کد خبر: 984541
تاریخ انتشار: ۱۴ دی ۱۳۹۸ - ۰۲:۴۲
۲ خاطره از کربلای ۵ در گفتگو با ۲ رزمنده دفاع مقدس
آن چیزی که می‌دیدم باورکردنی نبود. انبوه تانک‌ها و ادوات و ماشین‌های دشمن توسط رزمنده‌ها منهدم شده و کنار جاده روی هم تلنبار شده بود. آدم وقتی آن همه آهن‌پاره را می‌دید، به وعده نصرت الهی ایمان پیدا می‌کرد. همه آن‌ها توسط قدرت ایمان رزمنده‌ها نابود شده بود
فریده موسوی
سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: دی ماه ۱۳۶۵ برای بسیاری از رزمندگان دفاع مقدس مملو از خاطرات است. در این ماه عملیات بزرگ کربلای ۵ انجام گرفت که به جهت بزرگی و طولانی شدن زمانش، یکی از عملیات خاص دفاع مقدس به شمار می‌رود. بسیجی‌های زیادی در این عملیات شرکت کردند و برخی از گردان‌ها طی چند نوبت بازسازی شده و دوباره به میدان نبرد بازگشتند. متن زیر دو خاطره از کربلای ۵ در گفتگو با دو رزمنده حاضر در این عملیات است که تقدیم حضورتان می‌کنیم.

اعزام خارج از نوبت

راوی: رزمنده جانباز اکبر یاراحمدی

من قبل سال ۶۵ در عملیات کربلای یک حضور داشتم. در این عملیات به طور جزئی مجروح شدم و به خاطر کار‌های شخصی که داشتم، تا مدتی نمی‌خواستم به جبهه برگردم. نیروی بسیجی بودم و در کفاشی کار می‌کردم. مشکلاتی برایم در محل کار ایجاد شده بود که مزید برعلت، فکر جبهه و جنگ را مدتی از ذهنم دور ساخته بود.
وقتی سپاه محمد (ص) اعزام شد، دلم هوایی شد باز به جبهه بروم. کمی بعد عملیات کربلای ۴ انجام گرفت و خیلی زود تمام شد. شایعاتی از جبهه‌ها شنیده می‌شد که دلسردکننده بود. بعد گفتند عملیات دیگری آغاز شده است. از قرار این بار فرماندهان می‌خواستند به هر طریقی شده بصره را به تصرف نیرو‌های خودی دربیاورند. (ما این طور شنیده بودیم)، چون خودم رزمنده بودم، اخبار عملیات را از زبان برخی از دوستان می‌شنیدم. کربلای ۵ عاشورایی تمام‌عیار بود. خیلی از بچه‌ها برای شرکت در این عملیات از قبل رفته بودند و خیلی‌های دیگر هم در تداوم عملیات به جبهه می‌رفتند. روزی یکی از دوستان به من گفت فلانی تو نمی‌خواهی به جبهه بروی؟ گفتم معمولاً عملیات‌ها چند روز اول شلوغ است و بعد همه چیز فروکش می‌کند. اما او گفت کربلای ۵ با عملیات دیگر فرق دارد و دشمن خیلی فشار وارد می‌کند.

خلاصه من هم هوایی شدم و یکباره تصمیم گرفتم با او بروم. رفتیم و به واسطه آشنا‌هایی که داشتیم، در لشکر ۱۰ ورود کردیم و به پنج ضلعی رفتیم. دیدن استحکامات دشمن در منطقه و اینکه چطور بچه بسیجی‌ها آن‌ها را فتح کرده‌اند، آدم را شگفت‌زده می‌کرد. بهمن ماه بود که رفتم و فکر می‌کردم زود برمی‌گردم، ولی اسفندماه عملیات تکمیلی کربلای ۵ انجام گرفت و من هم توفیق شرکت در آن را یافتم و تقریباً تا عید سال ۶۶ در منطقه ماندم.

لشکر شکست‌خورده

راوی: رزمنده رضا نورمحمدی

موقع عملیات کربلای ۵ من ۱۹ سال داشتم. قبلش در سال ۶۲ به جبهه رفتم، اما چون پدرم سال ۶۳ مرحوم شد، سرپرستی خانواده به عهده من گذاشته شد و تا سال ۶۵ نتوانستم به جبهه برگردم. ششمین سال جنگ یک اعزام سراسری انجام گرفت و من هم دوباره به جبهه برگشتم. در عملیات کربلای ۴ ما را سوار ایفا‌هایی کردند تا به منطقه عملیاتی برسانند، اما به مقصد رسیده یا نرسیده گفتند عملیات لغو شده و باید برگردیم.

خیلی ناامیدکننده بود. فکر می‌کردم توفیق نداشتیم که نتوانستیم به عملیات ورود کنیم. خبر نداشتیم که دو هفته بعد کربلای ۵ شروع می‌شود و باید در آن شرکت کنیم. خلاصه چند روزی در مقر‌های پشتیبانی بودیم تا اینکه گفتند عملیات دیگری در پیش است. در دفاع مقدس سابقه نداشت دو عملیات بزرگ به فاصله چند روز از هم انجام بگیرد. ما را دوباره به خط مقدم بردند و جزو نیرو‌های موج دوم وارد عمل شدیم. خدایا! آن چیزی که می‌دیدم باورکردنی نبود. انبوه تانک‌ها و ادوات و ماشین‌های دشمن توسط رزمنده‌ها منهدم شده و کنار جاده روی هم تلنبار شده بود. آدم وقتی آن همه آهن‌پاره را می‌دید، به وعده نصرت الهی ایمان پیدا می‌کرد. همه آن‌ها توسط قدرت ایمان رزمنده‌ها نابود شده بود وگرنه که دشمن از حیث تجهیزات از ما برتر بود، ولی انگیزه و روحیه بالای بچه‌ها، نیرویی بود که دشمن روی آن حساب نکرده بود. همین نیرو باعث شد تیپ‌ها و لشکر‌های زرهی دشمن مقابل رزمنده‌های کم سن و سال قد خم کنند و شکست بخورند.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار