کد خبر: 977679
تاریخ انتشار: ۲۶ آبان ۱۳۹۸ - ۰۵:۳۰
تأملی در نسبت روشنفکری ایرانی با غربگرایی
باید بکوشیم میان واژگان روشنفکری و تفکر بومی، روشنفکری و تفکر اسلامی و روشنفکری و اصالت‌خواهی پیوندی درست و جدی برقرار کنیم و از تمایز مرز‌های فکری را به عنوان مطالبه‌ای از جریان روشنفکری بخواهیم
محمد خداپرست
سرويس انديشه جوان آنلاين: جریان روشنفکری در ایران حدود ۱۰۰ سال قدمت دارد. شکل‌گیری طبقه‌ای به نام روشنفکر در ایران از آنجا که پس از ورود تحصیلکردگان اروپا به ایران آغاز شد و اساساً دغدغه اولیه شکل‌گیری چنین طبقه‌ای، رسیدن به مظاهر پیشرفت غرب بود؛ لذا تاریخچه آن در نسبیت با غرب در ادوار مختلف قابل بررسی است. از این منظر می‌توان تاریخ روشنفکری را به چهار دسته تقسیم کرد: از زمان عباس میرزا تا پهلوی اول، از پهلوی اول تا پهلوی دوم، از پهلوی دوم تا انقلاب اسلامی و پس از انقلاب اسلامی. پیشتر در صفحه اندیشه «جوان» به دو مقطع ابتدایی پرداخته شد و در این نوشتار مقاطع بعد بررسی می‌شود.

آغاز جریان روشنفکری مسلمان و غرب‌زدایی
شاید بتوان کودتای ۲۸ مرداد را نقطه عطفی در تاریخ روشنفکری ایران به حساب آورد. این حادثه باعث شد گروه‌های روشنفکری در ایران به دو گروه کاملاً مجزا تقسیم شوند که یکی تداوم‌دهنده مسیرغربگرایان بود و دیگری غرب‌ستیز. دسته نخست همچنان به ترویج غرب ستایی و تقلید همه‌جانبه از غرب بودند. این گروه که در سال‌های بعد برخی از فارغ‌التحصیلان از فرنگ برگشته را با خود همراه داشتند، همت بر آن گماردند تا با استفاده از فرصت‌های خلق شده توسط رژیم، به ویژه در دوران صدارت هویدا نه تنها با جذب در سیستم نقش طبقه دیوان‌سالار حامی رژیم را ایفا کنند بلکه مشاوران و مجریان رژیم برای انجام اصلاحات در جامعه ایران باشند. مهم‌ترین پیامد این اصلاحات که در چارچوب برنامه‌های هفت ساله و پنج ساله از سوی رژیم تعقیب می‌شد، اسلام‌زدایی و تحکیم پیوند‌های ایران با غرب بود.

در این بین رفته رفته گروهی دیگر از روشنفکران با کسب تجربه از کودتای ۲۸ مرداد و نقش امریکا در آن، احساس سرکوب و تحقیر از جانب غرب نموده و می‌کوشند با تفکر استیلاطلبانه و استعمارگر غرب به مبارزه فکری برخیزند. این روشنفکران که شاید بتوان جلال آل‌احمد را از پیشروان آن‌ها دانست؛ تفکر بازگشت به خویشتن و لزوم رهایی از بیماری غربزدگی را مسیری برای ترقی می‌دانند.

آل‌احمد که پیشتر با تفکرات چپ و توده‌ای‌ها قرابت ایجاد کرده بود، رفته رفته به جریان روشنفکری اسلامی نزدیک می‌شود. مرحوم جلال با نگارش دو اثر مهم «غربزدگی» و «در خدمت و خیانت روشنفکران» کوشید توجه روشنفکر ایرانی را به این موضوع معطوف کند که غربی شدن نه تنها نوشدارو نیست بلکه سمی مهلک و جانکاه برای ایرانیان است. همچنین در اثر دوم کوشیده میان دو گروه روشنفکران و روحانیت قرابت فکری ایجاد کند؛ ضرورتی که در تاریخ کشور هر بار می‌رفت تا تحقق یابد، دستی پنهان با اختلاف‌افکنی و کینه‌افروزی، این دو را از یکدیگر جدا نگاه می‌داشت؛ لذا نقش جلال آل‌احمد در تاریخ روشنفکری ایرانی و نسبت آن با غرب را می‌توان از آنجا مهم ارزیابی کرد که هدف مهمی به‌رغم روشنفکران پیش از خود برگزیده بود و آن «ایرانی مسلمان ماندن در قبال غرب» به جای «شبیه غرب شدن» بود. آل‌احمد هر چند معتقد بود که «روشنفکران ایرانی هر دسته به یک آخور فرنگی و فرهنگی بسته‌اند»، ولی در عین حال اعلام کرد که «به آینده روشنفکری در ایران و به احتمال بیداری روشنفکران و جدی شدن موضع‌گیری ایشان در مقابل استعمار و تمام عوارضش سخت خوشبین» است.

نهضت بیداری اسلامی و بازگشت به خویشتن که در میان طبقه روحانیت با تفکرات سیدجمال الدین اسدآبادی از زمان ناصرالدین شاه رفته رفته جای خود را باز کرده بود، اکنون روشنفکران را نیز درگیر کرده بود و این اتفاق‌نظر بخشی از روشنفکران جامعه ایرانی با جریان روحانیت تحول‌خواه، می‌رفت تا نقطه عطفی را در تاریخ کشور رقم بزند. این نهضت با نقش‌آفرینی آیت‌الله سیدروح‌الله خمینی و پس از قیام ۱۵ خرداد سال ۴۲ به اوج خود رسید. سخنرانی‌های امام (ره) حرکت غرب‌زدایی و بازگشت به خویشتن را در مسیری صحیح و غیروابسته به تفکرات التقاطی قرار داد. ایشان یگانه راه نجات ملت‌های اسلامی را قطع رشته وابستگی و رجعت به خودِ اسلامی می‌دانست: «اگر خودی، خود را بیابد و یأس را از خود دور کند و چشمداشت به غیر خود نداشته باشد، در درازمدت قدرت همه کار و ساختن همه چیز را دارد و آنچه انسان‌های شبیه به اینان به آن رسیده‌اند شما هم خواهید رسید، به شرط اتکا به خداوند تعالی و اتکا به نفس و قطع وابستگی به دیگران و تحمل سختی‌ها برای رسیدن به زندگی شرافتمندانه و خارج شدن از تحت سلطه اجانب.»

البته بازگشت به خویشتن از دیدگاه حضرت آیت‌الله خمینی به معنای واپس‌گرایی یا چشم بستن بر پیشرفت‌های مادی در زمانه حاضر و لزوم بهره‌برداری از آن‌ها نیست: «ادعای آن که اسلام با نوآوری مخالف است، یک ادعای ابلهانه بیشتر نیست، زیرا اگر مراد از مظاهر تمدن و نوآورد‌ها اختراعات و ابتکارات و صنعت‌های پیش رفته است، هیچگاه اسلام و هیچ مذهب توحیدی با آن مخالفت نکرده و نخواهد کرد.»

با وجود این، امام خمینی (ره) این نکته را کتمان نمی‌کرد که تلاش برای احیای تفکر اسلامی با مخالفت دو گروه مواجه خواهد شد؛ اول روشنفکران غربزده که دین را کامل برای اداره جامعه نمی‌دانند و دیگری تحجرگرایان سنتی که مخالف نوآوری در اسلام با اتکا بر اصل اجتهاد بر اساس مقتضیات زمانند؛ لذا از نظر وی تنها راهکار مناسب برای مقابله با این دو گروه مسلح شدن به اجتهاد و در نظر گرفتن شرایط زمان و مکان توسط روحانیت مسلمان و روشنفکر است: «حوزه‌ها و روحانیت باید نبض تفکر و نیاز آینده جامعه را همیشه در دست خود داشته باشند و همواره چند قدم جلوتر از حوادث، مهیای عکس‌العمل مناسب باشند.»

جنبش احیای تفکر اسلامی و پررنگ شدن آن از خرداد ۴۲، منجر به شکل‌گیری یک جریان روشنفکری مسلمان در حوزه‌های علمیه و خارج از آن شد. از جمله پررنگ‌ترین نقش‌ها در میان روشنفکران مسلمان در ایران در زمان تبعید امام خمینی (ره)، با هدایت آیت‌الله شهید مطهری و دکتر علی شریعتی صورت می‌گرفت. مطهری با فرصتی که حضور در بین دانشجویان و کرسی استادی دانشگاه برای وی فراهم کرده بود توانست حلقه اتصالی میان روشنفکران غیر روحانی و روحانیت روشنفکر ایفا نماید. از دید شهید مطهری (ره) شکل‌گیری طبقه روشنفکر غربزده در ۱۰۰ سال اخیر در ایران یکی از مصائبی بوده که بر کشور وارد شده است: «در قرون اخیر با کمال تأسف در میان جوانان و به اصطلاح طبقه روشنفکر مسلمان تمایلاتی در جهت غربگرایی و نفی اصالت‌های شرقی و اسلامی و تسلیم و تقلید دربست از ایسم‌های غربی پدید آمده است و بدبختانه در حال گسترش نیز هست، ولی خوشبختانه احساس می‌شود طلیعه یک بیداری و آگاهی در برابر اینگونه تمایلات کورکورانه و خواب‌آلود آشکار می‌شود. ریشه این گمراهی خواب‌آلود تصور غلطی است که این گروه به اصطلاح از جنبه دگماتیک مقررات اسلامی در اذهان خویش دارند. امروز جهان اسلام بیش از هر وقت دیگری نیازمند یک نهضت قانونگذاری است که با یک دید نو و وسیع و همه جانبه از عمق تعلیمات اسلامی ریشه بگیرد و این ریسمان استعمار فکری غرب از دست و پای مسلمانان باز شود.»

علی شریعتی نیز پس از اینکه تحصیلات خود را در فرانسه (مهد تمدن غرب مدرن) به پایان برد به اندیشه بازگشت به خویشتن و اسلام‌خواهی روی آورد. تفکر وی در میان توده‌ها و به خصوص جوانان راه پیدا کرده بود و به درستی می‌شد مصداق یک روشنفکر را به وی اطلاق نمود. او معتقد بود ملت‌هایی نظیر ایران تنها با بازگشت به ریشه، میراث ملی و فرهنگ مردمی خود می‌توانند امپریالیسم غرب را شکست دهند. وی در تعریف منظور خود از بازگشت به خویشتن می‌نویسد: «من می‌خواهم به یک مسئله اساسی بپردازم؛ مسئله‌ای که در میان روشنفکران آفریقا، روشنفکران امریکای لاتین و آسیا مطرح است و آن مسئله بازگشت به خویشتن است. وقتی می‌گوییم بازگشت به خویشتن در واقع منظور «فرهنگ» خودمان است. ممکن است نتیجه بگیرید که باید به فرهنگ نژادی خودمان یعنی نژاد آریایی بازگردیم ولی من قطعاً اینگونه نتیجه‌گیری نمی‌کنم. برای ما بازگشت به خویشتن به معنای بازگشت به خویشتن فرهنگی اسلامی به ویژه شیعی‌مان است.»
پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۵۷ حاصل تلاش جریان روحانیت و روشنفکری مسلمان بود که نشان داد همگرایی این دو جریان و اتحاد نظرشان بر موضوع مبارزه با استبداد و استعمار تا چه اندازه می‌تواند بر کارکرد اجتماعی ملت تأثیرگذار باشد.

جریان روشنفکری غربگرا خصوصاً در سال‌های ابتدای انقلاب، عملاً به حاشیه رفت و با توجه به روحیات شکل گرفته ضدغربی در مردم، عملاً نتوانست عرض‌اندامی داشته باشد. اما پس از چندین سال و خصوصاً از دهه سوم انقلاب، جریان روشنفکری غربگرا، مجدداً در قالب تفکرات اصلاح‌گرایانه رخ نمود و نقاط ضعف و کاستی‌های انقلاب نوپای اسلامی را به عنوان ناکارآمدی تفکر احیاگری معرفی نموده و درصدد پیوند مجدد تفکر غربی با مبانی و ساختار‌های حکومتی انقلاب اسلامی برآمد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، یک جریان از روشنفکران جذب مردم و انقلاب شدند و به‌تدریج تلاش کردند که حوزه روشنفکری را بومی کنند. با اینکه روشنفکری یک پدیده وارداتی غربی بود، اما این گروه کوشیدند تا این پدیده و این خصیصه را در روشنفکری بومی ایرانی مستحیل کنند.
گروه دوم روشنفکران پس از انقلاب اسلامی، گروهی بوده‌اند که هنوز به غرب و ایجاد تحول از نوع غربی آن امید دارند. امروزه و در اصطلاح جامعه‌شناسی، از این‌گونه روشنفکری به عنوان اپوزیسیون یاد می‌کنند، یعنی خواهان براندازی و از بین بردن و اضمحلال جامعه‌ای است که پس از انقلاب شکل گرفته است. البته همین اپوزیسیون نیز از نظر میزان ارتباط با جمهوری اسلامی قابل طیف‌بندی است، اما فصل مشترک آن‌ها اعتقاد به این تفکر است که با اندیشه بومی نمی‌توان به اصلاح پرداخت و باید مسیر توسعه را در غرب جست‌و‌جو کرد.

در ایران خصوصاً پس از پایان جنگ، شاهد بازگشت جریان روشنفکری طیف دوم به صحنه اجتماعی و فرهنگی کشور بودیم. چندی بعد با استفاده از خلأ‌های جریان روشنفکری دینی و کم‌کاری طیف اول خصوصاً در ورود به بستر‌های اجتماعی و تبیین و تدوین تفکری مستقل و بالطبع بحران فرهنگی و اجتماعی که به طور گسترده و به ویژه در میان جوانان پدیدار گشت، روشنفکران غربگرا نقش برجسته‌تری را در فضای فرهنگی کشور به خود اختصاص دادند. این نقش خصوصاً با انتخاب دوم خرداد و فعال شدن گفتمان جامعه مدنی در کشور آشکارتر شد.

در حال حاضر جریان روشنفکری در یک دو راهی قرار دارد. تعارض حل نشده غربگرایی و غرب ستیزی همچنان یقه روشنفکران را گرفته است. به نظر می‌رسد باید برای خروج جریان روشنفکری از ابهام و سردرگمی فعلی (که نهایتاً به التقاط فکری می‌انجامد) بکوشیم میان واژگان روشنفکری و تفکر بومی، روشنفکری و تفکر اسلامی و روشنفکری و اصالت‌خواهی پیوندی درست و جدی برقرار کنیم و تمایز مرز‌های فکری را به عنوان مطالبه‌ای از جریان روشنفکری بخواهیم. این مسئله علاوه بر اینکه می‌تواند مبنای خوبی برای جاذبه و دافعه اقشار به سمت روشنفکران باشد، موجب می‌شود که آن گروه از روشنفکران که در پوستین اسلام‌گرایی بر مسند‌های فکری و اجرایی جمهوری اسلامی می‌نشینند ولی فرمان حرکت کشور را به سمت غرب تنظیم می‌کنند، به خوبی برای همگان شناسایی شوند.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر