سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: گاهی برخی واژهها بهرغم عمق معنا و وسعت کاربردی بالقوهای که دارند در عمل و با توجه به رویکردهای ما آنقدر محدود میشوند که به نوعی غفلت اجتماعی به بار میآورند. چرا غفلت اجتماعی؟ زیرا زبان و کلمات نقش تعیینکنندهای در عینیت بخشیدن به پدیدهها دارد و تکرار یک کلمه و مفهوم و منظور همراه آن موجب شکلگیری یک یا مجموعهای از رفتارها در جامعه میشود و چنانچه از برخی کاربردهای یک واژه مغفول شود در عمل و به طور محسوس از مصادیق آن نیز غفلت خواهد شد. به عنوان مثال وقتی ما واژگان فقر و فقیر را صرفاً در جنبه اقتصادی آن محدود میکنیم بالطبع ممکن است سهم حضور فقر در کنار واژگانی هم، چون فرهنگ، اخلاق، معنویت و... نادیده گرفته شود و اصطلاحاتی همچون فقر فرهنگی، فقر اخلاقی و فقر معنوی نیز آنگونه که باید و شاید مجال بروز و حضور در ادبیات و مکالمات روزمره اجتماع را پیدا نکنند و دقیقاً از همین منظر از آنها غفلت شود. این غفلت درنهایت به ضرر خود اجتماع تمام میشود زیرا با محدودسازی چنین واژه مهمی به جنبههای مالی و اقتصادی، ابعاد دیگر موضوع که اهمیتی کمتر ندارند نادیده گرفته میشوند و قاعدتاً موضوعی که مطرح و به چالش کشیده نشود هیچگاه نیز حل و فصل نخواهد شد.
شهرهایمان پر شده از فقیر و گدا که روزانه سر هر چهارراه و هر خیابانی به شکلهای متفاوت میبینیم. گاهی دستی در جیب یا کیف پول خود میکنیم و با هر نیتی به آنان کمکی نموده و خدا را شکر میکنیم که فقیر نیستیم. درحالیکه هرکدام از ما شاید از منظرها و ابعاد دیگر یک فقیر باشیم. هریک از ما، از فقر یک معنی واحد و یکسانی را میشناسیم و میدانیم. فقیر یعنی تهیدست. یعنی کسی که دستش از مال دنیا خالی است. فقیر یعنی کسی که توانایی به دست آوردن پول و ثروت را ندارد. شاید هم اینگونه بگوییم که فقیر کسی است که شانس ثروتمند شدن را نداشته است. این تعاریف همگی به فقیر از جنبه مالی میپردازد و به انسانی که پول کافی برای گذران زندگی ندارد فقیر گفته و بر اساس آن نیز از سوی مسئولان و متولیان اقتصادی جامعه خط فقر ترسیم میشود. اما آیا فقیر بودن فقط به معنی نداشتن پول است؟ آیا ما باید فقط کسانی را که از نظر مالی اوضاع خوبی ندارند فقیر بدانیم و به کسی که ثروت بسیاری دارد ولی دل خرج کردن این ثروت را ندارد فقیر نگوییم؟ آیا نباید به کسانی که فقیر نیستند ولی فقر شدید اخلاقی و معرفتی دارند، فقیر بگوییم؟
وقتی ما فقیر را به نداشتن پول و ثروت بشناسیم دیگر نمیتوانیم انسانهای فقیر را از انسانهای ثروتمند واقعی تشخیص بدهیم. چرا؟ به این دلیل که ما به کسی فقیر میگوییم که فقط پول ندارد یا پولی برای رفاه زندگی خود ندارد ولی شاید او در جنبههای دیگر اخلاقی بسیار هم ثروتمند باشد و ما آنها را نبینیم. همانطور که اشاره شد فقر فقط پول نداشتن نیست و ما فقرهای مختلفی داریم. فقر در احسان کردن به دیگران، فقر در محبت کردن به دیگران، فقر در رفتارهای اجتماعی، فقر در بخشیدن، فقر در ادب و فقرهای بیشماری که هر یک از ما میتوانیم آن را داشته باشیم ولی شاید از آن بیخبریم. انسانی که بلد نیست دیگران را ببخشد و از اشتباه آنها بگذرد با وجود تمول و تمام داراییهایش یک فقیر است ولی کسی او را فقیر نمیداند. یا وقتی فردی آداب و معاشرت با دیگران را بلد نیست او فقر ادب دارد. وقتی فردی دل بخشیدن بخش کوچکی از دارایی خود به دیگران را به عنوان احسان و نیکی نداشته باشد باز هم او یک فقیر است و فقر ازخودگذشتگی و ایثار دارد.
فرد ثروتمندی را میشناسم که به قول معروف پولش از پارو بالا میرود. خانوادهاش هم از این ثروت بیکران استفاده کامل مادی را میبرند. اما این مرد ثروتمند در عین حال که خیلی پول دارد ولی بسیار فقیر است. او فقر در اخلاق دارد. او فقر محبت کردن به فرزندان خود را دارد. او فقر آداب همسرداری دارد. همیشه فرزندانش را از خود رانده و آنها را به حال خود رها کرده است. او اخلاق درست رفتار کردن را ندارد بنابراین به فرزندان خود نیز نمیتواند رفتار درست با دیگران یا رفتارهای درست اجتماعی را یاد بدهد. به همسر خود توجهی نمیکند بنابراین همسرش همیشه تشنه محبت است. با کمی دقت متوجه میشویم که همین انسان ثروتمند چقدر فقیر است. او خیلی فقیر است ولی کسی او را به دلیل داشتن مال و ثروت فراوان فقیر نمینامد. داشتن مال و ثروت فقط برای رفاه و آسایش هر فردی است که اگر در جنبههای دیگر قوی و دارا نباشد از آن ثروت هم لذت کافی را نمیبرد. درنتیجه همین انسانهای فقیر در کنار خود، انسانهای فقیر دیگری را تربیت کرده و به جامعه اضافه میکنند. انسانهای فقیری که شاید در نگاه مردم و جامعه بسیار ثروتمند و غنی هم باشند.
یکی از دوستان تعریف میکرد: مدیرعامل شرکتی که در آن کار میکنم فردی بسیار متمول و از نظر مالی بسیار قوی است. اما یک خصلت بسیار آزاردهنده دارد و آن هم خساست است. از یک ریال هم نمیگذرد. حقوق کارمندها را یا کم میدهد یا دیر میدهد. اگر کارمندی نیاز به کمک داشته باشد دست رد به سینه او میزند.
پس این مدیرعامل ثروتمند هم بسیار فقیر است. او فقر شدید در نیکی کردن به دیگران دارد. فقر در بخشیدن و احسان کردن به دیگران دارد ولی نه خود او و نه دیگران او را فقیر نمیدانند. کمی به درون خود برگردیم و خود را به چالش فقیر و ثروتمند بکشیم. اگر ما ادعایی داریم که کمبودی نداریم و مبتلا به هیچ فقری نیستیم مثل فقر پول، فقر آهن، فقر کلسیم، فقر قند و سایر فقرهایی که همگی از آن آگاه هستیم، آیا میتوانیم ادعا کنیم که انسان ثروتمندی در اخلاق هستیم؟ انسان ثروتمندی در رفتارهای اجتماعی هستیم؟ انسان ثروتمندی در آداب و معاشرت با دیگران هستیم؟ اگر هریک از ما فقط در یکی از این موارد مبتلا به فقر باشیم بدانیم که نمیتوانیم خود را ثروتمند بدانیم. حال با توجه به این توضیحاتی که داده شد در جامعهای که زندگی میکنیم چقدر فقیر داریم. شاید به اندازه تمام جمعیت یک شهر ما فقیر داشته باشیم. وقتی روح و روان جامعهای بیمار میشود و سلامت آن به خطر میافتد، وقتی معیارهای سبک زندگی در آن تغییر میکند شاید باید منتظر آن باشیم که اخلاق هم دچار فقر و بیماری شود. وقتی اینگونه میشود تعداد فقیرهای جامعه هم بالا میرود. بهتر است در نگاه خود به فقر و فقیر یک تجدید نظر کنیم. دیگر افراد را فقط به دلیل نداشتن پول فقیر ندانیم که چه بسا افراد فقیر در مواردی که گفته شد از تعداد فقیرهای مالی در جامعه بیشتر باشند و آسیبهای اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی بیشتری را به جامعه تحمیل کنند. یادمان باشد فقیر اخلاق و مرام نباشیم که این از هر فقری آسیبزاتر و خطرناکتر است.