کد خبر: 983894
تاریخ انتشار: ۰۹ دی ۱۳۹۸ - ۱۲:۴۸
«یاد‌ها و یادمان‌هایی از دوران مبارزه با رژیم شاه» در گفت‌وشنود با دکتر صادق زیباکلام
یادم هست که در آن دو سال و اندی زندانی بودن، به شدت از اعضای سازمان مجاهدین سر خوردم، چون از نظر فکری بسیار دیکتاتور و مستبد بودند و همه چیز را طبق چهارچوب و خواست سازمان انجام می‌دادند و آزادی و ماهیت فردی برایشان معنا نداشت.
سرویس تاریخ جوان‌آنلاین: آنچه در پی می‌آید گفت و شنودی با دکتر صادق زیبا کلام است که وی در آن، شمه‌ای از خاطرات مبارزاتی خویش را از دوران اقامت در خارج از کشور و نیز دستگیری و حضور در زندان را بیان داشته است. این گفته‌ها از آن روی که فضای ذهنی گروه‌های گوناگون درگیر در مبارزه را نشان می‌دهد، مفید و آگاهی بخش تواند بود.

از چه دوره‌ای و چگونه فعالیت‌های سیاسی و مبارزاتی خود را آغاز کردید؟
با نام و یاد حضرت حق. من در سال ۱۳۴۵ برای تحصیل به اتریش رفتم. در آن دوره کنفدراسیون دانشجویان و جریانات سیاسی -که غالباً گرایشات مارکسیستی و چپ داشتند-در خارج از کشور به شدت فعال بودند. جبهه ملی هم در اروپا فعالیت می‌کرد. من ابتدا در شهر گراتس اتریش همکاری خود را با کنفدراسیون شروع کردم. بعد‌ها که برای ادامه تحصیل به لندن رفتم، این همکاری‌ها ادامه پیدا کرد.

کنفدراسیون در چه زمینه‌هائی فعال بود؟
مهم‌ترین وظایف کنفدراسیون، دفاع از محکومین و زندانیان سیاسی رژیم شاه و جلب توجه مردم دنیا به وضعیت آزادی و دموکراسی در ایران، به کارگیری شکنجه در مورد زندانیان سیاسی و افشاگری علیه رژیم شاه بود.

اشاره کردید که اغلب این جریانات، گرایشات مارکسیستی داشتند. این موضوع برای شما که گرایشات مذهبی داشتید مسئله‌ساز نبود؟
چرا، به همین دلیل هم با عده‌ای از دانشجویان ایرانی، یک انجمن اسلامی درست کردیم که به لحاظ سیاسی فعالیت چشمگیری نداشت و کسانی که در آن حضور داشتند، از ترس رژیم شاه حرکتی انجام نمی‌دادند و بسیار محافظه‌کار بودند، اما با نزدیک شدن به اواخر دهه ۱۳۴۰، اوضاع تغییر کرد و همزمان با اوج‌گیری موج اسلام‌خواهی و بازگشت به اسلام در ایران، در اروپا و امریکا و فضای فکری دانشجویان مسلمان ایرانی نیز تغییراتی روی داد و اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان ایجاد شد و نیرو‌های مسلمان، اعم از کسانی که قبلاً در خارج کشور بودند و کسانی که از اوایل دهه‌های ۴۰ و ۵۰ برای ادامه تحصیل به خارج می‌آمدند، در این اتحادیه مشغول فعالیت شدند.

اتحادیه انجمن‌های اسلامی اروپا قوی‌تر بود یا امریکا؟
در آمریکا خیلی قوی‌تر عمل می‌کرد. در اروپا فعالیت‌های انجمن‌ها به گستردگی امریکا نبود، چون فعالیت‌های دانشجوئی در اروپا بیشتر سابقه مارکسیستی داشت. البته دانشجویان مسلمان در انگلستان مستثنی بودند. در آنجا در اوایل دهه ۵۰، تشکل نسبتاً سازمان‌یافته‌ای از فعالین مذهبی شکل گرفته بود. من در آن سال‌ها در دوره فوق‌لیسانس مهندسی شیمی درس می‌خواندم. در آن مقطع عده‌ای معتقد بودند که باید انجمن اسلامی دانشجویان جدیدی را راه‌اندازی کرد و عده دیگری قائل به ادامه همکاری با انجمن اسلامی دانشجویان مسلمان دانشگاه برادفورد بودند.

شما کدام ایده را قبول داشتید و چرا؟
من معتقد بودم که باید با انجمن اسلامی دانشجویان مسلمان همکاری‌مان را ادامه بدهیم. دلیلش هم این بود که فکر می‌کردم به این ترتیب می‌توانیم از بودجه و امکانات دانشگاه -که دراختیار همه سازمان‌های دانشجوئی بود- استفاده کنیم. در عین حال می‌توانستیم از پوشش حفاظتی و امنیتی انجمن اسلامی هم استفاده کنیم که ساواک نتواند افراد را به سادگی شناسائی و فعالیت‌های آن‌ها را رصد کند.
 
مسئولیت شما در این انجمن چه بود؟
من در سال ۱۳۵۱ به مدت ۲ سال، مسئول انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه براد فرود انگلستان بودم.
 
به فعالیت‌های این انجمن اشاره‌ای داشته باشید؟
مهم‌ترین فعالیت‌های انجمن دعوت از سخنرانان مذهبی از قبیل آقایان: محمد مجتهد شبستری، حقانی، اقارب‌پرست، دکتر برلیان و... بود که به مناسبت‌های مختلف می‌آمدند و برای دانشجویان سخنرانی می‌کردند. ما غیر از فعالیت‌هائی که در زمینه مسائل سیاسی ایران انجام می‌دادیم، با تشکیلات‌های سیاسی فلسطینی هم ارتباط داشتیم.
در سال‌های ۵۰ و ۵۱ بعضی از دانشجویان و دوستان ما در خوابگاه دانشگاه منچستر در شب‌های جمعه جلسات تفسیر قرآن برگزار می‌کردند که سعی می‌شد صبغه سیاسی نداشته باشد. یکی از فعالیت‌های مهم انجمن که کاملاً مخفیانه انجام می‌شد و فقط دو سه نفر از آن خبر داشتند، تهیه پول برای خانواده‌های زندانیان سیاسی در ایران بود. متأسفانه ساواک از این حرکت مطلع شد.
 
چگونه؟
ساواک وقتی متوجه فعالیت‌های قوی انجمن اسلامی دانشگاه برادفورد شد، چند نفر را به عنوان دانشجو و به صورت بورسیه به آنجا فرستاد که به داخل انجمن اسلامی نفوذ کردند.
 
چه شد که در ایران بازداشت شدید؟
من از طریق همین افراد شناسائی شده بودم و وقتی در سال ۱۳۵۳ برای دیدن خانواده‌ام به ایران سفرکردم، ساواک مرا دستگیر کرد و تحت شکنجه قرار گرفتم.
 
علت دستگیری‌تان چه بود؟
ساواک فهمیده بود که شخصیت محوری و اصلی انجمن اسلامی برادفورد هستم و از این گذشته، از جمع‌آوری مبلغ قابل‌توجهی کمک‌های مالی برای خانواده‌های زندانیان سیاسی خبر داشت. اما نکته‌ای که من نمی‌دانستم این بود که عده‌ای از دوستان ما با جریانی به اسم «جبهه ملی سوم» ارتباط گرفته بودند. این جریان معتقد به مبارزه مسلحانه بود و در خارج از کشور و با مرکزیت لبنان تشکیل شده بود. ساواک می‌خواست مرتبطین با این تشکل را پیدا کند و تصور می‌کرد که من رابط جبهه ملی سوم در ایران هستم! به همین دلیل هم مرا شکنجه کردند.
 
در زندان با کدامیک از جریانات و افراد سیاسی داخل ایران آشنا شدید؟
من تک‌پرونده بودم و، چون نوع فعالیت‌هایم طوری بود که هم با مارکسیست‌ها و هم با مسلمان‌ها ارتباط داشتم، وضعیت خاصی برایم به وجود آمده بود و تقریباً همه زندانی‌ها را می‌شناختم. من در سال ۱۳۵۳ چند هفته با آقای اسدالله بادامچیان هم‌سلول بودم و ایشان به من عربی و مسائل فقهی را یاد داد. من هم متقابلاً به ایشان انگلیسی یاد دادم. قبل از ایشان، مدتی با آقای فرزاد کریمی مسئول چریک‌های فدائی خلق تبریز هم‌سلول بودم و از ایشان ترکی یاد گرفتم. اما بیشترین ارتباطات و آشنائی‌های من، در زندان اوین بود. من سه ماه در بند پائین با بچه‌های چپ، از جمله: گروه سیاهکل، چریک‌های فدائی خلق و آقایان صابر محمدزاده و آصف رزم‌دیده از حزب توده، ناصر کاخ‌ساز از گروه فلسطین و... هم‌بند بدم و بعد از سه ماه، مرا به بند بالا و نزد بچه مسلمان‌ها فرستادند و در آنجا با آقایان: بهزاد نبوی، حسن کبیری و برادرش، حاج حسین تهرانی‌کیا، مهدی ابریشمچی و... هم‌اتاقی بودم. در زندان قصر هم با آقایان فاکر، بادامچیان و... در زندان ساواک بودیم.
 
در زندان کمیته مشترک هم بودید؟
بله، در آنجا دو نوع سلول بود: انفرادی و عمومی. در سلول عمومی با آقایان: محمود دولت‌آبادی، مصطفی جوان خوشدل از رهبران سازمان مجاهدین خلق، فریدون تنکابنی و مسعود رجوی هم‌سلول بودم. مرحوم دکتر شریعتی هم در آن مقطع در کمیته مشترک زندانی بود.
 
از آن دوره خاطره خاصی دارید؟
یادم هست که در آن دو سال و اندی زندانی بودن، به شدت از اعضای سازمان مجاهدین سر خوردم، چون از نظر فکری بسیار دیکتاتور و مستبد بودند و همه چیز را طبق چهارچوب و خواست سازمان انجام می‌دادند و آزادی و ماهیت فردی برایشان معنا نداشت. من با روحانیون صمیمی‌تر بودم تا با بچه‌های سازمان مجاهدین و، چون نماز می‌خواندم، به هر حال جزو مذهبی‌ها حساب می‌شدم. ما عده‌ای از بازاری‌هائی هم که به مجاهدین کمک کرده و به این دلیل به زندان افتاده بودند و همین‌طور با عده‌ای از توده‌ای‌ها رفیق بودم، در حالی که همه آن‌ها دست‌کم ۱۰، ۱۵ سال از من بزرگ‌تر بودند!
 
چه سالی آزاد شدید؟
شهریور ۱۳۵۵
 
آیا پس از آزادی با گروه‌های دانشجوئی تماس داشتید؟
نه، تا قبل از انقلاب، دیگر با دانشجویان تماسی نداشتم، ولی بعد از انقلاب که در دانشکده فنی استخدام شدم، مخصوصاً بعد از بسته شدن دانشگاه‌ها و قضیه انقلاب فرهنگی، با دانشجویانی که تحت عنوان دانشجویان مسلمان پیروخط امام مطرح شدند، طرح جهادسازندگی را نوشتیم.

ولی نهضت آزادی‌ها ادعا می‌کنند که آن‌ها این طرح را تهیه و به امام پیشنهاد دادند...
خیر، این‌طور نبود. آقای بنی‌اسدی داماد مهندس بازرگان، در امور طرح‌ها بود و ما وقتی این طرح را تهیه کردیم، آن را با مهندس بازرگان مطرح کردیم که تحویل نگرفت و گفت: این کار به عهده فرماندارهاست! زمانی هم که این طرح اجرا شد، من با شهید چمران در کردستان بودم.
 
تحلیل شما از تأثیر و نقش امام خمینی در جنبش دانشجوئی چیست؟
اولین جنبش‌های دانشجوئی در ایران، پس از سقوط رضاشاه در سال ۱۳۲۰ به وجود آمدند. این جنبش‌ها از لحاظ فکری به حزب توده وابسته بودند یا به شدت تمایلات توده‌ای داشتند. در دهه ۳۰ با مطرح شدن نهضت ملی نفت، به تدریج عده‌ای از دانشجویان طرفدار دکتر مصدق شدند، اما بدنه دانشجوئی هنوز هم به شدت توده‌ای بود.
برای فعالین دانشجوئی، اسلام بیشتر یک جنبه شخصی داشت و از نظر سیاسی بیشتر مایل به حزب توده و جبهه ملی بودند. اما در دهه ۱۳۳۰ به تدریج با نفوذ افکار آیت‌الله طالقانی، شهید مطهری، مهندس بازرگان و بعد‌ها شهید مفتح، گرایشات اسلامی در دانشگاه‌ها بیشتر شد، ولی هنوز اکثر جریانات دانشجوئی متمایل به حزب توده و جبهه ملی بودند. از سال‌های ۴۱، ۴۲ با شروع نهضت امام، به تدریج دانشجویان به اسلام گرایش پیدا کردند. در این مقطع ۱۰، ۱۵ نفر از دانشجویان در قم به دیدن امام رفتند. قضیه ۱۵ خرداد ۴۲ اسلامی شدن جنبش دانشجوئی را تسریع کرد. از اواخر دهه ۴۰ و اوایل دهه ۵۰ پیوند جنبش دانشجوئی با امام بیشتر شد و دانشجویان به نجف و بعد‌ها به پاریس که محل تبعید و بعد هم اقامت امام بود رفت و آمد می‌کردند.
جنبش دانشجوئی خارج از کشور هم در آن سال‌ها، عملا رهبری امام را پذیرفته بود. مثلاً اتحادیه انجمن‌های اسلامی در نیویورک، به مناسبت برگزاری کنگره دانشجویان مسلمان خارج از کشور، پیام امام را خواندند. خود ما هم در خارج از کشور پیام‌های امام را ترجمه و تکثیر می‌کردیم و به کشور‌های مختلف می‌فرستادیم. به این ترتیب، امام تبدیل به شخصیت محبوب جنبش دانشجوئی و رهبر بالقوه و بالفعل آن در داخل و خارج کشور شد.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار