سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: روزگاری در روستاها آب شرب نبود. بهداشت نبود. طاعون و وبا میافتاد به جان مردم و یقهشان را رها نمیکرد. آب شرب اصلاً در روستاها معنی نداشت... حالا دیگر خبری از وبا و طاعون و مخملک و... نیست. حالا آنقدر پیشرفت کردهایم که زنانمان را در حین زایمانهای سخت از دست ندهیم. ما نه تنها توانستهایم در حوزه پزشکی به جایگاه والایی دست یابیم بلکه در عصر حاضر یکی از مدعیان مهم در حوزه توریسم سلامت هستیم.
روایت اول: دیگر کسی در غربت نمیمیرد
مطب دور سرش میچرخد. حال خوشی ندارد. آنچه را که شنیده باور نمیکند. چه درد بزرگی! عجب مصیبتی! با چشمان گرد شده از تعجبش به دهان دکتر خیره میشود و دنبال یک معجزه میماند. منتظر میماند تا دکتر در کنار خبر بدی که داده یک روزنه امید نشانش بدهد. خاطره خوبی از این درد ندارد. سالها قبل مادرش در جوانی به بیماری مبتلا شد و دکترها از علاجش ناتوان بودند. امکانات برای درمانش کافی نبود و به زحمت همه خانه زندگیشان را فروختند تا بتوانند او را در یک کشور اروپایی درمان کنند و وقتی به ایران بازمیگردد یک مادر ِ سالم و بیدرد باشد. اما آنچه او را کشت درد غربت و تنهایی بود. کم رنجی نبود برای خودش! حالا چهل و چند سال بعد قرعه به نام دخترش افتاده است. قلبش از رنج تیر میکشد. دکتر او را مطمئن میکند که بیماری قابل درمان است و اگر همکاری خانواده باشد و همه دستورها را مو به مو انجام دهد سرطان نابود میشود. میخواهد تجربه مرگ مادرش را در غربت بگوید، اما دکتر کلامش را قطع میکند. حالا اوضاع فرق کرده است. ۴۰ سال از آن روزهای سخت سپری شده و حالا ایران برای خودش قطب مهم پزشکی محسوب میشود. حالا بهترین و مجربترین پزشکهای متخصص دنیا را دارد.
روایت دوم: سفر به ایران برای بچهدار شدن
سلیمه همین یک دختر را دارد که آن هم از بخت بد نازاست و شوهرش خیال دارد او را ترک کند. زنی میخواهد که برایش بچه بیاورد. به سلیمه گفتهاند حالا که همه راهها را رفته آخری را نیز تجربه کند. سفر به ایران و رفتن به شهر تاریخی یزد آخرین تیر اوست؛ چراکه یزد یکی از بهترین و مجهزترین کلینیکهای ناباروری را داراست و خیلیها را دست پر راهی خانه کرده است. آرام پلکهایش را روی هم میگذارد. فردا باید ترک وطن کند و راهی شهر بادگیرها شود و یک بار دیگر بختش را بیازماید.
روایت سوم: دستهای شفابخشی که التیام میبخشند
توی روستا غلغله است. ولولهای به پاست. توی خانه بهداشت جای سوزن انداختن نیست. انگار آدم مهمی آمده است. پرستار بدون خستگی مردم را برای ویزیت نزد دکتر میفرستد. او هم اسامی بیماران نیاز به عمل را یادداشت میکند تا مقدمات این مهم انجام شود. فردا روز مهمی است. دکتر و همکارانش دردهای اهالی روستا را با دستان شفابخششان التیام میبخشند و خانه بهداشت پر میشود از خنده مردان و زنان خستهای که حالا باری از روی دوششان کم شده است و شب را بدون درد میآسایند.
چتر سلامت بر سر ایران گسترده شد
روزگاری ما مسافر اروپا بودیم و دستمان به چشم و علم دکترهای خارجی. جواب آزمایشهای مهم را میفرستادیم خارج تا دکترهای متخصص جواب بدهند و شورای پزشکی تشکیل دهند. بسیاری از بیماران جنگی ما مجبور به ترک دیار بودند به امید به دست آوردن نسبی سلامتشان. اوضاع خوب نبود. اوضاع روستاها از شهر هم بدتر. دکتر کم بود و همه جا پر از دکترهای هندی. حتماً بزرگترهای ما از ویزیت دکترهای هندی در ایران خاطره دارند، اما خیلی زود وابستگیها کم شد و ایران توانست مثل یک کودک نوپا روی پای خودش بایستد و اولین قدمها را در مسیر خودکفایی بردارد. اتفاقات زیادی افتاد بود. دشوار بود، اما شدنی! در زمان پهلوی، تنها ۳۷ درصد از شهرهای ایران دارای بیمارستان بودند، اما حالا بعد از گذشت ۴۰ سال از آن روزها، تقریباً ۹۷ شهرهای وطن دارای بیمارستان هستند که این خودش نشانه شکوفایی و گسترش عدالت اجتماعی در حوزه بهداشت و درمان است. این در حالی است که اکثر شهرها و روستاهای ایران نیز از بیمه سلامت برخوردارند. روزگاری در ایران اگر کسی خیال دکتر شدن و تخصص گرفتن به سرش میافتاد باید ترک وطن میکرد و به امید تحصیل راهی غربت میشد، اما حالا دانشکدههای پزشکی بسیاری در حال فعالیت است و اگر روزی فقط هشت رشته تخصصی داشتیم حالا در تمام حوزهها پرورش یافتههای متخصصی داریم که نیاز به خارج از کشور را مرتفع میکنند.
یادتان هست؟ روزگاری مردم برای درمان بسیاری از دردهای خود ناچار بودند داروهای خود را از خارج کشور تأمین کنند، اما اکنون به لطف شکوفاییهای علمی، بیش از ۹۵ درصد نیازهای دارویی کشور در داخل تولید میشود. ما میتوانیم بسیاری از داروهای مورد نیاز خود را تولید و حتی صادر کنیم. ما توانستهایم به مدد دانش متخصصان بلندمرتبه ایرانی، فلج اطفال را که زمانی، چون بختک به جانها افتاده بود کاملاً ریشهکن و نابود کنیم. توانستیم بسیاری از واکسنها را خودمان تولید کنیم. ما توانستیم با بسیج ملی ریشه بیماریهای واگیردار را از ایران برچینیم. حالا دیگر خبری از وبا و طاعون و مخملک و... نیست. حالا آنقدر پیشرفت کردهایم که زنانمان را در حین زایمانهای سخت از دست نمیدهیم. مرگ و میرهای ناشی از زایمانها امروز دیگر دغدغه کسی نیست و این یعنی ما به استانداردهای لازم در حوزه سلامت رسیدهایم. ما توانستهایم خانههای بهداشت روستایی را گسترش دهیم و فرهنگ درمان و بهداشت را حتی در دورافتادهترین مناطق بهبود بخشیم. حالا ما جزو بهترینها در حوزه پزشکی به حساب میآییم و مؤسسه رویان ایران خاری است در چشم دشمنان. حالا ایران جزو ۱۰ کشور برتر جهان در حوزه درمان ناباروری است و مؤسسه رویان به تنهایی جزو چهار مؤسسه برتر دنیا محسوب میشود. روزگاری توی روستاها آب شرب نبود. بهداشت نبود. طاعون و وبا میافتاد به جان مردم و یقهشان را رها نمیکرد. آب شرب اصلاً در روستاها معنی نداشت. اما کمکم نهال انقلاب به ثمر نشست و جوانهای ایرانی با همت و پشتکار این حق اولیه انسانی را در تمام روستاهای ایران زمین تقسیم کردند و حالا تمام روستاها از نعمت آب شرب برخوردارند. ما نه تنها توانستهایم در حوزه پزشکی به جایگاه والایی دست یابیم بلکه در عصر حاضر یکی از مدعیان مهم در حوزه توریسم سلامت هستیم. هر ساله تعداد زیادی از مسافران خارجی با دلایل خاص پزشکی راهی ایران میشوند و ما پیشرفتهای چشمگیری در این زمینه داشتهایم. همه جای این آب و خاک مقدس، سرشار از نعمت است. گنبدهای نمکیمان در زمینه نمکدرمانی، چشمههای جوشان آب معدنی و وجود چشمههای آب گرم در حوزه آبدرمانی، وجود بهترین متخصصان و امکانات برای درمان بیماری سرطان، جراحی قلب و عروق و جراحی پلاستیک و زیبایی از مهمترین گزینههای توریسم سلامت هستند که هر گردشگری را برای ورود به این خطه جادویی ترغیب میکنند. اما انگار برای بعضیها مرغ همسایه غاز است و نعمتهای سرشار وطن را نمیبینند. پیشرفت و تکنولوژی فقط در سایه تلاش و تقویت دانش ممکن است. نمیشود نخبههایمان را به امید زندگی بهتر راهی اروپا کنیم و انتظار موفقیت و سربلندی داشته باشیم. ما حرف برای گفتن زیاد داریم اگر پیش از همه خودمان باور کنیم و برای تقویت داشتههایمان وقت و هزینه صرف کنیم. هنوز گامهای بسیاری را باید برداریم.