سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: جا برای سوزن انداختن نیست. چنان فشرده ایستادهایم در واگن و چنان جلوی در ورودی قطار هل تو هل است که کم مانده در پشتی از جا دربیاید و همه از آن ور به بیرون پرت شوند! راهبر قطار مدام هشدار میدهد: «لطفاً مانع بسته شدن درهای قطار نشوید»، اما انگار گوش شنوایی نیست. یک عده از مسافرها هنوز پیاده نشده، گروه مقابل در حال عجله برای سوار شدن هستند و عدهای در حال دستفروشی در آن شلوغی! یکی تابلوی بزرگی درون یک کارتون آورده و گرفته بالای در و به هر کس که قصد خروج دارد، میگوید: «بیا از گیت رد شو!»، یکی داد میزند: «هل نده بابا! نمیبینی جا نیست؟ فقط دماغت داخله، بذار در بسته شه!»، دیگری خانمها را هل میدهد و میگوید: «برید اونور اینجا مردونه است.»
یکی سرش روی شانه دیگری است و آن یکی سرش توی گوشی بغلدستی! طرف برای اینکه او خجالت بکشد و از کردهاش پشیمان شود، به او میگوید: «بیا گوشی من مال تو! بقیهش رو تو بازی کن!» او هم به جای خجالت و عذرخواهی، در جواب میگوید: «من این بازی رو تا مرحله ۱۵۰ رفتم، اگه پاتک نشد بزن پاکت!» ناگهان از آن سمت واگن صدای جر و بحث به گوش میرسد. همه سرها همزمان در یک گردش فوری و هماهنگ به سمت صدا میچرخند. دو جوان با هم درگیر شدهاند و یکی از آنها فریاد میزند: «تو اگه فرهنگ داشتی درست میایستادی و پای بقیه رو لگد نمیکردی!» طرف دیگر دعوا میگوید: «مترو همینه دیگه، تو اصلاً میدونی فرهنگ چیه؟ اصلاً میدونی با چه «ف»ای نوشته میشه؟» اولی در جوابش میگوید: «فرهنگ همون چیزیه که مردم ژاپن دارن، اما تو نداری!» دومی میگوید: «ژاپن! جناب فرهنگ! تو اصلاً رفتی ژاپن؟ آقا رو باش! تا شوش بیشتر نرفته میگه ژاپن!»
این بحث همین طور ادامه دارد و من به این فکر میکنم که گاهی اوقات کوچکترین خطاها و اشتباهات نیز با عذرخواهی و حتی با گفتن یک کلمه «ببخشید» حل میشود. گاهی ما آدمها گودرز را به شقایق ربط میدهیم تا نگوییم «ببخشید»، در حالی که به جای غرور و تکبر و خودخواهی و خجالت و جر و بحث میتوان با به کار بردن یک کلمه «ببخشید» از همه چیز خلاص شد.