کد خبر: 999087
تاریخ انتشار: ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ - ۰۳:۴۵
اندوه‌یادی برای استاد زنده‌یاد آیت‌الله سید‌هادی خسروشاهی- بخش پایانی
انتشار خاطرات استاد از رهبری معظم انقلاب در واپسین ماه حیات، نوعی حمایت آشکار از ایشان به شمار می‌رود. روزی در لباس مبدل- که پوشیدن آن در زمره عادات وی بود- و در کتابفروشی‌های کنار خیابان انقلاب تهران، به چاپ دیجیتالی مهمل‌نامه «رفیق آیت‌الله!» برخورده و کام وی را سخت تلخ کرده بود. او انتشار این اثر را، در پاسخ به اینگونه تبلیغات زهرآگین قلمداد می‌کرد و به طنز، به ممیزی که انتشار کتاب را قدری به تأخیر انداخته بود، پیام داد: «یا زودتر مجوز چاپ کتاب را صادر می‌کنید یا آن را به صورت دیجیتالی منتشر و در کتابفروشی‌های اطراف انقلاب پخش خواهم کرد!»
محمدرضا کائینی
سرویس تاریخ جوان آنلاین: بخش نخست این مقال را در روز گذشته از نظر گذراندید. اینک واپسین بخش از آن پیش روی شماست. امید آنکه مقبول افتد.

درنگی در یک کارنامه عملی
ترجیح می‌دهم در این فصل از مقال، سخن را از خصال عملی شخصی او بیاغازم و بعد به سراغ اجتماعیات و سیاسیاتش بروم. باید اذعان کنم که در تمام مدت آشنایی، او را به معنی الکلمه «میانه‌رو» یافتم و بسیار عاطفی و دارای آمادگی فراوان برای آغاز و امتداد دوستی. با افراد در همان دیدار اول رفیق می‌شد و اگر اهل فضل و فرهنگ بودند، خیلی سریع به تعامل می‌رسید. شاید کمتر کسی عصبانیتش را دیده باشد. می‌توانست حتی با افرادی که مناظرات جدی و تند هم داشته، مجدداً و به راحتی به صمیمیت بازگردد. یکی از واپسین مجلدات حدیث روزگار، شامل پاسخنامه‌هایش به کسانی است که در دوره انقلاب با آنان به اختلاف برخورده، اما پس از آن با اغلب ایشان رابطه‌ای پر‌مودت برقرار ساخته است. او خود در دیباچه این مجلد، به این فقره اشاره دارد. تحمل وی در شنیدن سخن مخالف نیز، بسیار بود و بحث را تا زمانی که طرف مقابل گفتگو را به خشونت کلامی یا توهین نمی‌کشاند، ادامه می‌داد. می‌شد سال‌ها با او دوست بود و متوجه اختلافات خویش با وی نشد، کما‌اینکه این قلم در طول مدت ارتباط با او، تنها در چند مورد اندک، متوجه تفاوت‌های خویش با او گشت! این درس مهمی است که اگر اهالی فرهنگ در پی مراوده‌ای هم‌افزا باشند، شاید در طول سال‌های دراز، حتی متوجه اختلافات خویش با هم نشوند و اگر هم شدند، بدان وقعی ننهند!

دلی در گرو ناخوانده‌ها و نادیده‌های تاریخ
چیزی که او را به تمام معنا خوشحال می‌کرد، یافتن کتاب، مجله، سند یا عکسی تاریخی بود و نگارنده خوشحال از اینکه در دو دهه اخیر، از این جهت بار‌ها او را مسرور ساخته است. هر زمان و حتی در دیرگاه شب که خبر یافت شدن یکی از انواع فوق را به او می‌دادم، می‌خواست که در همان ساعت، آن را توسط پیکی برای وی بفرستم و اگر به فردا احاله می‌دادم، نمی‌پذیرفت و داستانی از علامه طباطبایی را متذکر می‌گشت. می‌گفت: «گاه می‌شد که علامه طباطبایی شب هنگام، با منزل ما در قم تماس می‌گرفت و می‌فرمود: آقای خسروشاهی (به کسرخاء) اگر فردا از سمت منزل ما عبور کردید، بیایید و مقاله جدید مرا دریافت کنید... و من که طاقت صبر تا فردا را نداشتم، از ایشان درخواست می‌کردم تا همان لحظه خدمتشان بروم وگرنه در آن شب خوابم نمی‌برد!». این بخش از نوشتار، فرصتی مغتنم است برای تقدیر از کار بزرگ وی در جمع‌آوری و انتشار مجموعه آثار علامه طباطبایی. خصوصاً اینکه دست‌کم یافتن بخشی از آنها- که پراکنده و در دست افراد مختلف در ایران و خارج از ایران بود- بدون همت وی هرگز میسور نمی‌گشت و روی انتشار نمی‌دید. فراموش نمی‌کنم ذوق کردن او را در پی اخباری از قبیل: از بایگانی خارج شدن تصاویر منتشر نشده حسن‌البناء در پی انقلاب مصر، یا به دست آوردن مجموعه‌ای از عکس‌های نادیده آیت‌الله سید‌ابوالقاسم کاشانی توسط نگارنده (زنده‌یاد حسن گرامی داماد آیت‌الله پیش از درگذشت، تمامی آلبوم‌های آن مرحوم را در اختیار من گذارد) یا دسترسی به نشر نایافته‌هایی از شهید‌نواب صفوی و یارانش که حاصل عکاسی‌های زنده‌یاد سید‌مصطفی مترجم مدنی عکاس وقایع نهضت ملی بود و آن‌ها را پیش از رحلت به این قلم بخشید. بخش‌هایی از این نویافته‌ها، در آثار چند سال اخیر استاد نشر یافت. واپسین یادگار او که نمادی از تعلق وی به کتاب و تعالی فرهنگی جامعه است، تأسیس کتابخانه‌ای نفیس و کم‌بدیل در پردیسان قم و بخشیدن گنجی از کتب و اسناد خویش بدان است. او در طریق بنای این مؤسسه ارجمند، تلاش فراوان نمود و به دشواری هزینه آن را تأمین کرد. وی در این طریق، حتی به درخواست خانواده در بازسازی منزل مسکونی خویش در تهران نیز وقعی ننهاد و پاسخ داد: «الان اولویت من، ساختن کتابخانه در قم است، پس از مرگم، با این خانه هر کاری خواستید بکنید!...». امید می‌برم که این یادگار ارزشمند و صدقه جاریه، با حسن مدیریت سالیان دراز برقرار و در خدمت مشتاقان پژوهش و اندیشه باشد.

پیشگام وحدت حوزه و دانشگاه.
اما در باب پیشینه اجتماعی و سیاسی خسروشاهی، از این مهم می‌آغازم که او از پیشگامان وحدت حوزه و دانشگاه در دوران معاصر به شمار می‌آید. وی از اواسط دهه ۳۰، با جریان روشنفکری دینی - که در مسجد هدایت و انجمن اسلامی مهندسین تمرکز داشت- مراوده نزدیک یافت و مجله مکتب اسلام و دیگر آثار فضلای نواندیش حوزه قم را، به میان ایشان می‌برد. از سوی دیگر از مهندس مهدی بازرگان وکالت تام داشت که آثار او را به هرشکل و حتی به هرنامی که صلاح بداند، منتشر سازد! چند سال بعد و در موسم دادگاه اعضای نهضت آزادی و در حمایت از ایشان، از اکثر مراجع قم و مشهد اعلامیه گرفت و برای انتشار در اختیار تراب حق‌شناس قرار داد. خود برای نگارنده نقل کرد که در آن روزها، با چه احتیاطی در مشهد از آیت‌الله سید‌محمد هادی میلانی، بیانیه‌ای اعتراضی را دریافت و با پنهان کردن ورقه در عمامه خویش، آن را از دسترس مأموران دور نگه داشته و به چاپ رسانده است. وی در سالیان پس از آن نیز، در عداد حامیان برخی خطبای غیر روحانی از قبیل فخرالدین حجازی و دکتر علی شریعتی بود و تلاش فراوان کرد تا آنان را به حوزه و مراجع نزدیک سازد و از سوی دیگر جامعه روحانیت را با واقعیت فکر و دغدغه آنان آشنا کند. همانگونه که اشارت رفت، او در دوران نهضت اسلامی، معدود دستگیری‌هایی نیز داشت که شاخص‌ترین موارد آن، یکی در آغاز دهه ۴۰ و پس از ترور حسنعلی منصور روی داد و دیگری پس از تظاهرات عمومی قم در پی مقاله موهن روزنامه اطلاعات در دی ماه ۵۶. اولی به زندان در تهران انجامید و دومی به تبعید در انارک نایین به اتفاق آیات: سید‌مرتضی پسندیده، ناصر مکارم شیرازی و تنی چند از روحانیون. (درباره خاطرات این دومین، با وی گفت‌و‌شنودی مبسوط انجام داده‌ام که در کتاب ماه تاریخی- فرهنگی یادآور، جشن‌نامه سی‌امین سال پیروزی انقلاب اسلامی منتشر شده است)

آغاز و انجام تعامل با حزب خلق مسلمان
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با تنی چند از دوستانش به تأسیس «حزب جمهوری اسلامی خلق مسلمان ایران» دست زد که عملاً تحت‌نظارت عالی آیت‌الله سید‌کاظم شریعتمداری اداره می‌شد. او پیش از آن و به اتفاق مرحوم شیخ غلامرضا گلسرخی کاشانی، در‌این‌باره با امام خمینی نیز مشورت کرد که برداشت وی از رفتار امام در آن گفتگو، نوعی سکوتِ توأم با بی‌میلی بود! سرانجام خسروشاهی و سایر دوستان مؤسسش، پس از مشاهده یکه‌تازی باندی که توسط حسن شریعتمداری و حسین منتظر حقیقی و... الخ هدایت می‌شد و به دیدگاه مؤسسین اصلی و روحانی این تشکل وقعی نمی‌نهادند، از حضور در آن حزب استعفا دادند. برخی این جدایی و متعاقب آن انتصاب وی از سوی امام خمینی به‌عنوان نماینده ایشان در وزارت ارشاد را، به منزله بریدن وی از آیت‌الله شریعتمداری می‌دانند که چندان صحیح به نظر نمی‌آید. برای فهم بیشتر این داستان، باید قدری به عقب برگشت و سابقه وی با مرحوم شریعتمداری را مرور کرد: آیت‌الله سید‌مرتضی خسروشاهی پدر استاد، در عداد مخالفان آیت‌الله شریعتمداری در تبریز بود. با این همه فرزند او پس از ورود به قم، به دلیل پاره‌ای از خصال وی، به او علاقه‌مند شد و در عداد شاگردانش درآمد. او همزمان با امام خمینی نیز آشنا شد و مهروی را به دل گرفت و تلمذ در محضر این دو استاد شاخص حوزه را، با هم ادامه داد. نگارنده یک‌بار از وی سؤال کرد که: به‌رغم آشنایی توأمان با آقای خمینی و آقای شریعتمداری، به کدامیک بیشتر علاقه‌مند شدید؟ او گفت: «زمان آگاهی، رفتار سنجیده و لطافت طبع آقای خمینی را بیشتر دوست می‌داشتم...». وی در گفت‌و‌شنودی مطول با این قلم، به تفصیل در باب فراز و فرود‌های ارتباط امام خمینی و آیت‌الله شریعتمداری سخن گفته است. (رک به: مسیر جاویدان، ویژه‌نامه روزنامه جوان به مناسبت بیستمین سالگرد رحلت امام خمینی (ره)). او به‌رغم ارتباط نزدیک با امام‌خمینی (ره) در دوره آغاز نهضت اسلامی و پس از آن، همکاری با دارالتبلیغ اسلامی آیت‌الله شریعتمداری را نیز ادامه داد و مسئول انتشارات آن بود. در همین دوره بود که او در نشریه «الهادی» دارالتبلیغ، گفت‌و‌شنودی مبسوط با آیت‌الله شریعتمداری درباره «ولایت فقیه» انجام داد که در عداد اسناد مهم زندگی وی به شمار می‌رود. این گفتگو توسط آیت‌الله محمد‌علی تسخیری تعریب و منتشر شد. (دو سال پیش، از حسن شریعتمداری شنیدم که با استدلالی سست، درصدد زیرسؤال بردن انجام این مصاحبه برآمد که البته پای منطقش به شدت لنگ می‌زد!) همانگونه که اشارت رفت پس از پیروزی انقلاب اسلامی، خسروشاهی با همراهی چند تن از دوستان قدیم و همکاران دارالتبلیغ، به تأسیس حزب خلق مسلمان دست زد. این گروه در آغاز مورد حمایت آقای شریعتمداری بود، اما به مرور گروه رقیب آنان در حزب - که از حسن شریعتمداری و همگنان وی تشکیل می‌شد- با محکم کردن جای پای خود، اداره حزب را قبضه کرد! هم از این روی بود که مؤسسین اولیه استعفا دادند و خسروشاهی نیز علاوه بر این کناره‌گیری، طی مقاله‌ای مبسوط در جراید، به افشاگری علیه مصادره‌کنندگان حزب پرداخت. خود برای نگارنده نقل کرد که پس از حمله اعضای ترک‌زبان حزب خلق مسلمان به قم، از آقای شریعتمداری شنیده است که: این افراد پس از توهین به ما از طریق پاره کردن تصاویر، با گروه مقابل درگیر شده‌اند! من هم به ایشان گفتم: خدمتتان گزارش نادرست داده‌اند، اساساً این جماعت را برای درگیری به قم آورده بودند!... یکی از محور‌های اختلاف خسروشاهی با آقای شریعتمداری در آن دوره، مواضع دوگانه وی درباره ولایت فقیه بود. خود می‌گفت: «به ایشان گفتم: صرف‌نظر از دیدگاه‌های تأییدی قبلی شما در‌این‌باره، اگر ولایت فقیه در میان نباشد، حکم شما چه ترجیحی بر حکم وزیر کشور در تعیین استاندار برای آذربایجان دارد؟ آیت‌الله شریعتمداری گفت: حداقل باید این‌ها یک حرمتی نگه دارند و در‌این‌باره از ما هم اذن و مشورتی بگیرند!». خسرو‌شاهی در باب مواضع دوگانه استادش درباره ولایت فقیه، تحلیلی داشت که این قلم فعلاً از بیان آن معذور است!

چالش با شیوه مدیریت دولت موقت
پیش‌تر اشاره کردم که استاد خسروشاهی از دیرزمان، با جریاناتی از قبیل نهضت آزادی و ایضاً اعضای متدین جبهه ملی، دوستی نزدیک داشت. آنان پس از انقلاب و با انتخاب چهره‌هایی، چون شهید آیت‌الله مطهری و تأیید امام خمینی، سکان دولت را به دست گرفتند و ۹ ماه در این مسند ماندند. خسروشاهی بر این باور بود که آنان در دوره‌ای که قدرت یافتند، به دلیل گروه‌گرایی و نیز اعتقاد به اسلام منهای روحانیت، خود زمینه زوال خویش را فراهم کردند! اگر بخواهم در میان خاطراتم موردی نزدیک در‌این‌باره را نقل کنم، باید به بازتاب‌های مقاله مبسوط او در روزنامه شرق، پس از درگذشت دکتر ابراهیم یزدی اشاره کنم. او در این نوشتار- که بعد‌ها با اضافاتی، به‌عنوان یکی از مجلدات حدیث روزگار نشر یافت- ضمن اشاره به سوابق خویش با آن مرحوم، به این تئوری خود درباره ترکیب اعضای دولت موقت اشاره کرده بود. چندی بعد و به اتفاق در موعدی مقرر، به دیدار آقای محمد توسلی رفتیم. میزبان که ظاهراً از اظهارنظر خسروشاهی در‌این‌باره دل خوشی نداشت، پس از تعارفات معمول سخن را بدان کشاند و از این بابت گلایه کرد. استاد در پاسخ گفت: «شما پیش از پیروزی انقلاب متهم به تزِ اسلام منهای روحانیت بودید، منتها در مقام عمل کاری کردید که آن تصور ذهنی، تبدیل به واقعیتی عینی شود!». توسلی گفت: «در شرایط سخت پس از پیروزی انقلاب، کدام آخوند بود که بتواند یا حاضر شود که بیاید و در دولت موقت کار کند؟ آن‌ها داشتند زمینه‌سازی می‌کردند که پس از این دولت، قدرت را تماماً قبضه کنند!». خسروشاهی پاسخ داد: «قطعاً در میان روحانیت، چهره‌های اندیشمند، به روز و کارآمدی بودند که شما می‌توانستید از آن‌ها استفاده کنید، همانطور که در اواخر کار و پس از آنکه انتقادات شورای انقلاب از دولت موقت بالا گرفت، چند تن از آن‌ها را به همکاری در وزارتخانه‌های مهم دعوت کردید، منتها بهتر بود که از آغاز چنین روالی را در پیش می‌گرفتید و فی‌المثل اگر نمی‌خواستید از شورای روحانیون حزب جمهوری اسلامی استفاده کنید، دست‌کم چهره‌هایی مانند آقای مجتهد شبستری را به کار می‌گرفتید...». نگارنده در پایان این فراز، نمی‌تواند از اینکه این جماعت پس در گذشت او، حتی از ابراز یک تسلیت ساده نیز سرباز زدند و مرگ یکی از دوستان دیرین و نشر‌دهندگان پرسابقه آثار خویش را ندید گرفتند، دریغ خود را پنهان سازد. کاش می‌شد که آدمیان پس از رحلت، می‌توانستند دوباره به دنیا بازگردند و واقعیت و نتیجه عملی سال‌ها مراوده خویش را، به چشم ببینند!

در دوره فتنه ۸۸
همانگونه که اشارت رفت، خسروشاهی در چهار دهه پس از پیروزی انقلاب، بیشتر محمل‌نشین فرهنگ بود و اگر گاه سخنی از سیاست می‌گفت، جنبه حاشیه‌ای داشت. با این همه، این قلم نمی‌تواند به رویکرد سیال وی در باب وقایع سال ۸۸ نظری نداشته باشد. او به دلیل دوستی دیرین با مرحوم هاشمی رفسنجانی و دلایل دیگر، طبیعی بود که به رئیس‌جمهور منتخب سالیان ۸۴ و ۸۸ علاقه‌ای نداشته باشد و حتی تا پایان حیات نیز، دلش با وی صاف نشود. با این همه پس از آغاز فتنه ۸۸ و مشاهده اینکه ماجرا تنها بهانه‌ای برای تقابل با اصل نظام و رهبری است، در چند نوبت و به صراحت موضع گرفت. یکی از قابل دسترس‌ترین آنها، فصلی از کتاب خاطراتش از رهبری است که طی آن، به بررسی رویکرد‌های ایشان در برابر وقایع ۸۸ پرداخته است. وی در آن بخش، با استناد به دیدگاه‌های محمد حسنین هیکل، کلید زدن آشوب در فردای انتخابات را، اجرای پروژه‌ای دانست که از مدت‌ها پیش طراحی شده و تنها این همه‌پرسی بهانه آن بوده است. این بخش از کتاب پیش از انتشار در اثر فوق‌الذکر، توسط این قلم در ماهنامه پاسدار اسلام و روزنامه جوان منتشر شد. از دیگر موارد جالب در‌این‌باره، واکنش خسروشاهی به پناهندگی حسین علیزاده از دیپلمات‌های سفارت ایران در فنلاند به بهانه «سبز شدن» بود! علیزاده که از کارکنان نمایندگی ایران در قاهره در دوران تصدی استاد به شمار می‌رفت، از سال‌ها پیش و به شکل نامحسوس زیرنظر خسروشاهی قرار داشت و وی برخی از مکاتبات مشکوک او با مراکز جاسوسی اروپایی را، ضبط کرده بود. پس از اعلام پناهندگی علیزاده، خسروشاهی طی دو مقاله مبسوط، سوابق و لواحق نامبرده را با اتکا به اسناد در اختیار نگارنده قرار داد تا در روزنامه جوان منتشر شود. انتشار این مقالات در داخل و خارج بازتابی گسترده داشت و موجب گشت که موج‌سازی رسانه‌های بیگانه در پی اینگونه پناهندگی‌ها، تا حدودی خنثی شود؛ و در نهایت، انتشار خاطرات استاد از رهبری معظم انقلاب، نوعی حمایت آشکار از ایشان به شمار می‌رود. روزی در لباس مبدل- که پوشیدن آن در زمره عادات وی بود- و در کتابفروشی‌های کنار خیابان انقلاب تهران، به چاپ دیجیتالی مهمل‌نامه «رفیق آیت‌الله!» برخورده و کام وی را سخت تلخ کرده بود. او انتشار این اثر را، در پاسخ به اینگونه تبلیغات زهرآگین قلمداد می‌کرد و به طنز، به ممیزی که انتشار کتاب را قدری به تأخیر انداخته بود، پیام داد: «یا زودتر مجوز چاپ کتاب را صادر می‌کنید یا آن را به صورت دیجیتالی منتشر و در کتابفروشی‌های اطراف انقلاب پخش خواهم کرد». نگارنده در این موضوع، از استاد فراوان شنیده است، با این همه، چون در این فقره بنا داشت تا تنها به مستندات مکتوب اشاره کند، بازگویی خاطرات خود را در‌این‌باره به زمانی دیگر وا می‌نهد.

بر آستان جانان
در دو دهه واپسین حیات استاد خسروشاهی و در رفتار وی، نوعی مرگ آگاهی آشکار دیده می‌شد. او البته از دوران جوانی بیماری تندی ضربان و فشار خون داشت که در همان دوره، با اقدام و وساطت آیت‌الله طالقانی برای معالجه به خارج از کشور سفر کرد. با این همه در این ۲۰ سال، بخش زیادی از وقت و نیروی او صرف بستری شدن در بیمارستان، عمل‌های جراحی متعدد و مراجعات بی‌شمار به اطبای گوناگون می‌شد. او به‌رغم اینکه هیچگاه نشاط و بذله‌گویی خود را فرو نمی‌گذارد و هماره پرانگیزه و پرکار می‌نمود، بار‌ها خبر از رحلت قریب‌الوقوع خویش می‌داد و وجود آن را از نزدیک حس می‌کرد! یک‌بار در این سالیان آخر، به نگارنده گفت: «من پس از راه افتادن کتابخانه قم، تقریباً کار چندانی در این دنیا ندارم و آماده رفتن هستم!». در آخرین مکاتبه خویش با من، در یادداشتی که ضمیمه یک مصاحبه منتشر نشده فرستاده بود، نوشت: «عذر می‌خواهم که بیش از این نتوانستم موضوع را تفصیل دهم، چون دستم به شدت ناتوان و بی‌حس شده است!». نگارنده در پاسخ و همراه با ارسال متن تایپ و غلط‌گیری شده مصاحبه، وسیله تقویت عضلات دست را نیز برای وی ارسال کرد. وی در پاسخ، ضمن تشکر و وعده استفاده از این وسیله، نوشت: «ظاهراً اشکال از شناسنامه است که با اینگونه وسایل رفع نخواهد شد!». با این همه نگارنده هرگز گمان نمی‌برد که مرگ، چنین سریع، تلخ و غریبانه از وی سراغ گیرد و در شرایطی اینگونه رهسپار ابدیت گردد. امید می‌برم که با بهبود شرایط، برای او- که به هیچ روی در بند تمجید دیگران و مناسکی از این دست نبود- محافل بزرگداشتی در خور برگزار شود و با انتشار یادمان‌هایی از این دست، زمینه بازخوانی کارنامه مطول خدماتش فراهم گردد. غفرالله لنا و له.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار