از تصاویری تکراری که در نمایشگاههای کتاب تهران، هماره و به سرعت از برابر دیدگان این قلم عبور کرده، پیشخوان ناشرانی است که آثار زندهیاد جلال آلاحمد را در مجلداتی متحدالشکل چاپ و عرضه کردهاند. دیگر همه از شوفر کامیون و بنا و چاهکن و پنبه زن و ... دریافتهاند که اگر بخواهند به حیطه نشر بیایند و پول و پلهای به کف بیاورند، باید یک دوره آثار جلال را چاپ بزنند و تنها خدا میداند که از این رهگذر، چقدر تقطیع و تحریف روی دست کتابهایش گذاشتهاند! (در اشارت به مشاغل شریف پیش آمده، صرفاً عدم تناسب آنها با نشر را در نظر داشتم و نه تخفیفشان را) همه میدانیم که ناشر خصوصی، عاشق چشم و ابروی آلاحمد نیست و پیجوی سرمایه و سود خویش است و ایضاً باز هم بیخبر نیستیم که بر پارهای از آثار جلال، بهویژه گزارشها و مونوگرافی نگاشتههایش، گرد دههها زمان نشسته و مثلاً «جزیره خارک، در یتیم خلیج» از کار پیجویی از شرایط کنونی این منطقه، گرهی نمیگشاید و باز شستمان خبردار است که اغلب بلانسبت روشنفکران و اهل قلم این کشور از دهه ۲۰ به این طرف، حوالت فحش و فضیحت به جلال را، یکی از اولویتهای خود شناخته و البته با این همه، چیزی از او نکاسته و بر خود نیفزودهاند. چه بسیار از اهالی قلم که با نگارنده دوستی و با آلاحمد دشمنی داشتند و در برابر چشمان حقیر، رفته رفته پیر و فرسوده شدند و در گمنامی غنودند، اما جلال جوان و پرجنب و جوش ماند و دیگران را به دنیای خود برد و همچنان میبرد! حتی عدهای از نورستگان نویسندگی که کار خود را با جلال خوانی آغازیدهاند و الان ادا و اطوار استقلال در میآورند، بدون آنکه متوجه باشند آلاحمد را تکرار میکنند! ماجرا واضح است، رها کنم.
خواستم از این طریق به مسئولان امر و آنان که جلال در حضور و غیابش زیر بال و پرشان را گرفته، یادآور شوم که آذرماه امسال، صدمین سال میلاد اوست. به اشکال گوناگون میتوان این دردانه ادبیات، فرهنگ و سیاست را پاس داشت، بازخوانی و ارزیابی و نقدش (البته نه به سبک روشنفکران و حسودان) و ایضاً انتشار هرآنچه در پستوی اقوام و دوستان، از روزنگاشت و نامه و عکس و سند و ... باقی مانده است. از یاد نبریم که آلاحمد در شکست هیمنه چپ و سلطنت و دمیدن روح اعتماد به نفس در کالبد رنجور و فروکاسته فرهنگ این دیار، نقشی تاریخی ایفا کرد و اگر تنها همین را ملاک بگیریم، بس به او بدهکاریم. یادش گرامی باد.