جوان آنلاین: محمد رحمانی در کانال شخصی خود در پیامرسان بله با ذکر دو روایت از تأثیر چارچوبهای ذهنی در شناخت و کاربست آن در فرهنگ نوشت. در یادداشت او آمده است:
روایت اول:
دوستی نقل میکرد در سفر اربعین به دلیل تشنگی زیاد به مغازهای که از دور شُرشُر قرمزی آبمیوه آن به چشم میآمد رفتیم و مقداری آب انار خریداری کردیم. اندکی از آن را نخورده بودیم که مزه بد آن باعث شد سمت سطل زباله مغازه رفته و آن را معدوم کنیم، اما با کمال تعجب دیدیم که اناری در مغازه نبود! بلکه مغازهدار آب انگور قرمز به ما فروخته بود. وقتی این را متوجه شدیم تا انتهای آن آبمیوه را با لذت تناول کردیم!
روایت دوم:
هارون بن عیسى روایت میکند امام صادق (ع) به فرزندش محمد فرمود: چقدر از خرجى اضافه آمده؟ گفت: ۴۰ دینار. فرمود: آن را بیرون آور و صدقه بده. عرض کرد: آقا دیگر چیزى برایمان باقی نمیماند. فرمود: صدقه بده، خداوند عوض آن را میدهد. مگر نمیدانی که هر چیزى کلیدى دارد و کلید روزى صدقه است، پس اینک صدقه بده. او به دستور امام عمل کرد، ۱۰ روز بیشتر نگذشت که از جایی ۴ هزار دینار رسید. فرمود: پسرم، در راه خدا ۴۰ دینار دادیم و خداوند ۴ هزار دینار در عوض آن به ما عطا کرد. شبیه این اتفاقات بارها و بارها در زندگی برخی مؤمنین رخ داده است، اما منطق کمیت گرای واقعنگر چگونه میتواند از این وقایع پشتیبانی کند؟ معقولیت این اتفاقات چگونه قابل توجیه است؟
نتیجه:
کانت در فلسفه استعلایی خود معتقد است که انسان، چارچوبهای ثابتی برای شناخت پیرامون خود دارد که آن محیط را با عینک این مقولات درک میکند. در حقیقت نومن Noumenon یا حقیقت خارجی اشیا تمایز جدی با فنومن Phenomenon یا ادراک حس بشری دارد. مقولات هستند که ادراک را خلق میکنند و این خلق ادراکات منجر به تغییر در تمایلات انسان میشوند. گرچه این نگاه معرفتشناسانه در فلسفه اسلامی مورد نقد است، اما از بعدی دیگر میتوان قائل شد که «اندیشه، قالبی برای درک و خلق تمایلات بشری است» به عبارت سادهتر مبادی و نظام اندیشه پیشینی انسان بهشدت میتواند منجر به تغییر در تمایلات و گرایشات او شود و حقیقت عینی واحدی را با تغییر در تحلیل، مورد بغض کسی و اقبال دیگری گرداند.
دستگاههای اندیشهای، جهانهای معنایی انسان را شکل میدهند و سایر برداشتهای انسان از پیرامون خود در چارچوب این دستگاهها فهم میشود. جهان معنایی یک عارف است که او را در دوران خوش، توصیه به استغفار میکند، چراکه تلقی او این است که خدا توجهش را از او سلب کرده و در مقابل جهان معنایی یک انسان عامی این است که اتفاقاً خدا او را دوست دارد و مشکلی در زندگی او خلق نکرده است. یک جهان معنایی است که جامعه را در قله میبیند و دیگری آن را در قعر دره. اصولاً مشکل ما در جامعه امروزین، تلقیهای متفاوت است. جهان پیرامونی است و هرچقدر که نمایش پیرامون را رنگ و لعاب بدهیم، مجدداً مخاطب ما او را با عینک اندیشه خود میبیند و تفسیر میکند. مسئله پردازش عین نیست بلکه مسئله بازآرایی ذهن است.
اینجاست که تمایز بین «امر فرهنگی» و «امر تربیتی» واضح میشود. امر فرهنگی به دنبال بزک کردن واقعیت برای تغییر ذهنیت است، اما امر تربیتی به دنبال تغییر جهان معنایی برای درک پیرامون و چهبسا در جامعه امروزین ما، اساسیترین راهبرد مدیریت تمایلات اجتماعی را باید در توسعه امر تربیت در مقابل امر فرهنگ جستوجو کرد.