سرویس دانشگاه جوان آنلاین: دریافت مدرک دکتری نیاز به صبوری و شکیبایی بسیار دارد. از طرف دیگر دانشجوی دکتری باید از طریق انجام پروژههای دانشگاهی حمایت مالی شود تا در این دوره حساس حداقل دغدغه مالی نداشته باشد. دوره دکتری به قدری بااهمیت است که نشریه اکونومیست هم اخیراً در نوشتهای مفصل به مشکلات دانشجویان در این دوره پرداخته و خلاصهای از آن را در این یادداشت آوردهام.
در دهه ۱۹۷۰، دانشگاههای امریکا به تنهایی یکسوم مدارک دکتری را طراحی و شروع به تربیت دانشجویان این مقطع کردند، اما شمار موقعیتهای کاری دارندگان دکتری هیچ نسبتی با شمار فرصتهای شغلی موجود ندارد. امریکا دانشجویان جهان و نیمی از فارغالتحصیلان دکتری در علوم و فناوری را در خود جای داده بود (در همین دوره، جمعیت امریکا ۶درصد جمعیت جهان بود). از آن هنگام، خروجی سالانه فارغالتحصیلان دکتری در امریکا دو برابر شده و به ۶۴هزار نفر رسیده است.
سایر کشورها هم در حال تکاپو و جبران عقبماندگیشان هستند. طی سالهای ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۶ شمار دکترای ثبت شده در همه کشورهای سازمان همکاری و توسعه اقتصادی (OECD) به ۴۰ درصد بالغ شد، در مقایسه با ۲۲درصد در امریکا. شتاب فارغالتحصیلان دکتری، افزایش سریع و بسیار چشمگیری در مکزیک، پرتغال، ایتالیا و اسلوواکی داشته است. حتی ژاپن که شمار جمعیت جوانش در حال کاهش است، حدود ۴۶درصد بیشتر درجه دکتری تولید کرده است. بخشی از این رشد منعکسکننده بسط تحصیلات دانشگاهی در خارج از امریکاست. ریچارد فریمن، اقتصاددانی در دانشگاه هاروارد که روی بازار کار پژوهش میکند، میگوید: از ۲۰۰۶، امریکا فقط ۱۲درصد دانشجویان جهان را در خود جای داده است.
اما دانشگاهها دریافتهاند که دانشجویان دکتری، نیروی کاری ارزان، با انگیزه بالا و قابل جایگزین هستند. هر چه دانشجویان دکتری بیشتر باشند، دانشگاهها میتوانند پژوهشهای بیشتری انجام دهند و در پارهای از کشورها این افزایش به معنای کادر آموزشی بیشتر با حقوق کمتر است. یک دستیار آموزشی در ییل ۲۰ هزار دلار در سال برای ۹ماه تدریس دریافت میکند؛ در حالی که میانگین پرداخت به یک استاد تمام در امریکا در سال ۲۰۰۹، ۱۰۹ هزار دلار بود؛ رقمی بالاتر از میانگین پرداختی به قضات و دادرسها.
در واقع، عرضه فارغالتحصیلان دکتری از همه تقاضاهای دانشگاهی برای کادر تدریس، بسیار فراتر رفته است. در کتابی جدید، اندرو هاکر و کلودیا دریفوس (که به ترتیب استاد دانشگاه و روزنامهنگارند) گزارش کردهاند امریکا در خلال سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۹ بیش از ۱۰۰ هزار فارغالتحصیل دکتری تولید کرده است، اما در همین بازه زمانی، فقط ۱۶هزار استاد جدید جذب شدهاند.
در برخی کشورها مثل آلمان و اتریش، دستمزد کم و دورنمای شغلی نامساعد، در دانشجویان دکتری خارجی نمود پیدا میکند. بنا به محاسبه دکتر فریمن در سال ۱۹۹۶ تنها ۲۳درصد دکترای علوم و مهندسی در امریکا به دانشجویان زاده خارج از امریکا داده شده و در سال ۲۰۰۶ این سهم به ۴۸ درصد افزایش یافته بود. دانشجویان خارجی تحمل بیشتری در برابر شرایط کاری نامطلوبتر دارند و عرضه کار خارجی ارزان و ماهرانه نیز سطح دستمزدها را پایین نگه میدارد.
طرفداران مدرک دکتری استدلال میکنند این مدرک همچنان ارزشش را دارد، حتی اگر به اشتغال آکادمیک دائمی منجر نشود. اینطور نیست که هر دانشجوی ورودی مقطع دکتری خواهان شغلی آکادمیک باشد و بسیاری از آنان با موفقیت وارد مشاغل بخش خصوصی مثلاً در حوزه پژوهشهای صنعتی میشوند. این ادعا درست است، اما نرخ ترک تحصیل در این مقطع، بیانگر آن است که بسیاری از دانشجویان از چنین وضعی ناامید و دلسرد شدهاند.
در امریکا فقط ۵۷درصد دانشجویان دکتری ۱۰ سال پس از زمان ثبتنام، به مدرک دکتری میرسند. در علوم انسانی که غالب دانشجویان برای تحصیل دکتری شهریه پرداخت میکنند، این نرخ به ۴۹درصد میرسد. بدتر از این، در حالی که در سایر رشتهها دانشجویان در همان سالهای نخست، کشتی را ترک میکنند، در علوم انسانی، دانشجویان مثل صدف کوهی به کار میچسبند تا آن که در نهایت خسته شوند و دست بکشند. تازه این دانشجویان تحصیلشان را به عنوان زبدگان دانشگاهی کشور آغاز میکنند.
یک سوم فارغالتحصیلان دکتری در اتریش، در مشاغل غیرمرتبط با مدرکشان مشغول کارند. از سوی دیگر سختگیری زیاد در دانشگاهها موجب اخراج بسیاری از دانشجویان دکتری شده و البته جای گلایه هم نیست چراکه خروجی این مقطع باید خبرگان را به جامعه تحویل دهد. مجموع این پستی و بلندیها نیاز به شکیبایی بسیار دارد که از هر دکتری گرفته توقع میرود.