دخترها پدرشان است و كارها را پدرشان انجام ميدهد. ولي من هميشه اين كارها را تنها انجام دادهام.
الان وقتي دلتان براي پدرتان تنگ ميشود چه كار ميكنيد؟روح پدر هست و من هروقت بخواهم ميتوانم با او ارتباط برقرار كنم. سر مزار پدر بيشتر تمركز دارم تا با او ارتباط برقرار كنم. آرامم ميكند و با او حرف ميزنم. خيلي ساده با او حرف ميزنم. خيلي مسائل روزمره را برايش تعريف ميكنم. با او گفتهام و خنديدهام. شايد اگر كسي من را آن لحظه ببيند ميگويد او ديوانه است، اما نميداند من آن لحظه چه حسي دارم و با چه كسي ارتباط برقرار كردهام. ميگويم اگر بودي برايم صحبت ميكردي و آرامم ميكردي. اما فرداي آن روز فهميدم پدرم كمك كرده و نياز به صحبتهايش نبوده است. دو هفته پيش خيلي دلم براي پدرم تنگ شد و دو بيت شعر برايش گفتم. «بقاي عمرم بدون پدر عدم معني است/ سالها با تكه سنگي مأنوسم.» فكر ميكنم وقتي گلزار شهدا و هرجا كه شهيدي دفن است ميروم يك تكه از بهشت است. جايي است كه انسان پاكي آرميده كه ميتواند به ما انرژي مثبت بدهد.
وقتي بزرگتر شديد و به دانشگاه رفتيد نگاه بقيه بچهها به يك دختر شهيد چگونه بود؟زندگي ما هم مثل بقيه است، ولي شرايطم به خاطر نبود پدر ۱۸۰ درجه فرق كرده است. اگر همه دنيا را به من بدهند هيچوقت جاي پدر را براي من نميگيرد. در عين اينكه با او ارتباط برقرار ميكني يك كمبودي وجود دارد. آن كمبود با هيچ چيزي جبران نميشود. خيليها در دلشان به فرزند شهيد بودن افتخار ميكنند ولي نميتوانند آن را بيان كنند. به محض گفتن چنين حرفي، انگشت اشاره به سمت شما ميرود و ميگويند سهميه. در حاليكه خيلي از فرزندان شهيد نخبهاند. اين حرف و عمل امام است كه براي فرزندان شاهد بايد سهميههايي قائل شد تا در محافل عمومي و اجتماعي راحتتر حاضر شوند. حالا كشور ما دارد به حرف امام عمل ميكند. ولي خيليها به آن توجه ندارند. اين نگاه منفي همه جا از مدرسه تا دانشگاه و محل كار بوده است.
شايد به اين خاطر باشد كه بعضي از مردم فكر ميكنند خانواده شهيدان از رانتهاي دولتي و حكومتي استفاده ميكنند. حالا شما ميگوييد مردم. عموي خودم فكر ميكرد كه پول آب و برق و گاز را بنياد شهيد ميدهد كه مادرم قبضها را نشانش داد و گفت پول همه قبضها را خودمان ميدهيم. ما هم مانند بقيه مردم داريم زندگي ميكنيم. اگر قرار است ماليات بدهيم ما هم ميدهيم. حالا يك مركزي به فرمان امام به نام بنياد شهيد انقلاب اسلامي ساخته شد كه الان بنياد شهيد و ايثارگران انقلاب شده و به مشكلات و معضلات اين خانوادهها رسيدگي ميكند كه آن هم به طور صد در صد نيست. شايد از پنج خانواده بتوانند يك خانواده را به طور صد در صد مورد حمايت قرار دهند. من دوستاني داشتهام كه شهادت پدر غيرقابل هضم برايشان بوده است و افسردگي گرفتهاند و در خانه نشستهاند. جنگ تبعات منفي دارد. تبعات منفي اينجور خانوادهها خيلي بيشتر از تبعات مثبت آن است. اگر به من تمام دنيا را بدهند باز هم برايم پدرم نميشود. كسي كه كمبود و فقداني را داشته باشد اين فقدان در روحيهاش تأثير ميگذارد.
شايد آن حمايتها شفاف نبوده يا اطلاعرساني دقيق نبوده كه براي بعضيها توهم ايجاد كرده است؟
يكسري كج سليقگيها بوده و اطلاعرسانيها نبوده است. در كشورهاي مختلف هم براي كساني كه از كشورشان دفاع كردهاند حمايتهايي در نظر گرفته ميشود. در مستندي پيرمردي در آلمان را نشان ميداد كه در جنگ جهاني يك سرباز ساده بوده و كلي از او حمايت ميكردند و به او احترام ميگذاشتند.
اين محدوديت و نگاه منفي چگونه خودش را نشان داده؟انواع رفتارها بوده است. تكه ميپرانند و جملات و كلمات طعنهآميز ميگويند. معتقدم من زماني ميتوانم بگويم فرزند شهيدم كه بتوانم راه پدرم را ادامه بدهم. راه بابا راه امام و شهداست. هر وقت بتوانم آن راه را ادامه بدهم ميتوانم بگويم پدرم شهيد شده است. من بايد خودم را به پدرم خيلي نزديك كنم.
عكسالعمل خودتان در اينجور مواقع چگونه است؟من هيچوقت توقع نداشتهام كسي بفهمد من فرزند شهيدم و بخواهد به من احترام بگذارد. هم عكسالعمل منفي بوده هم مثبت، كه منفي پررنگتر بوده است. نميدانم چرا براي بعضي افراد هضم نميشود. كشور ما با يك بحران دفاعي روبهرو بوده است كه بايد در آن برهه از كشور دفاع ميكرد. خيليها يا ميخواهند از واقعيت فرار كنند يا اطلاعي از آن واقعه و روزها ندارند. نميتوان همه را مقصر دانست چون خيلي افراد با واقعيتهاي جامعه روبهرو نيستند. بهتر است براي بعضيها سكوت كرد. خيلي موارد هم بوده كه افرادشان شهيد را ميفهمند و خيلي استقبال ميكنند. خودشان در جنگ بودهاند و ميفهمند. كسي كه در محيطي رشد كرده كه تا به حال اسم شهيد را نشنيده برايش كمي سخت است، بخواهد اين مسائل را درك كند. البته پيش آمده به بعضيها اطلاعات را دادهايم و با او صحبت كردهايم و ضمير شخص خيلي به اين مسائل نزديك شده است. پس طرف گناهي نكرده و برخوردي كه انجام ميدهد شايد از روي قصد و عمد نبوده و از روي ندانستن عمل ميكرده. خيلي از اين افراد بعد از آگاه شدن در خط شهيدان و فرزندان شهيد افتادهاند و فعالانه كارها و برنامههاي آنان را پيگيري كردهاند.
تا به حال با اين افراد صحبت كردهايد ببينيد چرا نظرشان منفي است؟من هروقت با عكسالعملهاي منفي روبهرو ميشوم طرف تا جايي كه پاي حرفم بنشيند و بفهمد برايش توضيح ميدهم. ولي وقتي خودش نخواهد، ميگويم، بگذار هر فكري ميخواهد بكند. دورهاي كه پيامبر(ص) و امام علي(ع) زندگي ميكردند چقدر توهينها به آنها شد. آنها هم يا با اخلاق نيكو برخورد كردند يا سكوت كردند.
يكسري افكار وجود دارد. رسانه خيلي ميتواند به اين افكار كمك كند. بعد از فيلم اخراجيها، ذهن مردم نسبت به شهيد و كسي كه در جنگ شركت ميكند تغيير كرد. وقتي اخراجيها ساخته شد خيلي از افراد ميگفتند شهيدان اينطوري بودهاند، جبهه رفتهاند و شهيد شدهاند. حتي كلمات نادرست هم به كار ميبردند. من وقتي از خروجي سينما بيرون ميآمدم اين كلمات را ميشنيدم. اخراجيها به سرسوزني از جنگ پرداخت. چون حوادث جنگ ما خيلي وسيع بوده است. نصف گلزار شهداي ما، خاطراتي است كه زير خاك دفن شدهاند. حالا اين حرفها در دانشگاه و محل كار و زندگي يك جور ديگر بوده است.
خودتان به آثاري كه اين جنبههاي جنگ را نشان ميدهد نقد داريد؟ما خيلي مواقع ميآييم ثواب كنيم اما كباب ميشويم. ميآييم مردم را نسبت به واقعيت آگاه كنيم اما ذهن مردم را خراب ميكنيم و ارزش ذهني طرف را بيارزش و بيمعني ميكنيم. شخص فيلمي را در سينماي ايران ميبيند بعد فكرش منفيتر ميشود. بعد وقتي من نوعي را ميبينند و ميفهمند فرزند شهيد هستم طور ديگري فكر ميكنند. اخراجيهاي آقاي ده نمكي نمونهاي از اين موارد است.
نگاه فيلم اخراجيها شما را به عنوان يك فرزند شهيد اذيت كرد؟خيلي اذيت كرد. من خيلي دوست دارم آقاي دهنمكي را ببينم و بگويم هدفشان از ساختن اين فيلم چه بوده است. افرادي مانند مجيد سوزوكي وجود داشتهاند. شما وقتي به قطعه ۲۹شهدا ميرويد يكسري بنر زدهاند كه روي يكي از آنها نام شهيد مجيد خدمت(سوزوكي) نوشته شد و كاراكتر آن شبيه كامبيز ديرباز است. آقاي دهنمكي خيلي سعي كرده اين را به واقعيت نزديك كند اما در عمل موفق نشده و باعث شده ذهن مردم نسبت به اين موارد منفي شود و بگويند تمام شهيدان اينگونه بوده اند. هيچ انساني معصوم نيست و انسانهاي آن زمان هم با تمام نقصاني كه داشتند، وقتي به جبهه ميرفتند نقصانهايشان محو ميشد. شايد طرف نماز روزانهاش را نميخوانده اما وقتي وارد جبهه ميشود به تكامل ميرسيد و نماز شبش ترك نميشد. نميگويم هر كسي كه به جبهه آمده خوب بوده، اما اگر فردي بد بوده و در جنگ شركت كرده، خوب شده و پاك شهيد شده است. مانند حر كه وقتي به سپاه امام حسين(ع) مراجعه كرد از او استقبال شد. انسان هم هرگاه به خدا نزديك شود، خدا او را مورد استقبال قرار ميدهد. من فكر ميكنم اين فيلمها اگر مستند باشد خيلي بهتر از فيلمهاي اينچنيني جواب ميدهد.
اگر خودتان بخواهيد خيلي شفاف بگوييد بنياد شهيد از خانواده شما چه حمايتهايي ميكند، اين سخن چه خواهد بود؟پدر من به عنوان نظامي به جبههها رفت و در ارگاني استخدام بود و مستمري ميگرفت. حقوق شهيد هم به خانواده برميگردد. حالا حقوق به بنياد شهيد ارجاع داده ميشود و از آنجا به دست خانوادهها ميرسد. يعني همان حقوق طبيعي است كه بايد مراحلي را طي كند. ما حمايت مالي نميشويم كه بگويم حقوقمان را از بنياد ميگيريم يا ممكن است هنگام ازدواج هديهاي بدهند كه در ادارهجات و نهادهاي ديگر هم وجود دارد.
حيف است از خانواده شهيدان بگوييم و از كارهاي مادر نگوييم. مادرتان در اين سالها چه نقشي داشته است؟تصور كنيد يك خانم ۲۶ ساله با سه بچه و بدون شوهر چه كار سختي پيشرو دارد. الان در جامعه ميبينم خانم شوهر و يك فرزند دارد و هر روز مينالد. اما ميبينم مادرم چقدر صبورانه ما را بدون گله و شكايتي بزرگ كرده است.