یک: مناظرههای انتخاباتی معمولا در همه جای دنیا فرصتی برای فاش شدن اطلاعاتی است که برای اولین بار با هدف افشاگری از سوی رقبای انتخاباتی مطرح یا از گرد و غبار موجود در اخبار متنوع بیرون کشیده میشود بنابراین حتی اگر این اخبار از میان یک خانه تکانی هم بیرون آمده باشد حالتی از هشدار و بیدارباشی را دارد و میتواند به ما تصویرهای جدیدی از یک موضوع ارائه کند.
دو: برنی سندرز از نامزدهای دموکرات انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۰ آمریکا در مناظره اخیر نامزدهای حزب دموکرات، اطلاعات قابل تأملی را طرح کرده که مورد توجه رسانهها و افکار عمومی قرار گرفته است، از جمله اعداد تکان دهندهای که سندرز مطرح کرده این است: ۲۰۰ هزار نفر در آمریکا زندانی هستند بدون آن که جرم شان ثابت شده باشد، در واقع ۲۰۰ هزار نفر در آمریکا بازداشت هستند، چون ۵۰۰ دلار پول وثیقه را ندارند. او همچنین با اعتراف به این که جامعه آمریکا غرق در نژادپرستی است گفته است هیچ دلیلی ندارد که ثروت خانوادههای سفیدپوست، ۱۰ برابر خانوادههای سیاه پوست باشد و سهم سیاه پوستها از زندانها به مراتب بیشتر.
نکته مهمتری هم در خلال سخنان برنی سندرز در واکنش به ترور شهید قاسم سلیمانی از سوی آمریکا آمده است: شما نمیتوانید راه بیفتید در کشورهای مختلف و بگویید ما، شما را ترور میکنیم، چون آدم بدی هستید اگر این کار را انجام دهید در را به سوی آشوب جهانی باز کردهاید.
سه: در این که برنی سندرز هم با همه تفاوتهایی که ممکن است با ترامپ داشته باشد در نهایت بخشی از جریان حاکمیت آمریکاست تردیدی وجود ندارد بنابراین از او انتظار ندارید کاملا بی طرفانه و منصفانه دست به تحلیل رخدادها بزند، اما در همین حد سخنان او دربردارنده نکته مهمی است که چرا امروز آمریکا به این درجه از رفتار غیر عقلانی و توحش مأبانه رسیده که آشکارا دست به ترور دولتی میزند.
از منظر روانشناسی اصلی وجود دارد که وقتی کسی به حالتی از درماندگی و استیصال میرسد که نمیخواهد یا نمیتواند به آن درماندگی و استیصال نگاه کند دست به ماجراجویی و رفتارهای پرخطر میزند. برنی سندرز در آن مناظره صرفا به دو عدد اشاره کرده است، اما این دو عدد میتواند از رفتارهای امروز آمریکا رمزگشایی کند اولا جامعه آمریکا به خاطر غالب بودن تفکر سرمایه داری به جایی رسیده که ۲۲۰ هزار نفر را بدون اثبات جرم در زندان نگه میدارد، چون آنها توان پرداخت رقمی را به عنوان وثیقه ندارند که شاید برای بسیاری بیشتر شبیه یک جوک باشد: ۵۰۰ دلار که احتمالا پول بندهای کفش برند یک سرمایه دار در آمریکا هم نباشد. از طرف دیگر به خاطر حاکمیت فرهنگ سرمایه داری و توامان شدن آن با نژادپرستی تفاوت ده برابری درآمد و ثروت میان خانوادههای سفیدپوست و سیاه پوست در آمریکا رقم خورده است.
در واقع جامعه آمریکا از وجود دو زخم بزرگ رنج میبرد: سرمایه داری که اختلاف طبقاتی و شکاف برخورداری عظیمی را به وجود آورده است و ریشههای عمیق نژادپرستی که امروز به عنوان نمونه میتوانیم در نوع رفتار ترامپ ببینیم. گرچه تفاوت رییس جمهور فعلی آمریکا با دیگر مقامات هیأت حاکمه این کشور در این نیست که فی المثل آنها به این نوع سرمایه داری یا نژادپرستی نه گفته اند. تفاوت ترامپ با آن نوع سیاستمداران این است که او این ریشههای نژادپرستی و سرمایه داری را عریانتر و بدون لفافه نشان میدهد و حال نسخهای که ترامپ و هم مسلکان او در هیات حاکمه آمریکا برای مهار تبعات و حاشیههای گریزناپذیر سرمایه داری و نژادپرستی میپیچند چیست؟ ایجاد حواس پرتی و خوراک خبری درست کردن در داخل آمریکا با اقدامات ماجراجویانه در فراتر از مرزهای جغرافیایی این کشور. از این رهیافت میتوان ترور شهید قاسم سلیمانی را هم با وضوح بیشتری نگاه کرد. آنها دست به این ترور زدند که به زعم خود ضعفهای خود را در مدیریت بر تناقضهای موجود در رفتارهایشان بپوشانند. وقتی کسی در موضع ضعف قرار میگیرد بیشتر نیاز دارد که دست به قدرت نمایی بزند وگرنه کسی که واقعا در موضع قدرت قرار دارد چه نیازی به قدرت نمایی دارد، اما واقعیت آن است که حتی افکار عمومی آمریکا هم به جز اقلیتی که منافع آنها حکم میکند با رفتارهای خارج از عرف، اخلاق و قواعد بین المللی ترامپ همراهی کنند در مورد اخیر روی خوشی به این به اصطلاح قدرت نمایی نشان ندادند همچنان که برنی سندرز از اعضای برجسته حزب دموکرات و نامزد انتخابات ریاست جمهموری ۲۰۲۰ راهی جز این ندارد که از واژه ترور استفاده کند.
چهار: به نظر میرسد عقلای جامعه آمریکا فقط در صورتی میتوانند به ماجراجوییهای افسارگسیخته این کشور پایان دهند که وجود چالشهای بزرگ معیشتی، اقتصادی و فرهنگی در جامعه آمریکا را به جای فرافکنی بپذیرند، اما تا زمانی که سرمایه داری با وضعیت فعلی به حیات خود ادامه میدهد امیدی به این اصلاح نیست.